سابقة تشيع در ميان ايرانيان به دوران رسول اعظم الهي ميرسد. با آنکه دوران پيشوايان پاک شيعه به لحاظ حاکميت دشمنان کينه توز اسلام و اهلبيت:از سياهترين بسترهاي تاريخ تشيع به شمار ميايد. اما بهرههاي علمي و معنوي ايرانيان از رهبران معصوم و ياري آنان در مآخذ تاريخي چشمگير است. اين ريشة اعتقادي که برگرفته از حس حقجويي و آزاد منشي ايراني است، چنان استقبالي[1] را از امام رضا عليه السلامدر شهرهاي ايراني به نمايش گذاشته است. که در بستر تاريخ به عنوان يک سند افتخار جاويدان خواهد ماند. وصف ياران ايراني امام رضا و حتي آوردن نام همة آنان در يک نوشتار دشوار است. از اين رو در اين نوشته به معرفي آن دسته از ياران ايراني حضرت امام رضا عليه السلام که آغاز نامشان با حرف الف باشد، به گونهاي کوتاه بسنده ميشود.
1. ابراهيم بن محمد همداني – مولي همداني[2]
معروفيت او به اين نام از آن روست که حضرت امام رضا عليه السلام در نوشته از وي به مولي همداني ياد ميکند. وي از دلباختگان امامت و ولايت به شمار ميايد؛ زيرا نام مولي همداني در زمرة ياران سه معصوم ديده ميشود.[3] و اين افتخاري است که او را از ديگر همگنان خود برجسته ميسازد. پس از شهادت امام رضا عليه السلام از امام جوادعليه السلام بهره ميبرد. و پس از آن حضرت نيز در گروه ياران امام عليالنقيعليه السلام جاي ميگيرد. ابراهيم بن محمد در زمرة وکلاي امام هاديعليه السلام است.[4] او چهل بار به زيارت خانه خدا ميرود. کشّي درکتاب رجال خود، در ذيل أحمد بن اسحاق تصريح دارد که محمد بن مسعود، علي بن محمد، محمد بن أحمد، محمد بن عيسي، ابو محمد رازي و أحمد بن ابوعبدالله برقي، برخي ديگر، همگي از ابراهيم بن محمد همداني و ايوب بن نوح و أحمد بن ضمره و احمد بن اسحاق به عنوان ثقه ياد ميکنند. همچنين در ذيل سخن از ابراهيم بن محمد همداني مينويسد: حديث کرد برايم أحمد بن محمد، از ابراهيم بن محمد همداني که گفت: « حضرت ابوجعفر – امام جواد به پدرم نوشت که براي ايشان توطئهاي که سميع – (از دشمنان تشيع) در حقم مرتکب ميگردد «بنويسم» براي حضرت نوشتم. امام با خط مبارک خود براي من نوشتند: «اندوهگين مباش، خداوند تو را در برابر ستمکاران ياري ميکند، من نيز تو را به ياري پروردگار بشارت ميدهم. پاداش معنويت هم نزد خداوند کريم محفوظ است. پس آفريدگارت را فراوان ستايش نما و هرگز از يادش غافل مباش.[5]
2. ابراهيم بن اشعري قمي
وي نخست پروانة شمع وجود موسي بن جعفر است. پس از شهادت آن حضرت در زمره ياران امام علي بن موسي الرضا عليه السلامدر ميايد و نزد حضرتش به کسب دانش و تهذيب نفس ميپردازد.[6]
او از ويژه عالماني است که پرورش شخصيت او مرهون تلاش امام معصوم ميباشد و براي همين از هردو بزرگوار روايت ميکند. با همکاري برادرش فضل بن محمد کتابي مينويسد که حسن بن علي بن فضّال از آن روايت مينمايد.[7]
3. ابراهيم بن ابيمحمود خراساني، معروف به مولي خراساني
از اين رو که ايراني است و هم شخصيتي برجسته دارد. در کشورهاي عربي به مولي خراساني شناخته ميشود. از ياران موسي بن جعفرعليه السلام شمرده ميشود. اما پس از شهادت آن حضرت در صف ياران امام علي بن موسي الرضا عليه السلامقرار ميگيرد.[8] عالماني چون نجاشي و شيخ طوسي موثقش ميخوانند. کتابي هم داشته که أحمد بن عيسي آن را روايت ميکند.[9]
4. ابراهيم بن سلام نيشابوري (ابن سلامه)
وي راوي حديث و از وکلاي امام به شمار مي ايد. برخي صلاحيتش را انکار ميکنند و براي همين نيز به سمت وکالتش از سوي امام هم به ديده ترديد مينگرند. حديثش را هم معتبر نميدانند. اما بزرگاني چون شيخ طوسي، علامه حلي، نه در صلاحيتش ترديد دارند، و نه اعتبار روايتش، وکالتش از سوي امام را نيز تاييد ميکنند و سمت وکالت از جانب معصوم را بر صلاحيت و درستي گفتارش دليل ميآورند.[10]
بيشک ابراهيم بن سلام(سلامه) نيشابوري در زمره ياران فرهيختة امام رضا عليه السلام است، زيرا غالب سخنان منفي که درباره شخصيتهاي برجستة شيعي در تاريخ اسلام به چشم ميايد. بر اساس شايعات و انگيزه هاي سياسي دشمنان اهل بيت:رخ مينمايد. با کمي ژرف بيني در تاريخ روشن ميشود که شخصيت هاي شيعي هرچه برجسته تر و در خدمت به اهداف اهلبيت:به توفيقاتي فزونتر دست يابند، تبليغات دشمنان نيز در تخريب چهره آنان حجم و گسترش بيشتر خواهد داشت.
