بی بهره نمانَد کسی از دست کریمت ، ضرب المثل کلّ ملل خُلق عظیمت
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
محبوب ترین بنده ی دادار: محمّد … گنجینه ای از عالم اسرار : محمّد … از عرش بیا دل بکن این بار محمّد ! … از فُلک و فَلک بگذر و بگذار محمّد!… تابنده شو ای مطلع الانوار محمّد!… امروز تویی گرمی بازار محمّد!
مقصود تویی جنّ و بشر دور تو گردند ، منظومه تویی شمس و قمر دور تو گردند ، موسی تویی طور و شجر دور تو گردند ، روح القدس و ابن و پدر دور تو گردند ، افلاک نه پا که به سر دور تو گردند ، ای خال لبت نقطه ی پرگار محمّد…
انوار رخت رونق شب را که شکستند… آتشکده و هیبت کسری که شکستند… بت ها وسط بتکده درجا که شکستند… تندیس نماهای خدا تا که شکستند… در قبله همه قبله نماها تا که شکستند… شد قبله گه قبله پدیدار محمّد!
جان دگری آمده در پیکر مکّه، عطر قدم توست به سر تا سر مکّه، نامت شده پرچم روی بام و در مکّه، ای درّ یتیمی که شدی گوهر مکّه، باید شوی تو یک روز پیغمبر مکّه، آن روز تویی سید الابرار محمّد!
شاهنشه لولاکی و جبرئیل ندیمت ، بالاتر از ادراکی و عقل است یتیمت ، از خاک به افلاک گدایان قدیمت ، بی بهره نماند کسی از دست کریمت ، ضرب المثل کلّ ملل خلق عظیمت ، بر لطف تو دشمن کند اقرار محمّد !
لبخند بزن ای به لبت آیه ی رحمت ، چشمی بگشا ای نگهت مایه ی رحمت ، حرفی بزن ای لفظ تو آرایه ی رحمت ، پشت سرت افتاده زمین سایه ی رحمت ، دین تو به پا خاسته بر پایه ی رحمت ، عالم ز عنایات تو سرشار محمّد…
راهی شدن از ما ؛ هدایتگری از تو ، فرمانبری از ما و پیغمبری از تو ، یک امت یکدست ز ما ؛ رهبری از تو ، نوکر شدن محض ز ما ؛ سروری از تو ، دلبستگی از جانب ما ؛ دلبری از تو ، ای دلبر و دلداده ی دادار ؛ محمّد…
باید ز ستم باز رهانی همه جا را ، باید بچشانی به بشر طعم صفا را ، باید بشناسند همه رسم وفا را ، تا که بکُشی جهل و زر و زور و ریا را ، باید ببری همره خود شیر خدا را ، پس این تو و این حیدر کرّار ؛ محمّد…
در بیشه اسلام بگو شیر نرت کیست؟ ، هر جا که بخواهی بروی پشت سرت کیست؟ ، رو در روی امواج حوادث سپرت کیست؟ ، با جان و دلش علّت دفع خطرت کیست؟ ، جای تو به بستر شب قبل از سفرت کیست؟ ، در غار که لازم نشود یار ؛ محمّد !
آن کس که ردای نبوی را به تو بخشید ، تقدیر و قضا را به دو دنیا به تو بخشید ، وقتی علی عالی اعلی به تو بخشید … وقتی ز کرم امّ ابیها به تو بخشید … سرمایه خود را زد و یکجا به تو بخشید ! لعنت به هر آن کس که کند انکار محمّد…
با روز یکی کرد طلوعت شب ما را ، بردی به فراسوی افق کوکب ما را ، در دست گرفتی علَم مکتب ما را ، تا پر کنی از کوثر حق مشرب ما را، تسبیح کند فضل خدا مکتب ما را ، وقتی که شود صادق علمدار محمّد …
دینی که قرار است شود دین جهانی … باید هدفش را به سرانجام رسانی ، باید که علی را به حکومت بنشانی، اما شب و روز تو شود اشک فشانی ، گویا که ز آینده ی امت نگرانی … داری خبر از فتنه ی اشرار محمّد…
این دشت که در سیطره ی مار می افتد … دین بعد تو در حلقه ی اغیار می افتد… چون اشک ، وصیّ تو ز انظار می افتد … آتش به سراپرده ی اسرار می افتد … بانوی حرم در پس دیوار می افتد… خون می چکد از دیده ی مسمار محمّد…
دودی که از این شعله به اعماق فضا رفت … ظلمی است که اِعمال جزایش به جزا رفت ، روزی اثرش تا حرم کرب و بلا رفت … آتش به سوی خیمه گه آل عبا رفت … فریاد نوامیس امامت به هوا رفت … شد نیزه نشین قافله سالار محمّد…
آسان نشده جاده ی دشواری اسلام ، کفّار نشستند به خونخواری اسلام ، امروز دعا کن ز پی یاری اسلام … پیروز شود جنبش بیداری اسلام … مشتی به سر غرب فرود آر ؛ محمّد …
ما مفتخر از سایه ی اقبال تو هستیم ، ایمان به تو داریم و مسلمان تو هستیم ، ماییم که از دوده ی سلمان تو هستیم ،جمهوری ِ اسلامی ِ ایران ِ “تو” هستیم … پشت سر رهبر ، سر پیمان تو هستیم ،تا آمدن دولت دلدار؛ محمّد …
پی نوشت : متأسفانه شاعر این اشعار محشر را نمی شناسم ولی این مدح را حاج محمود کریمی در شب میلاد رسول الله صلّ الله تعالی علیه و آله و سلّم و ولات امام صادق علیه السّلام خوانده است .
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم
بقلم اسکالپل