يكي از نشانه هاي پيشرفت هر جامعه اي حضور موفق و تاثيرگذار زنان آن جامعه در شكل گيري جريان هاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي، هنري و علمي است. زنان ايران به عنوان مديران فرهنگي خانواده ها-هسته هاي تشكيل دهنده جامعه- كه در نهادينه كردن ارزش هاي ملي و ديني در ذهن اعضاي خانواده، به خصوص فرزندان نقش موثري دارند با حضور در عرصه هاي مختلف فرهنگي و هنري مي توانند نقش فزاينده اي در انتقال و نهادينه كردن اين ارزش ها داشته باشند. حال در نظر بگيريد كه اين نقش با حضور فرامرزي زنان بازيگر در عرصه سينما و تلويزيون و ورود آنها به حريم خانواده ها تا چه اندازه مي تواند تاثيرگذار و قوي تر باشد.
بازيگران با هنرنمايي خود به خلق شخصيت هايي مي پردازند كه نه تنها در قاب چشمان بينندگان جان مي گيرند و ساعتي؛ اوقات فراغت آنها را پر مي كنند، بلكه با افكار و آرزوهاي مخاطبان چنان آويخته مي شوند كه همذات پنداري آنها را برمي انگيزند. علاوه بر اين، تجربه اعمال و رفتار بازيگران بر رفتار و يا حتي در فازي كوچك تر الگوبرداري از تكيه كلام هاي آنها براي بخشي از مخاطبان كه ما از آنها به عنوان نسل سوم يا نسل نوجوان و جوياي تجربه ياد مي كنيم، مخاطره آميز است. اين خطرها مي تواند شكسته شدن حريم زبان و كلام يا رد كردن چراغ قرمزهاي رفتاري و هنجارشكني هاي اجتماعي و… باشد.
در دنياي رسانه؛ ظهور شبكه هاي اجتماعي و تنوع رسانه اي، كثرت برنامه هاي مختلف توليدي را در پي داشته است. رسانه هاي جمعي چون تلويزيون و سينما و شبكه هاي ماهواره اي كه علاوه بر رسالت آموزشي، جنبه سرگرمي دارند، طيف هاي مختلف مخاطبان از زن و مرد، كودك و نوجوان و دختر و پسر را با موقعيت هاي شغلي و اجتماعي گوناگون در برمي گيرد. مخاطباني كه هر كدام مي توانند به گونه اي خاص از محتواي برنامه ها تاثير بگيرند! تا جايي كه باز خورد آن براي نسل جوان مضاميني چون تقليد و تلقين با القاي ذهني به جاي قهرمان داستان بودن را در پي خواهد داشت. يكي از نمادهاي اين تقليد و يا به عبارتي تاثيرپذيري را مي توان در نحوه آرايش و پوشش و حتي ارتباط گيري هاي ساده انگارانه بين دختر و پسر و فرار دختران از منزل و روابط عاطفي غيرمتعارف در فيلم ها دانست؛ به طوري كه قبح اين مطلب براي برخي جوان ها شكسته شده و از بي حجابي و آرايش هاي مبتذل و بستن شال ها به صورت هاي مختلف به تقليد از بازيگران محبوب خود به عنوان نوعي تشخص و امروزي بودن ياد كرده و در اكثر مواقع با خانواده هاي خود و آموزه هاي آنها برخورد فكري و عملي مي كنند. به طوري كه اكنون شاهد بسياري از هنجارشكني هاي پوششي و آرايشي از سوي برخي دختران و پسران جوان به تقليد از بازيگران هستيم. گويي تهاجم فرهنگي اينك خواسته يا ناخواسته از سوي متوليان و بازوان هدايت فرهنگي جامعه به واسطه ابر رسانه هايي مانند سينما و تلويزيون صورت مي گيرد. نمونه آن پوشش و نوع آرايش هاي زنان بازيگر فيلم سينمايي «زنان مريخي و مردان ونوسي» است.
اين تراژدي با زباني تلخ به ما گوشزد مي كند كه مسئولان و متوليان امور فرهنگي بايد در هدايت رسانه هاي تصويري و دقت در الگوهاي رفتاري بازيگران به عنوان بازوي هاي محرك مسائل فرهنگي و توجه به نقش اثربخش توليدات رسانه اي بر ذهن كودكان و نوجوانان، از مرحله نويسندگي كه اسكله داستان كه بار محتوايي آن را بر دوش مي كشد تا مرحله كارگرداني و انتخاب بازيگر و عرضه نهايي فيلم يا سريال كه مخاطب در مسير داستان قرار مي گيرد؛ دقت بيشتري داشته باشند.
از طرف ديگر بازيگران بايد بپذيرند كه در جامعه نقش الگويي دارند و بيشتر جوانان از آنها الگوپذيري مي كنند و اين امر اجتناب ناپذير است، از اين رو بي توجهي آنها به مسائل ارزشي و هنجارشكني هاي فرهنگي و اجتماعي، نقطه مقابل برنامه هاي فرهنگي با رويكرد حجاب و عفاف در جامعه است.
به طور قطع با وجود اين تعارض علمي و فكري، هرگز نمي توان از برنامه هاي تبليغي و معرفتي، اميد تاثيرگذاري بر ذهن جوانان و نهادينه كردن ارزش هاي معنوي و ايراني را در جامعه داشت.
همچنين دوگانگي شخصيتي برخي زنان بازيگر در حضور ارزشي خود در نقش هاي سينمايي و يا تلويزيوني و بازي كردن رل زن محجبه و معتقد با حضور واقعي آنها با پوششي نامناسب در سطح جامعه؛ جوانان و به خصوص دختران جوان را دچار نوعي سردرگرمي در انتخاب الگوي رفتاري و پوششي كرده است. آنها در نهايت الگوي واقعي را مي پذيرند كه نقش نيست و كارگرداني جز خود بازيگر ندارد و رفتار و كردارش منوط بر تم داستاني نيست، و اين همان واقعيت رفتاري و پوششي زن بازيگر در مجامع عمومي است.
واقعيتي كه حتي در جريان تقدير از سريال هاي ارزشي از سوي برخي زنان بازيگر پوشيده نمي شود!! اين يعني به ابتذال كشيدن سينما ، تلويزيون و هنري كه بايد متعالي باشد.
منبع: كيهان