5. ابوخالد سجستاني
از ياران امام رضا عليه السلام، راوي حديث است.[11] شيخ طوسي بر اين مطلب تاييد دارد. چون شهادت حضرت موسي بن جعفرعليه السلام در زندان هارون مظلومانه و محرمانه رخ مينمايد. نخست بسياري از شيعيان و حتي نزديکان امام شهادتش را باور نميکنند. اما با گذشت زمان هريک از راهي شهادت امام را به عنوان يک واقعيت تلخ ميپذيرند به جزگروهي که در آرزوي رسيدن به رفاه و لذايذ دنيا با اموال و وجوهات شرعي، در دام نيرنگ حکومت عباسي گرفتار ميايند و امامت امام هشتم را انکار مينمايند. بقيه نزد امام رضا عليه السلامميروند و به امامتش ايمان ميآورند. از اين رو عدم پذيرش شهادت امام کاظم عليه السلاماز سوي ياران خالص آن بزرگوار را ميتوان دليل برديد باز و ذهن کاوشگر آنان دانست، نه ترديد در امامت امام رضا عليه السلام شيخ ابوالعباس کشي نيز، ابوخالد سجستاني را در زمرة همين دسته از ياران امام معرفي کرده و نقل ميکند که ابو خالد سجستاني به گمان اينکه امام موسي بن جعفرعليه السلام زنده است. به جمع واقفيه ميپيوندد و سپس با بهره از دانش ستاره شناسي که بيشک نزد امام آموخته است، به شهادت امام کاظم عليه السلاميقين مينمايد و در صف ياران امام رضا عليه السلام در ميايد.[12]
6. ابوطاهر بن حمزة بن اليسع قمي
او ثقه و راوي حديث است. نجاشي او را از ياران امام رضا و راوي حديث آن حضرت ميداند.[13]
7. أحمد بن عامر
يار فرهيختة امام رضا عليه السلام است.[14] جد بزرگوارش «وهب بن عامر» از مردان جاويد تاريخ تشيع به شمار ميايد. به سال 61 هجري درياري امام حسينعليه السلام به شهادت ميرسد. أحمد بن عامر راوي حديث نيز هست، پسرش عبدالله بن أحمد از وي روايت ميکند.[15]
8. ادريس بن عبدالله اشعري قمي
دانشمند و داراي کتاب است. از زکريا حسين بن عثمان و برادرش عبدالملک از او روايت ميکنند. دانش او مرهون بهره گيري از حضرت امام صادق عليه السلام، امام کاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلاماست.[16] بيشک فردي که دانش خود را از سه معصوم آموخته باشد. در گفتار ثقه و در رفتار و کردار نيز قابل الگوگيري است.
9. ادريس بن حسين اشعري قمي
اين راوي ثقه شمرده ميشود. نزد امام رضا عليه السلامشرفياب ميگردد و به فراگيري دانش ميپردازد و از آن حضرت روايت ميکند.[1عليه السلام ]
10. ادريس بن يقين
وي اهل خراسان و از ياران امام رضا عليه السلاماست.[18]
پيش از امام رضا عليه السلامنيز چندي به محضر حضرت موسي بن جعفرعليه السلام ميرسد و از آن حضرت بهره ميگيرد. اما بيشترين دوران بهرهگيري او نزد امام رضا عليه السلاماست. شيخ طوسي هم او را در شمار ياران ابوالحسنعليه السلام نام ميبرد.[19]
11. اسحاق بن ابراهيم حضيني
در شمار ياران امام رضا عليه السلاماست، توسط حسن بن سعيد اهوازي نزد هشتمين پيشواي شيعيان ميرسد و از آن حضرت بهره علمي و معنوي ميبرد. در زمره روات حديث است. از امام رضا عليه السلامروايت ميکند.
علي بن مهزيار اهوازي و پسرش حسن بن علي اهوازي از او روايت ميکنند. برخي وثاقتش را تاييد ميکنند.[20]
12. اسحاق بن آدم
از شيفتگان علي بن موسي الرضا عليه السلامدر شهر قم به شمار ميرود. کتابي هم داشته که در حال حاضر در دست نيست. محمد بن ابيالخطاب آن را روايت ميکند.[21] به گفته ابوالعباس فضل بن حسان دالاني، کتاب اسحاق ابن آدم، مورد نقل محمد بن الحسين بن ابيالخطاب نيز هست.[22]
13. ادريس بن زيد
يار امام رضا عليه السلام، جليل القدر و درست گفتار است.[23] شيخ صدوق در کتاب من لايحضره الفقيه به دو طريق از او روايت ميکند.[24]
ابوجریر(25)؛ زکریا بن ادریس قمی
محدث، عالم و شخصیتی وارسته از تبار شیعیان راستین اهل بیت وحی(ع) بود که در سده دوم هجری، (26) در شهر قم میزیست و از بزرگان آن دیار به شمار میرفت.
او از خاندان بزرگ اشعری - که پیشگام نشر و ترویج تشیع در شهر قم بودند. - شمرده میشد و نیاکانش از برگان طایفه به حساب میآمدند و بارها مورد توجه خاص امامان معصوم(ع) بودند. امام صادق(ع)آنگاه که «عمران بن عبدالله» عموی ابوجریر، به خدمت ایشان رسید، چنین فرمود: «هذا نجیب من قوم نجباء.» این شخص فردی نیک نژاد و از طایفه نیک نژاد است.(27) و نیز وقتی که دیگر عموی وی «عیسی بن عبدالله» به دیدار حضرت شتافت، امام(ع)در وصف او فرمود: «منّا اهل البیت.» او از ماست.(28)
پسر عمویش «زکریا بن آدم» نیز از خواص یاران امام رضا(ع)بود که آن حضرت بارها از او تعریف و تمجید نمود.
