از جمله عنایات الهی
خدا یه لطفی کرد و ما به آرزوی دیرینه مون که همانا رفتن پای منبر حاج آقامون بود رسیدیم… البته تلاش های بی دریغ همسر مبنی بر تحمل کردن شِکوه های گوش خراش اینجانب هم قابل ستایش است!
یه کشفی کردم و اونم اینه که آدم بیشترین منبری که حواسش رو جمع میکنه و خوب گوش میکنه منبر همسرشه… چون مجبوره بعدش ایراد بگیره ازش! حاضرم قسم بخورم تا بحال انقد دقیق به منابر گوش نکرده بودم… و همینطور حظ نبردم…
خوشحالیم از رسیدن به این آرزو اونجایی تکمیل شد که بعد از هیئت تصمیم گرفتیم تا خونه مسیر رو پیاده گز کنیم که همسر تصمیم میگیره منو ببره حوزه ی حاج آقا مجتهدی که چند سالی اونجا درس خونده بود… ایشونو خیلی زیاد دوس دارم و یه وقتایی که اسم حوزه شون رو میشنیدم تو دلم میگفتم کاش میشد یه روزی برم اونجا و سر مزارشون…شک داشتیم که باز باشه اون وقت شب! به در حوزه که رسیدیم دیدیم بسته س… گفتم عیب نداره همین که تا اینجا اومدیم خیلی برام ارزش داشت… یهو نگهبانش دیده شد و در رو برامون باز کرد و …
خدا بر درجات ایشون بیفزاید…
بقلم بانو رضوان