…یک پلّهی دیگر بالاتر میرویم، برای اینکه خودمان را بسنجیم در عبادات و سلوکمان ببینیم که چقدر خالی هستیم. نماز شب میخواند برای اینکه به قرب خدا، به وصال الهی برسد، درست است، امّا میخواهد خودش به قرب و وصال برسد، این هم نفسانی است، ببینید عرصهی اخلاص چقدر ظریف است.
اخلاص آن جایی است که اصلاً بساط نیّت جمع میشود، در آغاز شرط صحّت عبادات نیّت است، چون اگر ما بدون نیّت نماز بخوانیم، نمازمان نماز نیست، نیّت شرط اصلی درست بودن عبادت است. امّا این برای تا میانههای راه است.
ولی اواخر راه وجود نیّت مانع است، یعنی هرچه بخواهی، چه دنیا، چه آخرت، چه مقامات معنوی و کشف و کرامات بخواهی، چه حتّی قرب و وصال بخواهی، مانع است. یک جایی میرسد که سالک قبیح است برایش که نیّت کند، دیگر نیّت در مورد او معنی نخواهد داشت. لذا آنجایی که میگوید: قربة الی الله نماز میخوانم اوّل باید بگوید، نیمهی اوّل راه حتماً باید بگوید، امّا یک جایی خواهد رسید روزی که همین نیّت قربة الی الله هم در عبادتش نقص باشد. گفت:
وصال و قرب چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر از این تمنّایی
حالا دیدید به کدام افقها در وادی اخلاص راه پیدا کردید، یعنی کلاً آنجا عبد و سالک حضور ندارند. وجه الله یعنی این، یعنی کسی که از غیر خدا خالی است، لذا فرمود:
من تیغ از پی حق میزنم
بندهی حقّم نه مامور تنم
یعنی من نیامدم به میدان که به خودم خدمت کنم، نه به خاطر اینکه چیزی به دست بیاورم. حتّی قرب حتّی وصال، بندهی حقّم نه مأمور تنم، این اخلاص امیرالمؤمنین علیهالسّلام است که به اباعبدالله الحسین علیهالسّلام به ارث رسیده است و در صحنهی کربلا پرشکوهترین مظهر اخلاص را شما میبینید و گفتیم آن چیزی که اخلاص ایجاد میکند، محبّت و عشق است. آن است که اخلاص ایجاد میکند چون عاشق هیچ چیزی جز معشوق نمیبیند حتّی وصال معشوق هم منتفی است، این هم حاکی از دوگانگی است، حاکی از این است که منی میبیند، عاشق برای خودش چیزی نمیخواهد، عاشق نه چیزی از معشوق میخواهد، نه حتّی خود معشوق را برای خودش میخواهد، چون اگر معشوق را برای خودت میخواهی، در واقع خودت را میخواهی، عاشق خودش را فدای معشوق میخواهد، عاشق میخواهد همهی هستی خودش را در راه معشوق قربان کند.
زبان حال ابیعبدالله را که یک شاعری سروده:
تركت الخلق طرّا فی هواكا
و أیتمت العیال لكى أراكا
همهی خلق را، تمامشان را یکسره در هوای عشق تو ای خدای بزرگ ترک کردم، و همهی زن و بچّهام را در راه دیدار تو یتیم کردم،
و لو قطّعتنى فی الحبّ إربا
لما حنّ الفؤاد إلى سواكا
اگر در راه عشق و محبّت خودت مرا قلم قلم کنی و ریز ریزم کنی، دل من سوی به غیر از هوای تو محال است پر بکشد. هر چه هم به سر من بیاوری. گفت:
از تو ای دوست نگسلم پیوند
گر مرا بگسلند بند از بند
این عشق اباعبدالله الحسین علیهالسّلام و اصحابش است که این خلوص را ایجاد کرد و حرکت اباعبدالله الحسین علیهالسّلام جنبهی وجه اللّهی پیدا کرد.
بنابراین جواب سؤال را پیدا کردیم، رمز ماندگاری حرکت اباعبدالله الحسین علیهالسّلام در خلوص و عشقی است که در این حرکت وجود دارد، نه در عظمت جنایات کربلا و نه در عظمت شهامتها و شجاعتهایی است که در صحنهی كربلا دیدید. آنچه سبب پایداری و جاودانگی حماسهی عاشوراست، این عشق است و تمام کمالاتی است که در تحلیل عاشورا با آنها مواجه میشوید.
تمام آن کمالات مثل روح صبر و مقاومتی که اباعبدالله الحسین علیهالسّلام و اهل بیت و اصحاب بزرگوارشان جلوهی آن بودند…*
* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسهی اهل ولاء
به کوشش مهتاب ابیان