این جبهه نیرو ندارد
۲۳ سال بیشتر از خدا عمر نگرفتم اما به اندازه ۲۳ سال خستگی تو جونمه
دیگه حالم از اعتراض کردن و جزع و فزع کردن به هم میخوره ،دیگه از اینکه این عمار اقا رو برای دیگران
تبیین کنم متنفرم ،دیگه از اینکه از غربت اقا دم بزنم بیزارم ،از اینکه به بچه حزب اللهی ها بگم رفقا
بجنبید الرژی گرفتم .
یکی نیست بگه اخه ادم نفله ی یلا قبای هیچی نفهم تو رو چه به کار کردن کار فرهنگی ،تو که نماز
صبحت قضا میشه غلط میکنی بری کرسی ازاد اندیشی بزاری ،بیجا میکنی بری نشست بصیرت افزایی
بزاری که یه عده مسخرت کنن ،یه عده انگ بیکاری بهت بزنن یه عده بگن همه برنامه هاتون همینطوریه
یه عده بهت بگن جنجالی یه عده بهت بگن خودخواه یه عده بهت بگن تندرو یه عده بهت بگن بیش فعال
،یه عده بهت بگن فاطی کوماندو یه عده بگن برو الفبای کار و یاد بگیر …
از قول گرفتن و بد قولی دیدن دلم خونه ،از اینکه ادمای اطرافم به هرنحوی توجیه میکنن تا از زیر کار در
برن قلبم رنجوره ،از اینکه میبینی ادمها تا دلت بخواد برا خاله زنک بازی وقت دارن و هر ماه خداد تومن
خرجبریز و به پاششون میشه و وقتی میگی بسم الله یه ذره دست تو جیبت کن یا یه ذره زمان به ما
اختصاص بده هزار و یک توجیح برات میارن که تو مجبور میشی از جیب خودت یه هزار تومن هم بهشون
کمک کنی ،حیرونم
رفقا ،افسران جنگ نرم ،عمارهای انقلاب !!!!
عین کبک سرمونو کردیم زیر برف فکر میکنیم همه چی جوره اره با غیرتا
خیلی خوش باوریم ،خبردار شدین تو دانشگاه مدرس تو خوابگاهاش چه خبره ،خبر دارین چند درصد
دخترای جامعه ما قبل از ازدواج دیگه دختر نیستند ،خبردارین امار خیانت زنهای خانواده به همسرانشون
چقدر بالا رفته ،خبر دارین تو تهران خودمون شب شهادت حضرت زهرا چقدر پارتی بوده ،امار سالنهایی
که شب شهادت حضرت زهرا برنامه داشتن رو دارین ؟؟
میری پایگاه بسیج سخنرانی کنی میبینی سه نفر به زور اومدن میگی فرمانده مگه شما نباید حداقل
هفت هشتا اعضای شورا داشته باشی اعضای شورات کجا هستند میشینه برات قصه کلثوم ننه تعریف
میکنه میری یه برنامه ای که خیر سرت گروهیه رو برگزار کنی میبینی مسئول گروه خودش نمیاد
دیگه از دست خودم هم حالم داره بهم میخوره دیگه نمیخوام کار کنم .
تصمیم گرفتم روزی چهار ساعت فیلم و سریال ببینم نیم ساعت ریلکس ایشن کار کنم ،چهل و پنچ
دقیقه رضا صادقی گوش بدم ،هفته ای یه بار برم پاساژهای معروف اخرین مد لباس و کیف و کفش رو
ببینم در هفته سه بار به دوستام زنگ بزنم و از اخرین خواستگارهاشون و خواستگارایی هایی که رفتن
امار بگیرم،یه روز در میون بادی بیلدینگ برم و…
اون دانشجوی دانشگاه امام صادق راست میگفت که این
جبهه نیرو ندارد
تو این دو سال سابقه نداشت با این ادبیات بنویسم ولی شرمنده که …
حرف بسیار ولی چه کنم که نگفته ها بهتر.
از افاضات ساقی اسماعیلی