پدرش «ادریس بن عبداللّه» روایت گری موفق و عالمی پرهیزگار بود که به حضور امامان عصر خود به ویژه حضرت امام جعفر صادق(ع)نائل آمد و با نقل روایت از آنان، در شمار یاران و راویان قابل اعتماد ایشان جای گرفت. عالمان شیعی شخصیت والای او را همواره ستودهاند.
زکریا بن ادریس در میان چنین خانوادهای، که همگی از پیروان راستین مکتب ولایت بودند، پرورش یافت و درس عشق و دلدادگی به مکتب را از ایشان، به ویژه پدر بزرگوارش، فرا گرفت.
عصر ابوجریر
فضای جامعهای که «زکریا بن ادریس» در آن زندگی میکرد، از آن جهت که با عصر سه تن از امامان معصوم - امام صادق، کاظم و رضا(ع) - مصادف بود، بسیار درخشنده و سازنده مینمود. وی نیز از این فرصت کمال استفاده را برای ایجاد رابطه بیشتر با امامان و کسب فیض از ایشان برد؛ اما اوضاع سختی که به وسیله زمامداران حکومت غاصب عباسی بر ضد شیعیان به وجود آمده بود، باعث گردید فضای جامعه آن روزگار به تیرگی و سیاهی گرائیده و عرصه بر پیروان مکتب تشیع تنگ گردد؛ ولی زکریا بن ادریس همانند بسیاری از شیعیان واقعی هرگز مرعوب اوضاع دشوار آن روزگار نگردید؛ بلکه با تقویت رابطه خود با پیشوایان دین به مقابله با دسیسههای دشمنان تشیّع پرداخت. آنچه از منابع و روایات موجود به دست میآید، این است که وی به حضور امامان رسیده و سخنان ایشان را نقل نموده است؛ اما چگونگی آن سفرهایی که در این باره داشته است، حتی نوع مبارزات او بر ضد دستگاه ظالم عباسی، مطلبی است که هیچ گزارشی از آن در دست نیست.
پیوند با ولایت
شیرینترین فرازهای زندگی ابوجریر لحظاتی بود که او شرفیاب پیشگاه امامان محبوب خود میشد و پیوندش را با خاندان وحی محکم مینمود. ثمرههای این پیوند مقدس را میتوان به بخشهای ذیل تقسیم کرد:
1- دلدادگی به ولایت:
ابوجریر شیدای ولایت بود و اوج دلدادگی خود را آنگاه که به خدمت امام رضا(ع)رسید، با گفتن جملههای شیوا و رسا، صادقانه آشکار ساخت. وی در محضر امام(ع)چنین لب به سخن گشود: «جُعِلتُ فداک، قد عرفت انقطاعی الی ابیک ثمّ الیک…»، جانم به قربانت! شما آگاهید که من، تنها به شما و پدر عزیزتان گرویدهام و از غیر شما بریدهام.»(29) با دقت در این جمله پرمعنا به خوبی در مییابیم که زکریا بن ادریس در آن اوضاع آشفته که بعضی شیعه نماها امامت حضرت رضا(ع)را قبول نداشتند و بر امامت حضرت کاظم(ع)توقف کرده بودند، از روی صدق و صفا خدمت امام رضا(ع)رسید و خالصانه اعلام وفاداری کرد. دلدادگیش به خاندان وحی را اثبات کرد.
2- در سلک یاران امام:
ابوجریر به اعتراف بسیاری از دانشمندان رجال شناس در شمار یاران سه تن از امامان شیعه(ع) جای داشت و به این درجه مفتخر گردید.
شیخ طوسی(ره) (م 460ه) از او در میان اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع) نام برده است.(30)
3- مشمول دعای امام(ع) :
ابوجریر، زکریا بن ادریس همچون بسیاری از پیروان مکتب تشیع، از عنایت و توجه خاص امامان خود بی بهره نبود و از بالاترین افتخارات وی همین بس که در آخرین شب زندگانیش حضرت رضا(ع)جویای حال او شد و برایش رحمت فرستاد.
پسر عمویش زکریا بن آدم گفت: «در شبی که آخر عمر ابوجریر بود، وقتی بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، ایشان حال ابوجریر را از من پرسید و برایش طلب رحمت کرد. فَسَألِنی عنه و تَرَحَّم علیه. »(31)
بدون شک «زکریا بن ادریس» نزد امام رضا(ع)منزلت بالایی داشته که حضرت او را مورد توجه قرار داد و مشمول دعای خیر خود گردانید.
4- تشنه وظیفه:
در اوضاع دشواری که شیعه گری جرم به حساب میآمد، ابوجریر پیوسته در جستجوی تکلیف و تشنه شناخت وظیفه بود. وی به منظور رفع این عطش بارها نزد امامان معصوم(ع) میشتافت و از دریای ژرف معارف ایشان سیراب میگردید و راه نجات طلب میکرد. از جمله - با توجه به اینکه، بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» در نماز، از نشانههای شیعه است. - چنان چه کسی در آن روزگار خفقان «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز بلند میخواند، شیعه بودنش آشکار میشد و باعث آزار و اذیت او از سوی دشمنان تشیع میگشت، از این رو «زکریا بن ادریس» به نزد امام کاظم(ع)شتافت و با طرح مسئله، کسب تکلیف نمود، حضرت(ع)در جواب، امر به تقیه کرد و فرمود: «… لا یَجهَر ؛ بلند نخواند.»(32)
زکریا بن ادریس از این روش به دنبال شناخت وظیفه بودن در مسائل مهمتری، نظیر مسئله رهبری و امامت، نیز پیروی کرد و به درستی وظیفه خودش را به انجام رساند. که توضیح بیشتری در این زمینه را در بخش بعدی میخوانیم.
