تا ب ِ کـِی خورشید ِ رویـَـ ت در نــهان ؟
11 بهمن 1390 توسط الزهرا (س) نصر
نشسته است تمام شب را ب ِ بحث از انتظار و شرایط منتظر
و لاف و لاف و لاف …
کنتور ک ِ ندارد همینطور می گوید!!
×××
نور ِ خوشید از لاب ِ لای پرده اتاقـ ش میاد و چشمـ ش رو اذیت می کنه
ب زور چشمـ ش رو باز می کنه
همه اتاق روشن شده
چند لحظه نگاهـ ش ب ِ سقف خیره می مونه
حس می کنه باز هم نفسـ ش بالا نمیاد
سرش رو می بره زیر ِ پتو
« آخ ؛ نمازم …»
×××
اَینَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ ؟!..
اگر با آمدن ِ خورشید از خواب بیدار شویم …
نمازمان قضاست …
پــ . نــ : مخاطب خاص دارد … خودم را می گویـــ م
آن جریان انحرافی که می گویند ” منـــ م “
منی که از تو منحرف شدم
.
.
.
این سه شنبه هم آمد و ما توفیق جمکران هم نداشتیم …
زهرا خط تیره