امتحانات که کش بیاید مخ آدمی زاد سوت می کشد و آن وقت ممکن است دست به کارهایی بزند که در شرایط عادی دست بهشان نمی زند! الان از آن وقت هاست! یعنی اراده کرده ایم برای تغییر فضای ذهنمان با موضوعی بروز شویم که شاید برای مخاطبان زیر 80 سال بدآموزی داشته باشد ولی چه کنیم که قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته که ما الان بنویسیم و الکی بگوییم: « الماهیة امکنت، فاحتاجت، فاُوجبت، فَوجبت،فَاُوجدت، فوجِدت »
ترم قبل در یکی از شب های امتحانی مخمان رسما شور می نواخت. با دوستمان زینب تصمیم گرفتیم یک تفریح حلال با دوستان قدیمی داشته باشیم. یکی از با جنبه ترین دوستان سطح دو به اسم سمیه را انتخاب کردیم و بعد تقریبا به بیست دوست باجنبه ی مشترک سمیه و خودمان پیامکی با این مضمون فرستادیم: « سلام . همین الان یه زنگ به سمیه بزن ببین چی کارت داره؟! شماره اش رو هم که داری: ۰۹۱۴۰۰۰۰۰۰۰ » البته در محتوای پیامک دقت کریم که خدای ناکرده دروغی نگفته باشیم که الحمد لله نگفتیم! و شماره آن بنده ی با جنبه ی خدا را هم تنگ پیامک زدیم که دوستان بهانه ای برای زنگ نزدن نداشته باشند!
جایتان خالی! 5 دقیقه بیشتر نگذشته بود که سمیه بهمان زنگ زد تا ببیند موضوع از چه قرار است که ملت مدام بهش زنگ می زنند و البته که ما هم همه اش رد تماس می زدیم! و بعد سمیه ، آن 20 نفر با ما تماس می گرفتند تا وعده ی تلافی بدهند و ما باز رد تماس می زدیم! رفیقی از کلیبر! رفقایی از قم! رفقایی از تبریز و حومه و … خلاصه ادخال سروری شد در دل مومنین خدا !
پ.ن 1: فردا امتحان فلسفه داریم و ذهنمان رسما کور شده هم اینک دلمان از این شیطنت های حلال می خواهد!
پ.ن2: نظرتون چیه یه دور صندلی داغ برگزار کنیم؟ هر کسی مایل هست تو قسمت نظرات اعلام کنه و البته سوالی هم مطرح کنه! در واقع این حق رو برای شما مخاطب گرامی قائل هستیم که اظهار نظر بفرمایید! بعله!{ کی گفته خودم سوال تو چنته ندارم که از شما سوال میخوام؟!)
حکمت 10: با مردم آن گونه معاشرت كنيد ، كه اگر مردید بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد ، با اشتياق سوى شما آيند.
پروانه رامیان