«مسلم»؛ شهیدی که تکلیفش را ادا کرد
هنگامی که اباعبدالله الحسین(ع) خبر شهادت «مسلمبن عقیل» را شنید، فرمود: خدا مسلم را رحمت کند که او به رحمت و رضوان خدا شتافته و تکلیفش را ادا کرد.
«مسلمبن عقیل» یکى از این چهرههای شاخص شیعه است، شنیدن نام او یادآور همه خوبیها، رشادتها و جوانمردیهاست، خواندن زندگینامه این سردار رشید اسلام، درسآموز و الهام بخش است، حماسه مسلمبن عقیل در کوفه، پیش درآمدى بر نهضت عظیم عاشورا بود و خود مسلم، پیشاهنگ نهضت سیدالشهدا علیهالسلام و سفیر انقلاب کربلا و پیش مرگ حماسه تاریخ ساز و جاویدان عاشورا بود.
«مسلمبن عقیل»، برادرزاده و داماد امیرالمؤمنین (ع) و پسر عموى اباعبدالله الحسین علیهالسلام بود، دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود، مسلم از آغاز کودکى، در میان جوانان بنىهاشم به خصوص در کنار امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درس هاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت.
در زمان حکومت امام علی علیهالسلام در بین سالهاى 36 تا 40 هجرى، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر از جمله جنگ صفین بوده است، در بیان جایگاه والای حضرت مسلم همین بس که حضرت على علیهالسلام از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل » نقل مىکند که آن حضرت فرمودند «من او را (عقیل ) به دو جهت دوست دارم؛ یکى، به خاطر خودش و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مى داشت.» و در آخر، خطاب به على علیه السلام فرمود «فرزند او (مسلم بن عقیل) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد، چشم مؤمنان بر او اشک مىریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى فرستند».
لذا هنگامی نامههای کوفیان به دست امام حسین علیهالسلام رسید، «مسلمبن عقیل» را مناسبترین فرد برای انجام مأموریت در کوفه دید، چرا که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت و هم دارای تقوا و دیانت و هم خویشاوند نزدیک امام بود، اباعبدالله (ع) به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود «من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل» را با شما به کوفه مىفرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد»، این که امام از «مسلم بن عقیل» به عنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام مى برد، میزان لیاقت و کفایت «مسلم» را مىرساند.
هر چند که در روزهای اولیه حضور مسلم در کوفه، مردمان بسیاری با او بیعت کردند، اما کوفیان بزدل و بیوفا از ترس جان و مال خویش به راحتی پیمانشکنی کردند و او را تنها گذاشتند، آری! ورق برگشت و زمانه به تلخی گرائید، کوفهای که برای مسلم وطن شده بود اینک غربتسرا گشت، هیچ کسی او را نمیشناسد، و این ندا به گوش میآید، آه از غریبی در وطن!
مسلم در پی پناهگاهی شب را به روز میرساند و غریبانه در پس کوچههای کوفه میگردد تا شاید کسی او را پناه دهد، «طوعه» زنی شیعه و هوادار مسلم که جلوی خانهاش ایستاده است، منتظر پسرش است، اما چه سود که این غریب و آواره کوچهها را نمیشناسد، مسلم از او جرعهای آب میطلبد، اما پس از نوشیدن آب، همچنان مسلم ایستاده است، هنگامی که طوعه او را شناخت، به خانهاش دعوت کرد.
آن شب لحظهها برای مسلم طور دیگری معنا میشد، گویی شب قدر بود، شب آخر، شب وصال همیشگی! امام علی علیهالسلام را به خواب میبیند… اینک در بالای دارالاماره ذکر خدا را بر لب جاری میکند و خدایش را فریاد میزند «خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگباز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!»
آری! شکوه و عظمت مسلم در آن اوج و بر فراز آن سکوی شهادت و معراج دیدنی بود، گر چه آنان، این قهرمان اسیر و دست بسته را با تحقیر و توهین برای کشتن به بالای دار الاماره بردند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگری است.
سید سالاران شهیدان هنگامی که در یکی از منزلگاههای میان راه خبر شهادت «مسلم بن عقیل» را شنید، بسیار محزون شد و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند که او به رحمت و رضوان خدا شتافته و تکلیفش را ادا کرد و آنچه که به دوش ماست، مانده است».