مبارزه با جریان انحرافی واقفیه
پس از شهادت امام کاظم(ع) برخی از مردم بر اثر دنیا خواهی، توطئه جدیدی بر ضد شیعه و ولایت امامان معصوم(ع) به اجرا گذاشتند که میتوانست در راستای سیاست شوم نظام منحوس عباسیان - مبنی بر نفی رهبری امامان شیعه از صحنه اجتماع - قرار گیرد. طراحان این توطئه که از شیعیان حضرت کاظم(ع) نیز به شمار میآمدند، چنین شایعه کردند که: امام کاظم(ع) نمرده است. او، همان مهدی قائم«عج» است که زنده است. برخی از شیعیان سست عنصر و کم مایه نیز، با شنیدن این خبر، بی هیچ تحقیق و جستجویی آن را باور کرده و به آنها گرویدند و به این وسیله، فرقه گمراه «واقفیه» شکل گرفت.
مرحوم کشی (رجال نویس سده چهارم هجری) با نقل روایتهای زیاد در مذمت فرقه واقفیه به انگیزه پلید پایه گذاران آن اشاره میکند و مینویسد:
«زمانی که حضرت کاظم(ع) در زندان عباسیان به سر میبرد، دو تن از شیعیان را در شهر کوفه وکیل اخذ خمس و زکات گردانید. آن دو که مبلغ فراوانی از این راه در اختیار داشتند، بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت(ع)حرص و طمع و دنیاطلبی شان باعث شد شهادت امام را انکار کنند و در میان شیعیان شایع سازند که: امام موسی کاظم(ع)زنده است. زیرا او همان مهدی قائم(ع) است. برخی شیعیان نیز بدون تحقیق به گفته آنها اعتماد کردند و با آنان هم عقیده شدند. آن دو تن هنگام مرگ وصیت کردند که اموال را به وارثان امام کاظم(ع)برگردانند که این مطلب پرده از نیت پلید آنها برداشت و مردم دانستند که انگیزه آنان تنها دست یازی به داراییهای غیر مشروع بوده است.»(33)
در چنین اوضاعی «زکریا بن ادریس» شجاعانه و از روی اخلاص، در حالی که از انحراف فرقه واقفیه به خوبی آگاه بود،
به منظور مقابله با آنان خدمت امام رضا(ع)رسید و پس از گفتن کلماتی شیوا در دلبستگی خود به امام(ع)سؤال هایی مهمی را درباره مسئله امامت و عقائد واقفیه مطرح ساخت که حضرت نیز با پاسخ به آنها، خط بطلان بر افکار و اندیشه این جماعت گمراه کشید. مضمون پاسخهای حضرت را میتوان در این جمله خلاصه کرد که: امام کاظم(ع)به شهادت رسیده است و من تنها جانشین و امام بعد از او هستم.(34)
به این ترتیب ابوجریر نقش خود را در افشاگری از جماعت منحرف واقفیه به خوبی ایفا کرد و با حضور خود نزد امام رضا(ع) مبارزاتش را بر ضد مخالفان امامت تکمیل کرد؛ وظیفهاش را در آن اوضاع حساس به شایستگی شناخت و عملی ساخت.
تجلیل عالمان از ابوجریر
رجال شناسان شیعه شخصیت والای «زکریا بن ادریس» را با واژههای زیبا و پرمعنایی مانند: وَجْهٌ (بلند مرتبه)، حَسَنٌ (فردی نیکو)، مُعْتَمَدٌ (قابل اعتماد) و… به شایستگی ستودهاند. آنان هر گاه به نام این محدث ارزشمند شیعی میرسیدند، از مقام بلند وی به خوبی تجلیل مینمودند و دیدگاهشان را درباره چهره قابل اطمینان او بیان میکردند.
شیخ صدوق(ره) (م - 381ه) در کتاب «من لا یحضره الفقیه» بخش مشایخ، در وصف ابوجریر چنین مینویسد: «… ابی جریر بن ادریس، صاحبُ موسی بن جعفر(ع) ….ابوجریر زکریا بن ادریس یار و همدم امام کاظم(ع)بود.(35)
مرحوم علامه تستری آنگاه که این جمله را از شیخ صدوق(ره) نقل میکند، در تأکید بر آن مینویسد:«… معنای این توصیف کمتر از توثیق نیست؛ بلکه بالاتر از آن است.»(36)
شیخ مفید(ره) (متوفی - 413ه) در کتاب «الاختصاص» به روایتی که حضرت امام رضا(ع) به ابوجریر رحمت میفرستد، اشاره میکند و شخصیت قابل اعتماد و موجّه او را میستاید.(37)
نجاشی(38)، شیخ طوسی(39)، علامه حلّی(40) و دیگر بزرگان علم رجال نیز هر یک ضمن معرفی این محدث پرتلاش، در ردیف راویان قابل اطمینان، به ستایش مقام و منزلتش پرداخته.
استادان ابوجریر
خاندان وحی، استادان بزرگ زکریا بن ادریس بودند و زکریا از خزائن علوم و معارف ایشان فیضهای فراوانی نصیبش شد. او در پیشگاه چهار امام (امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع)) زانوی دانش اندوزی بر زمین زد و از خرمن وجود مبارک ایشان خوشههای معرفت چید. وی بیشتر به محضر امام رضا(ع)رسید به طوری که تعداد روایات وی از آن امام، هفت مورد، گواه این مطلب است؛ بعد از آن، از محضر امام کاظم(ع)پنج روایت و امام صادق(ع)سه و در نهایت از حضرت امام محمد باقر(ع)یک حدیث روایت کرد.
