حرف های امشب
فرع نوشت:
میخواستم درباره “روز خبرنگار” بنویسم اما …
اول فکر کردم بیخیال … از صبح فقط خودمون بودیم که خودمون رو تحویل گرفتیم و دل خوش کردیم به پیامکهای تبریک که از طرف دوستان و همکاران میومد و فکر کردیم چه خوب که حداقل خودمون، به یاد خودمون هستیم! دیگه چی بگم؟ …
اما حالا یه کوچولو حرف دارم.
چه خوب بود اگه همیشه شرایط کاری همدیگه رو درک میکردیم. خب هر شغلی مقتضیات خاص خودش رو داره. اگه شما توی کار خودتون، شرایطی براتون پیش بیاد که انجام بخشی از وظایفتون منوط بشه به همکاری و همراهی افرادی دیگه، و اونها حاضر نباشن با شما همکاری کنند، خب کار شما لنگ میمونه و در نهایت هم نمیتونید وظیفهتون رو انجام بدید. درسته؟
خب …
بخشی از کار خبرنگارها اینه که در جایگاه مردم قرار بگیرند و سوال بپرسند و متقابلا جوابها رو دریافت کنند و به مردم برسونند.
خبرنگارها به وظیفهشون عمل میکنند و مردم منتظرند نتایج وظیفهشناسی اونها رو ببینند. این وسط، پاسخگویی، سهم سوال شوندگان است در انجام وظیفه. کاش هر کس، به وظیفه خودش درست عمل کنه.
اصل نوشت:
روی یکی از پوسترهای مناسبتی این شبها نوشته بود: “حرفهایم را نگه داشتهام برای شب قدر که با تو قرار دارم.”
کسانی که انتظار برای دیدار معشوق و جمع کردن حرفهای دل برای ساعتهای همنشینی رو تجربه کردند، حس این نوشته رو درک میکنند.
و اما …
امید است از آنان که طاعت برند که بی طاعتان را شفاعت برند
اگه یادتون بود، یاد ما هم باشید.
غم نوشت:
یک عمر تماشای دری خون آلود
یادآوری حادثهای سرخ و کبود
کم کم به علی بال پریدن میداد
ای تیغ، نیازی به حضور تو نبود
بقلم مهدیه بانو