از جنگهاي صليبي تا فرقهسازي معاصر
آن زمان كه مسلمين، بيخبر از همة توطئهها به خود مشغول بودند، پيماني پنهاني و شوم، سپاه بزرگ صليبيون را از سويي (489 ـ 690 ق) و سپاه قوم بدوي و عاري از هرگونه فرهنگ و تمدن مغول را از ديگر سو راهي شرق اسلامي ساخت. اين دو لشكر كه چون فنري تند و تيز از جاي جسته بودند، تماميت سرزمينهاي اسلامي را از مرو و خراسان تا بيتالمقدس ميدان تاخت و تاز خود قرار دادند.
جرم بزرگ مسلمانان اعلام نام خدا و رسولخدا، محمّد مصطفي(ص)، از بلنداي همة گلدستههاي مرو، ري، عراق، شام، مصر و بيتالمقدس بود.
غرب مسيحي صداي اذان از مأذنههاي سرزمينهاي اسلامي را چونان تيري بر سينه و قلب خود ميشناخت.
دويست سال جنگ و خونريزي، دويست سال ويراني، تشتت و از هم پاشيدگي بسياري از حوزههاي علمي و فرهنگي را در پي داشت، و با اين همه، بنا بر مشيت آسماني، صداي اذان بلندتر از هر زمان در اقصا نقاط عالم طنينانداز شد.
شكلگيري امپراتوري عثماني و سقوط قسطنطنيه (به عنوان يكي از كانونهاي بزرگ كليساي مسيحي) و تأسيس خلافت اسلامي، عليرغم همة كاستي، ديگر بار خشم و كين مانده در سينة غرب مسيحي و يهوديت را كه هماره خود را پشت غرب مخفي ميساخت برانگيخت.
دسيسههاي اولاد يهود، مكر جريانهاي ماسوني، و تفرقهافكنيها، چون بلا و بيماري به جان اين امپراتوري افتاد تا آنجا كه به تدريج چنان كارگر افتاد كه از هم پاشيدگي، تفرق و اضمحلال روزي آن شد و آنچه بر جاي ماند خاكستر دولتي بيمار و مفلوك بود كه امروزه روز در هيأت جرياني لائيك و بي دين براي دستيابي به اعتبار كاسة گدايي به در خانة اتحاديه اروپا ـ اتحاديه غرب مسيحي ـ دراز ميكند و كاسة تهي را با حسرت بر ميگرداند.
وقتي چتر استعمار ـ طي دويست سال اخير ـ برگسترة كشورهاي اسلامي گشوده ميشد، غرب مسيحي نيك واقف بود كه انگيزه و آرمان نهفته در جان ساكنين اين كشورها دير يا زود نيروهاي استعماري را از اين سرزمين بيرون خواهد ريخت، چنانكه، چيزي نگذشت كه همين انگيزه به نام خدا و به نام محمّد مصطفي(ص)، استعمارگران پرتقالي، اسپانيايي، انگليسي، فرانسوي و آمريكايي را از الجزاير، مراكش، صحرا، پاكستان و عراق بيرون افكند.
اين آگاهي موجب بود تا آنان با تشكيل مثلثي پليد در ميان سرزمينهاي اسلامي، جاپايي براي خود بسازند و با پاشيدن تخم نفاق و تفرقه، امكان بازگشت ديگر بار و ديگر بار را بيابند و مجال تجديد قواي مسلمانان را از بين ببرند.
اين مثلث پليد چيزي جز تأسيس مذاهب جعلي و استعماري بابيت در ايران، وهابيّت در عربستان و مذهب قادياني در پاكستان نبود. از آنجا كه اين فرقهها ساخته و پرداختة استعمار بودند، در:
1. فقدان روحية جهادي،
2. رويكرد دنيامدارانه به دين (سكولاريزم)،
3. فقدان طرحي براي بركشيدن سازمان اجتماعي و مديريت جوامع مسلمين بر اساس دين در عصر غيبت،
4. ذلتپذيري و انفعال در برابر فرهنگ و تمدن ملحدانه و مشركانه،
5. مقاومت در برابر احياءگري مبتني بر حقيقت ديني، كلام وحي و كلام ائمة معصومين(ع)،
6. ستيز با رويكرد فعال فرهنگي و تفكر شيعي به عالم و آدم و اجتهاد فقهاي نامدار شيعه؛ مشترك و متّفقالقول بودند، و زمينههاي پذيرش فرهنگ غربي و عوامل سياسي غرب را در خود داشتند.
در واقع، پيش از بيداري و ظهور دور جديد اصلاحگري و احياءگري مبتني بر دين و بروز موج اعتراض در برابر غرب، اين مثلث پليد شكل گرفت تا در موقع مناسب كارايي خود را بروز دهد.
فرا رسيدن فصل انحطاط تامّ و فروپاشي تمام فرهنگ و تمدن غربي ـ در آخرين دهههاي قرن بيستم ـ و تجربة پايان تاريخ خودكامگي، همزمان با آغاز تاريخ جديد بشر به نام دين و خدا بروز موج فراگير اصلاحگري و احياءگري مبتني بر دين را سبب شد، همان كه در خود و با خود ظهور قدرت اسلام و زايش مستضعفان را داشت، اين همه موجب شد تا غرب، براي مقابله و به اميد متوقف كردن اين جريان پر قدرت از تمامي پتانسيل و تواناييهاي خود استفاده نمايد.
