جنگ تموم نشده
دارم با خودم فکر می کنم چه رسمیه که جدیدا راه افتاده توی صدا و سیما و سینما که وقتی می خوان از یه بچه شهید که دانشجو شده دفاع کنن، می گن: این بدون سهمیه وارد دانشگاه شده.
انگار سهیمه داشتن و از اون الستفاده کردن جرمه!
چرا باید این دیدگاه توی جوونهای ما ایجاد شده باشه؟
به نظرم دلیلش اینه که از حال و هوای جنگ، همه ما غافل شدیم. درسته! الان دیگه جنگ نیست! الان دیگه کسی نمی ره جبهه ولی کی می دونه خونه بی پدر یعنی چی؟ کی می دونه روزها منتظر پدر بودن و تو استرس اومدن یا نیومدنش دست و پا زدن یعنی چی؟
وقتی داستان جنگ و جبهه رو می خونم، با خودم می گم: اینها اگر زنده مونده باشن هم همشون پر شدن از خاطرات و توهمات تلخ اون روزها!
بعضی صحنه ها، حتی تصورش هم منو از خواب و خوراک می اندازه چه برسه به لمسش.
چه کشیدن جوونهای ما!
نباید بذاریم روی این تاریخ و خاطرات، گرد غفلت و فراموشی بشینه.
کی می گه جنگ تموم شده؟ تا وقتی نسل ما و بچه های ما زندن، جنگ تموم نشده! نه خودش نه اثراتش!
هنوز استرس شبهای بمبارون رو یادمه و تاریکی شب، منو میترسونه!
هنوز صدای آژیر قرمز توی گوشمه!
هنوز مارش حمله و اشکهای مامان و چشمهای پر انتظارش یادمه.
هنوز ترس اومدن یا نیومدن بابا تنمو می لرزونه.
الحمدلله سایه بابا بالا سر من موند، اما اونهایی که ندارنش؟
کمترین حقشون آیا استفاده از آینده ای خوب که اگر پدر بود می تونست براشون بسازه نیست؟
ر.مشق عشق