با توجه به منابع و روایات موجود، استادان روایی زکریا بن ادریس، همه از امامان بزرگوار(ع) بودند؛ امّا از دیگر اساتید احتمالی وی گزارشی به دست نیامده است. تنها در یک مورد از «صبغ بن نیاته» روایت نقل کرده است.(41) البته از جزئیات حضور زکریا نزد اصبغ بن نباته خبری در دست نیست و مرحوم محقق اردبیلی در جامع الرواة(42) و مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث(43) تنها به متن روایت او از «اصبغ بن نباته» اشاره کردهاند.
شاگردان ابوجریر
شخصیتهای بزرگی، همچون: صفوان بی یحیی، محمد بن ابی عمیر، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و… نزد «زکریا بن ادریس» حاضر شدهاند و با استفاده از محضر درس او به شاگردی و نقل روایت پرداختند. با آنکه اشخاص زیادی (حدود ده نفر) از ابوجریر حدیث نقل کردهاند، روایت این سه تن - به ویژه «صفوان بن یحیی» - از وی، میتواند دلیل دیگری بر مقام و منزلت والای او به حساب آید؛ زیرا در بین دانشمندان رجال، مشهور است که: این سه بزرگوار فقط از افراد ثقه و قابل اعتماد روایت میکردند.(44) از این رو، «زکریا بن ادریس» که از مشایخ (استادان) روائی آنها به شمار میرود، وثاقت و وجاهت فزونتری خواهد داشت.
ابوالحسن ربّانب صالح آبادی
بدون تردید یکی از رجال فرزانه و سرآمد در علم حدیث، یونس بن عبدالرحمن است. کوششها و تلاشهای مقدّس و پیگیر او در حوزه نشر حدیث و معارف اهل بیت عصمت و طهارت و استوار کردن بنیادهای عقیدتی تشیع راستین و اسلام ناب، در تاریخ ماندگار خواهد بود، از این رو معرفت و آشنایی با این چهره فرهیخته و خردمند بر پژوهشگران و اندیشمندان معارف اسلامی کاری بایسته و در خور اهمیّت است.
سیمای یونس بن عبدالرحمن
اسم او: یونس، کنیهاش: ابومحمد، معروف به «مولی آل یقطین»(45) و نسبتش، قمّی است. این که در چه سالی قدم به عرصه وجود نهاد، چندان روشن نیست؛ ولی جمعی از دانشوران شیعی نوشتهاند که او در دوران زمامداری هشام بن عبدالملک چشم به جهان گشود.(46)
از این اشاره تاریخی میتوان به طور تقریبی مشخص کرد که این محدّث فرزانه، در کدام سده و در چه سالی به دنیا آمده است. مورخان نوشتهاند؛ هشام بن عبد الملک که یکی از خلفای بنی امیه بود، بعد از این که برادرش یزید عبد المک در سال 105ه. ق از دنیا رفت، به خلافت و حکومت رسید. بنابراین آغاز حکومت او در سال 105ه. ق است و بعد از بیست سال حکومت و سلطنت در سال 125ه. ق مرد.(47)
بر این اساس میتوان گفت که یونس بن عبد الرحمن بین سالهای 105تا 125ه. ق و نیمه اول از سده دوم هجرت چشم به جهان گشود.
قمی بودن
این محدّث به عنوان قمی، آن چنان معروف نیست؛ ولی بنابر دلایل و شواهد او اهل قم است، البته ممکن است او برای فرا گرفتن معارف دین، از قم به مدینه هجرت کرده و تا آخر عمر در جوار قبر مطهّر پیامبر اکرم(ص)ماندگار باشد. به چند دلیل میتوان قمی بودن وی را ثابت کرد:
- 1جالب است این نکته را بدانیم که چند نفر از کسانی که از خرمن دانش وی فیض بردهاند، قمی هستند، همانند: عبد العزیز مهتدی قمی که از ناحیه حضرت رضا(ع)وکیل و نماینده بود و به حضرت عرض کرد: من همیشه نمیتوانم به محضر شما شرفیاب شودم برای فرا گرفتن احکام دینی؛ نیازهای دینی خود را از چه کسی اخذ کنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبد الرحمن.(48)
عباس بن معروف قمی، محمّد بن خالد برقی قمّی، ریّان بن شبیب - هم که ساکن قم بودند. - و احمد بن محمد خالد برقی قمی نیز از محضرش استفاده کردند و اینها نشانه قمی بودن اوست، لذا او را در اصل قمی میدانند.
- 2استاد جعفر سبحانی که احاطهاش بر علم رجالشناسی مورد عنایت محققان است، به مؤلّف این مقاله فرمود: به نظر میرسد یونس بن عبد الرحمن، قمّی است.