مبارزة مسلحانه، اشغالگري نظامي، بحران سازي در مناسبات اقتصادي، بالاخره فرقهسازي براي ايجاد تفرقه و جدالهاي داخلي تنها وجوهي از ترفندهاي غرب عليه اسلام و مسلمانان بودند.
سلفيگري وهابي كه امروزه در لبنان، عراق و پاكستان بيداد ميكند، و از كشتهها پشته ميسازد تنها بخشي از استراتژي «فرقهسازي و احياي فرقهها» را نمايان ساخته است و بيگمان ميتواند انتظار بروز امواج اين سلفيگري متحجرانة وهابي را كه اهرم و بازوي غرب صهيوني است در ساير نقاط كشورهاي اسلامي و شيعهنشين داشت.
ظهور ساير فرقهها و از جمله گونههاي مختلف «صوفيگري و بابيگري» كه در جاي جاي ايران اسلامي نمود پيدا كرده است در ادامة همان جرياني وارد ميدان شدهاند كه امروزه لبنان و عراق را مبدل به قتلگاه مسلمانان مستضعف ساختهاند.
برخي اطلاعات حاكي از آن است كه طي ربع قرن اخير 5/2 برابر چهارده قرن گذشته، كتاب عليه مكتب امامت تأليف و منتشر شده است.
موارد زير تنها دربرگيرندة بخشهايي از مأموريتهاي اين فرقهها و گروهها در كشورهاي اسلامي است:
1. سلب حيثيت معنوي از آموزههاي ديني،
2. ايجاد رخته و شكاف در صفوف مسلمانان،
3. شبههافكني در مباني اعتقادي مردم و اغفال جوانان،
4. آلوده ساختن جوانان به مواد افيوني و روابط نامشروع (به بهانة گفتوگو از دين و عرفان)،
5. ايفاي نقش ستون پنجم براي دشمن و نفوذ در سازمانها و نهادهاي كشورهاي اسلامي،
6. منفعل ساختن نظام اسلامي در برابر خواستههاي نامشروع در مجامع جهاني،
7. شناسايي اشخاص حقيقي و حقوقي ضدّ غرب و صهيونيسم در حوزههاي مختلف براي اقدامات بعدي در موقعيت مناسب،
8. القاي آرا و طرحهاي خود (مستقيم يا غير مستقيم) در سازمانها، نهادها، وزارتخانهها از طريق افراد سادهلوح و يا نفوذ داده شده،
9. ايجاد بلوا و جنجال تبليغاتي و رسانهاي در هنگام به اجراء درآمدن طرحها و برنامههاي اصولي و متناسب با منافع عمومي مسلمانان
و …
بايد پرسيد در اين موقعيت چه بايد كرد؟
بيگمان وظيفة دولت اسلامي و سازمانها و نهادهاي وابسته به آن از همه سنگينتر است به ويژه در وقتي كه تمامي امكانات و قدرت در اختيار آنهاست.
سايرين و به ويژه اهل فرهنگ به عنوان جماعتي بيدار، ميبايست همة همت خود را مصروف مقابله با اين جريان نمايند.
از نظر ما مهمترين وظايف به قرار زير قابل گفتوگو است:
1. مجهز شدن سريع سازمانها، نهادهاي فرهنگي، حوزههاي علميه و محققان به سلاح نقد، شبههشناسي و جريانشناسي براي پاسخگويي به شبهات و خنثيسازي آموزههاي منحرف القاء شده در سطوح مختلف جامعه؛
2. ارتقاي توانايي مربيان، معلمان و مبلغان و ساير دستاندركاران امور فرهنگي رسمي براي پاسخگويي به شبهات، معرفي فرقهها و نحلهها و ارائه نقد و ردّيه جدي و علمي براي مصونيت بخشي به جوانان و خانوادهها؛
3. خروج رسانههاي مؤثر از كسوت بيخبري و سرگرمسازي و اتخاذ موضع حقيقي براي رصد جريانات، برنامهسازي، پاسخگويي و نشر بيش از پيش معارف حقيقي؛
4. ايجاد امكان نشر و توزيع آثار مناسب با ادبيات روز و ادوات جديد همراه با اقدامات جدي سازمانهاي مسئول براي جلوگيري از توزيع آثار مخرب وارداتي و يا توليد شدة داخلي؛
5. كشف همة زمينههاي اتحاد و اتفاق در ميان مذاهب اسلامي و زمينهسازي براي ظهور و بسط اين زمينهها به صور مختلف؛
6. بيشك هيچ يك از اشخاص حقيقي و حقوقي نميتواند وظيفة خود را در «نظارت و تماشا» خلاصه كند. ايجاد تسهيلات لازم براي حضور پر رنگ مردان صاحب درد و انگيزه، حقيقتجو و پيرو ولايت و حمايت از آنها (حتي اگر تماميت خطمشي ما را پذيرا نشوند) ميتواند خاكريزهاي متنوعي را در برابر اين سيل مهاجم ايجاد كند. اين در حالي است كه سازمانها و نهادهاي رسمي و دولتي به دلايل مختلف قادر به حضور همه جانبه در اين ميدان و مقابله نيستند.
اميد ميرود همت و اقدام ما با تأييد و حمايت حضرت صاحبالزّمان(ع) همراه شود تا ضمن حفاظت همه جانبه از شيعهخانة اهلبيت(ع) امكان ظهور حضرتش فراهم شود.
استاد سروستانی