اوج وقاحت
کافی بود کلمه سارا به نشانه خطاب از دهان محسن بیرون بیاید تا سارا آب دستش است زمین بگذارد و به سوی محسن بشتابد!رابطه سارا و محسن سالها بود چنین عاشقانه دنبال می شد و بعد از ازدواج روز به روز محبتشان بیشتر شده بود … عشقشان بین فامیل زبانزد بود …
وقتی محسن سارا را صدا می زد ، سارا هر کاری داشت رها می کرد و حرف محسن را گوش می داد و ثانیه را برای سخن گفتن با او از دست نمی داد !
.
.
.
بچه مذهبی بود … حداقل ادعایش را در جمع داشت … اصل دینش توحید بود و یگانه پرستی … معشوقش باید خدا می بود و بس … اما … درست لحظه اذان که معشوق صدایش می کرد ، بی توجه مشغول هر کاری بود به همان کار ادامه می داد … گاهی سر کلاس درس بود و گاهی مشغول صحبت کردن با تلفن … گاهی ارباب رجوع داشت و گاهی وسط خیابان …
بچه مذهبی بود … و حداقل ادعایش را در جمع داشت !
.
.
.
مقام معظم رهبری مد ظله : وقتی ندا می آید حی علی الصلوة ، این خیلی تجاهر و وقاحت می خواهد که خدا شما را به نماز بخواند و شما چشم در چشم دیگران بدوزید و توجه نکنید … (كتاب يك سبد گل محمدي،محسن حدادي،ص96)
پس نوشت:
گفتم که الف گفت دگر گفتم هیچ … در خانه اگر کس است یک حرف بس است
ز.هدایتی