- 3عبدالقادر بن طاهر بغدادی (متوفّای 429ه. ق)، در کتاب معروف خود، هنگامی که نام گروهها و فرقههای شیعه را ذکر میکند، مینویسد: «از این طائفه است «یونسیّه» که به یونس بن عبدالرحمن قمّی منسوب اند.»(49) و سمعانی در کتاب معتبر خویش چنین مینگارد: «یونسیّه گروهی از شیعه هستند که به یونس بن عبدالرحمن قمی، مولی آل یقطین نسبت داده میشوند.»(50) و شهرستانی نیز در ملل و نحل این مطلب را مورد عنایت قرار داده است.(51)
اساتید
یکی از دلایل رشد و بالندگی این استوانه فقه و حدیث شیعه، داشتن استادانی برجسته بود که در درجه اول، امامان معصوم(ع) قرار داشتند. وی نهایت بهره و فیض را از وجود بابرکت آنان برد و بعد از امامان، اساتید بزرگی داشته که تعداد آنان حدوداً به 25نفر میرسد و نام بردن همه آنان در این نوشتار چندان ثمر بخش نخواهد بود؛ ولی به عنوان نمونه، به ذکر چند نفر از شاخصترین آنان بسنده میکنیم:
1- عبدالله بن سنان: محدّث و فقیه فرزانه که به گفته نجاشی: مسئولیت بیت المال را در حکومت منصور و مهدی و هادی و هارون الرشید به عهده داشت. او روایتگری مورد اطمینان و از اصحاب و یاران ما و جلیل القدر است که هیچ گونه طعنی بر او روا نیست.(52)
2- عبدالله بن مسکان: از نیکان و ستارهای درخشان در آسمان علم و روایت و از اصحاب اجماع و محدّثی بسیار بزرگوار و مورد اطمینان است.(53)
3- هشام بن سالم: محدّثی است که به طور کامل مورد توجه و اعتماد است و از یاران حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر(ع) به شمار میرود.(54)
4- هشام بن حکم: همان کسی است که با عمرو بن عُبید در مسجد بصره پیرامون مسئله امامت و رهبری جامعه اسلامی مناظره کرد و او را از نظر استدلال و دلیل محکوم کرد.(55) میگویند در اصل اهل کوفه بود، ولی در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روایت بسیار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولایت ائمه شیعی، بسیار پایبند و معتقد و در حقیقت یک شیعه راستین بود. وی در سال 179ه. ق در کوفه چشم از جهان فرو بست.(56)
5- حمّاد بن عیسی: از راویان امام کاظم و حضرت رضا(ع) و از اصحاب اجماع است.(57)
6- حمّاد بن عثمان رواسی: از اصحاب اجماع و شخصی مورد اطمینان است.(58)
7- علی بن رئاب: جلیل القدر و محلّ اطمینان و اعتماد و صاحب کتاب و اصلی بزرگ است.(59)
8- حارث بن مغیره: یار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع)) و صاحب جایگاه رفیع و بلندی نزد رجال نویسان شیعی است.(60)
شاگردان
تربیت شاگردان کارآمد یکی دیگر از نکات مثبت در زندگی یونس بن عبد الرحمن است. وی در این عرصه به توفیقات زیادی دست یازید و با پرورش شاگردان بسیار قدمهای بلندی در راه نشر حدیث و معارف اهل بیت برداشت.
او دانش خود را از کوثر زلال و ناب امامان معصوم(ع) فرا گرفته بود؛ لذا یافته هایش رابه افراد لایق و مستعد میآموخت. در این راستا جمعی از دین باوران و دانش پژوهان، پروانه وار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشتهاند، که عدهای از آنان بدون تردید، از نخبگان و فرزانگان حوزه حدیث و معارف شیعه محسوب میشوند.(61) به نام چند تن از آنان اشاره میکنیم:
1- محمد بن عیسی بن عبید یقطینی: بیشترین رویاتی که عیسی بن عبید نقل کرده، از یونس بن عبد الرحمن است. او از کسانی است که کتابهای یونس را گزارش داده و میگویند در روزگار خود، از نظر فضل و علم، نظیر نداشت و محلّ اعتماد و اطمینان است.(62)
2- عبد العزیز مهتدی قمی: از وکلا و خاصّان حضرت رضا(ع)بود و در قم زندگی میکرد. او مورد عنایت و اطمینان است.(63)
3- حسن بن علیّ الوشاء: یاز امام رضا(ع)و از چهرهای برجسته و شاخص شیعه است. احمد بن محمد بن عیسی قمی میگوید:
«هنگامی که برای طلب حدیث به کوفه رفتم، در آن جا با حسن بن علیّ الوشاء ملاقات کردم…»
تا این که از قول استادش حسن بن علیّ وشاء نقل میکند.
«من در این مسجد نهصد محدّث و استاد حدیث را دیدم که هر یک میگفت: حدیث کرد مرا، جعفر بن محمّد(ص)(64)
4 - عباس بن معروف قمی: از برجستگان حوزه حدیث، اهل قم و مورد اطمینان است. (65)
5- محمد بن خالد برقی قمی: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از یاران موسی بن جعفر و امام رضا و امام جواد(ع) شمردهاند و به او اعتماد دارند.(66)
6- ریان بن شبیب: ساکن قم و از یاران حضرت رضا(ع)بود. او موثّق و مورد اطمینان است.(67)
7- احمد بن محمد بن خالد برقی: صاحب کتاب محاسن.(68)
معرفی آثار
یکی از نشانههای عظمت شخصیّت علمی یونس بن عبد الرحمن کتابها و تصنیفاتی است که از خود به یادگار گذاشت. او در این عرصه از پرتلاشترین و فعّالترین محدثان و فقیهان شیعی است. تراجم نویسان بزرگ شیعه کتابهای فراوانی را از او نقل کردهاند؛ حتی شخصیّت برجسته شیعی، فضل بن شاذان میگوید: یونس بالغ بر یک هزار کتاب در رّد مخالفان شیعه تألیف کرد.(69)
مرحوم نجاشی میگوید: او کتابهای فراوانی دارد. آن گاه به ترتیب کتاب هایش را نام میبرد: «کتاب السهو، الادب، الزکاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، کتاب النکاح، الحدود، الصلوه، العلل الکبیر، التجارات و کتاب یوم و لیلة.(70)
جناب شیخ طوسی هم در این زمینه مینگارد: او دارای کتاب و تألیفات فراوانی است، همانند: کتابهای حسین سعید اهوازی؛ بلکه بیشتر از آنها.(71)
صحابی امام
یونس بن عبد الرحمن از جمله دلباختگان و شیفتگان خاندان پیامبر گرامی اسلام است. او اخلاص و ارادت خویش را به پیشگاه مقدّس امامان شیعه ابراز میکرد و در این راه هرگز احساس خستگی نمیکرد.
