از تبار فاطمه
وقتی گفتی:”...بیایید ما و شما ،زن ها و فرزندهایمان را بخوانیم و دروغگویان را نفرین کنیم که به عذاب خدا گرفتار شوند”*، ما رفتیم و کلی آدم جمع کردیم.هر چی مسیحی میشناختیم اوردیم.فقط چند صف پیرهامان میشدند،چه برسد به زن ها و فرزندهامان!
فکر میکردیم تو هم همه ی قبیله ات را صدا میزنی،فکر میکردیم تو هم با کلی آدم می ایی،فکر میکردیم تو هم هر چه مسلمان میشناسی با خودت میاوری.اما وقتی دیدیم ۵ نفر…فقط ۵ نفر امده اند با ما مباهله کنند،جا خوردیم!ولوله ای در جمعمان افتاد…همهمه ای در بینمان افتاد که نگو! از پیر تا جوان برایشان سوال شده بود که:"فقط همین ۵ نفر؟!!! ملت اینها ۵ نفره ست؟!!!……”
راستش را بخواهی اولش با مقایسه ی تعدادتان و تعدادمان،زنانتان و زنانمان،بچه هایتان و بچه هایمان،خوشحال شدیم!اما وقتی امدید نزدیک تر،وقتی چهره هایتان را خوب دیدیم،وقتی نشستید به دعا کردن،اسقفمان هول شد.امد پیش تو و گفت:
“تو رو به خدا بگو آن دو کودک دست از دعا بردارند،بگو آن خانم از زمین بلند شود،بگو آن جوان که شانه به شانه ات ایستاده است نگاهش را از آسمان بگیرد…..این چهره های پاکی که میبینم اگر دعا کنند،تا قیام قیامت یک مسیحی روی زمین نمی ماند….
ما تسلیمیم!“
*آل عمران-آیه ۶١