تمام گزارش دهندگان تراجم و دانشمندان شیعی او را از یاران حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا(ع) میدانند.(72) شیخ طوسی در یک مورد او را از یاران امام موسی بن جعفر(ع)و در جای دیگر از یاران و اصحاب حضرت امام رضا(ع)میداند.(73) همچنین نوشتهاند: یونس در دو موقعیت توفیق ملاقات با امام صادق(ع)را یافت؛ اولین بار در کنار قبر رسول اکرم(ص) در مدینه و یک بار هم هنگام سعی بین صفا و مروه. خودش میگوید: برای من ممکن نشد از امام(ع)حدیثی و روایتی بپرسم.(74)
یونس از منظر امام(ع)
در میان یاران و صحابه امامان شیعه(ع) افراد نادری پیدا میشوند که از ناحیه امام و حجت خدا، مانند یونس مورد ستایش قرار گرفته باشند؛ البتّه بر محقّق اندیشمند این نکته مخفی نیست که این ستایشها و ثناها به آن بعد روحی، معنوی و علمی بر میگردد که در این راوی بزرگوار تجلّی یافته است. وی در پاسداری از مرزهای ولایت ناب و دفاع از حوزه معرفت دینی بر مبنای حکومت نبوی و علوی، تلاشی فراوان از خود نشان داد.
موقعیت علمی و حدیثی
فضل بن شاذان نیشابوری میگوید: عبد العزیز مهتدی که از نیکان و خوبان قم بود ،به من گزارش داد؛ از حضرت رضا(ع)پرسیدم: من در هر موقعیّتی نمیتوانم به حضور شما مشرّف شوم؛ برای فرا گرفتن مسائل و احکام دینی خود، از چه کسی سؤال کنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبد الرحمن.(75)
از همین راوی خبر دیگری روایت کردهاند که گفت: از حضرت رضا(ع)پرسیدم: آیا یونس بن عبد الرحمن نزد شما مورد اطمینان و اعتماد هست تا احکام دین را از او فرا گیرم؟ امام فرمود: بله.(76)
از این گزارش تاریخی، نهایت اعتماد امام معصوم(ع)به یونس اثبات میشود و با توجه به این روایت است که تمام عالمان و فقیهان متفکر شیعه، برای حجّت بودن گزارش دهندگان روایات و آثار اهل بیت عصمت و طهارت، به وثاقت و مورد اعتماد بودن روایتگر اخبار و احادیث، بسنده کردهاند.
راویانی همانند یونس که ائمه دین، شیعیان را برای فرا گرفتن آموزههای دینی و روایات آل پیغمبر(ع) به آنان ارجاع دادهاند، بین یاران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر، زکریا بن آدم، عثمان بن سعید و محمد بن عثمان بن سعید.(77)
جناب نجاشی بعد از نقل روایت فوق از عبد العزیز چنین اظهار نظر میکند: این کلام امام، شأن و فضیلت والایی در حقّ یونس است.(78)
بهشتی
محمد بن یونس میگوید: حضرت امام رضا(ع) سه بار، برای یونس بهشت را ضمانت کرد. از امام جواد(ع)نیز نقل میکند که آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامی اش بهشت را برای یونس بن عبد الرحمن ضمانت کرد.(79)
پي نوشت ها:
1. کشف الغمه، علي بن عيسي اربلي، ج 2، ص 308.
2. خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 2عليه السلام 7.
3. قاموس الرجال، شيخ محمدتقي ششتري، ج 1، ص 189.
4. جامع الروات، ج 2، ص 21؛ التحرير الطاووسي، شيخ حسن (صاحب معالم)، ص 1عليه السلام ؛ ايظاء الاشتباه، علامه حلي، ص 2عليه السلام 7.
5. اعيان الشيعه، محمد امين، ج 2، ص 224.
6. الفهرست، شيخ طوسي، ص 41.
7. اختيار معرفةالرجال، کشي، ص 554؛ اعيان الشيعه، ج 2، ص 203.
8. التحرير الطاووسي، ص 21؛ کتاب الرجال، ابن داود حلي، ص 48.
9. رجال نجاشي، ص 25؛ الفهرست، شيخ طوسي، ص 41.
10. رجال شيخ طوسي، ص 361؛ رجال علامه حلي، ص 4؛ جامع الرواة، ج 1، ص 21.
11. رجال طوسي، ص 396؛ اختيار معرفة الرجال، ص 614.
12. رجال الطوسي، ص 396؛ اختيار معرفة الرجال، ص 614؛ اعيان الشيعه، ج 2، ص 346؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 21.
13. رجال نجاشي، ص 318؛ جامع الروات، ج 2، ص 396.
14. رجال نجاشي، ص عليه السلام 3؛ رجال شيخ طوسي، ص 365.
15. جامع الروات، ج 1، ص 51؛ رجال ابن داود، ص 38؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 128.
16. الفهرست، ص 42؛ رجال نجاشي، ص 84؛ جامع الروات، ج 2، ص 25.
17. رجال ابن داود، ص 4عليه السلام ؛ معجم رجال الحديث، ج 2؛ ص 14؛ جامع الروات، ص عليه السلام
18. رجال شيخ طوسي، ص 398.
19. جامع الروات، ج 1، ص عليه السلام 8؛ معجم رجال الحديث، ج 3، ص 15.
20.رجال شيخ طوسي، ص 398؛ اختيار معرفةالرجال، ص 552؛ معجم رجال الحديث، ج 3، ص 34.
21. الفهرست، ص 15؛ رجال ابن داود، ص 54.
22. رجال النجاشي، ص 53؛ معجم رجال الحديث، ج 3، ص 30.
23. جامع الروات، ج 1، ص 36.
24. معجم رجال الحديث، ج 3، ص 10.
25. ابوجریر به ضم جیم و فتح را نیز گفته شده است. (رجال علامه، ص 76رقم ).8
26. از تاریخ دقیق ولادت او گزارشی در دست نیست؛ اما این احتمال ممکن است داده شود که چون رجال شناسان او را از یاران امام صادق(ع)شمردهاند، بنابراین با توجه به تاریخ شروع امامت آن حضرت ( 114ه) زمان ولادت وی به قبل از سال (114ه) بر میگردد. این احتمال با تنها روایتی که ابوجریر از امام محمد باقر(ع) ( بحار 3/170/96 ) و نیز از اصبغ بن نباته نقل کرده است، قوت مییابد؛ زیرا شروع امامت حضرت باقر(ع)سال ( 95ه) و شهادت ایشان ( 114ه) بود، اصبغ بن نباته نیز از یاران حضرت علی(ع)بود که به نقل آقا بزرگ تهرانی در الذریعه 362/15بعد از یکصد هجری وفات یافت.
27. تنقیح المقال، ج 2ص .184
28. معجم الثقات، ص ( .93به نقل از رجال کشی، ص ).281
29. کافی، ج 1ص 380ح .1
30. رجال شیخ طوسی، ص 377 365 200و .396
31. رجال کشی، ص 616رقم .1150
32. وسائل الشیعه، ج 6ص 69ح ( .7348محمد بن الحسن با سناده… عن ابی جریر زکریا بن ادریس القمی قال: سألتُ اباالحسن الأول، عن الرجل یصلی بقوم یکرهون ان یجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؟ فقال: لا یَجْهَر.)
33. رجال کشی، ص 329/390و همان .759/404
34. کافی، ج 1ص 380ح …( .1عن ابی جریر القمی، قال: قلت لأبی الحسن(ع)جُعِلتُ فداک قد عَرَفْتَ انقطاعی الی ابیک ثم الیک، ثم حَلَفْتُ له و حق رسول الله(ص)و حق فلان و فلان، حتی انتهیت الیه، بانّه لایخرج منی ما تخیرنی به الی احد من الناس و سألته عن ابیه، أحیّ هو او میت؟ فقال: قدواللّه مات. فقلت: جعلت فداک ان شیعتک برون ان فیه سنة اربعة انبیاء. قال: قدوالله الذی لا اله الّا هو ملک. قلت: هلاک غیبة او هلاک موت؟ قال: هلاک موت. فقلت: لعلّک منی فی تقیة؟ فقال: سبحان اللّه. قلت: فأوصی الیک؟ قال: نعم. قلت: فأشرک معک فیها احداً؟ قال: لا، قلت: فعلیک من اخوتک امام؟ قال: لا. قلت فأنت الامام؟ قال: نعم.)
35. من لا یحضره الفقیه، ج 4ص .471
36 .قاموس الرجال، ج 4ص .193
37 .الاختصاص، ص .85روایت مذکور در بخش پیوند با ولایت به تفصیل آمده است.
38 .رجال نجاشی، ص 173رقم .457
39 .رجال طوسی، ص 377 365 200و .396
40 .رجال علامه حلّی، ص 76رقم .8
41 .الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 15ص .362وی از یاران ویژه علی(ع)بود و به قول آقا بزرگ تهرانی در «الذریعه» تا بعد از یکصد هجری زنده بود.
42 .جامع الرواة، ج 1ص .371
43 .معجم رجال الحدیث، ج 21ص .81
44 .کلیات فی علم الرجال، ص .205
45 .رجال کشی، ج 2ص 777فهرست شیخ طوسی، ص 181رجال نجاشی، ص 311و الانساب سمعانی، ج 13ص .350
46 .رجال نجاشی، ص 311و تنقیح المقال، ج 3ص .338
47 .حیوة الحیوان دمیری، ج 1ص 102و فرهنگ معین، ج 6بخش اعلام، ص .2278
48 .رجال کشی، ج 2ص 778و .786
49 .الفَرق بینَ الفِرَق، ص .180
50. الانساب، ج 13اواخر جلد.
51. الملل و النحل، ج 1ص .188
52. رجال نجاشی، ص .148
53. همان.
54. همان، - 305
55. رجال کشی، ج 1ص .550
56 .رجال نجاشی، ص 305و رجال کشی، ج 1ص .526
57 .رجال کشی، ج 2ص 830و نجاشی، ص .104
58 .رجال نجاشی، ص 106و رجال کشی، ج 2ص .830
59 .فهرست شیخ طوسی، ص .87
60 .رجال نجاشی، ص 101جامع الروات، ج 2ص 357و تنقیح المقال، ج 3ص .374
61 .تنقیح المقال، ج 2ص .374
62 .نجاشی، ص .235
63 .رجال کشسی، ج 2ص .779
64 .رجال نجاشی، ص .29
65 .همان، ص .200
66 .رجال شیخ طوسی، ص 386و .404
67 .رجال نجاشی، ص .118
68 .تنقیح المقال، ج .339 3
69 .ر - ک: رجال کشی، ج 2ص .710
70 .رجال نجاشی، ص .313
71 .فهرست شیخ طوسی، ص .181
72 .خلاصه علامه، ص .184
73 .رجال شیخ طوسی، ص 343و .395
74 .رجال کشی، ج 2ص 780و نجاشی، ص .343
75 .رجال کشی، ج 2ص .779
76 .همان، ص .884
77 .وسائل الشیعه، ج 18ص 110 - 107اصول اصلیه، سید عبدالله شبّر، ص 138و رجال نجاشی، ص .7
78 .رجال نجاشی، ص .312
79 .رجال کشی، ج 2ص .779
منبع:پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی