اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم | تعارف که نداریم زهیر! نمی تونم مثل ارباب باشم، یعنی واقعیتش نمی تونم مثل ارباب مرد باشم. ببین چه طوری بهم می ریزم از این مشکلات ریز و خرد روزگار. ولی خب، آقامون کریم تر از این حرفاس، هوای نوکرش رو داره. بالاخره یه گوشه مرامی هم به ما ارث رسیده از ارباب. می دونی زهیر! همیشه فکر می کنم اگه نمی تونیم کل عمر ارباب رو برا خودمون الگو کنیم ، همه ی 57 سال زندگیش رو، لااقلش اینه که اون لحظه های آخرش رو مشق زندگی مون کنیم. والله بسه همونا اگه مرد و مردونه پاش وایسیم. روضه نمی خونما برات زهیر! تنت نلرزه ولی چند تا کار کرده آقا اون چند ساعت آخر که برای روسفیدی همه ی عالم بسه.
یکیش همون نماز اول وقت آقاست، خدایی همین من ، دیروز نماز اول وقتم رو به رایت یه سی دی فروختم! فدای ارباب بی کفن مون. زهیر کم عشق بازی نیست تو اون شلوغ پلوغی میدون ، اونم یه میدون نامردی، دست از همه چیز بکشی و بری سراغ خدات. اونم با چه وضعی، خدایی صحنه ش توی مختارنامه بیاد به یادت، میدون کربلا کجا و وقت من واسه رایت سی دی کجا؟! ولی خب ! گفتم که آقامون آقاتر از این حرفاس، یه نیگا کنه و یه جَنم بده بهم کار حله! نماز اول وقت خون شدن کم کاری نیست والله … اصلا نماز که درست شه، بقیه ی کارا خودش می افته روی روال.
روضه نمی خونم براتا، اما یکی دیگش اون مناجات آخری آقاست. آخ آخ آخ ، زهیر چه کرده ارباب . به قول خودت خون بازی! روضه نمی خونم برات ولی شنیدم آقا سه ساعت تمام توی گودال… خب، بقیه ش به کار من و تو نمیاد! یعنی جُربزه ی اون لحظه ها رو نداریم. ولی فک کن، یادت باید تو مختارنامه صحنه هاش رو، سپاه کم آقا از یه طرف، اون که خوبش بود. بشمارم برات چند تا داغ دیده بود آقا تا قبل گودال؟ خیلی بود زهیر! خیلی. به مولا یه نصفه ش هم کمر می شکونه از ما چه برسه به… زهیر روضه نمی خونم براتا ولی آقامون تشنه رفته توی گودال… زهیر روضه نیست ولی خدایی موندم توی کار! زهیر خب ارباب هم آدم بود، بابا چقدر بی انصافی آخه؟ روضه نیست اینا زهیر ولی ارباب مون غرق خون بود، افتاد رو خاک ، یعنی ذوالجناح گذاشتش توی گودال. یادم بنداز روضه ی ذوالجناح رو هم یه بار برات بخونم…
بگذریم زهیر! داشتم می گفتم یکیش همین مناجات آخریه، هر مقتلی یه جور نقل کرده ولی خب زیاد توی اصلش فرقی نداره، همین الهی رضابرضاک تسلیما لامرک صبرا علی قضائک … یه مدت پایین پست هات می زاشتی همین رو! ولی زهیر این کلمه های آخرش آتیش زده به احوالم ، لامعبود سواک… یا غیاث المستغیثین …
آقامون که ارباب عالم بوده، خدامون هم که اینهمه اسم و صفت. تا حالا فکر کردی چرا آقا با این اسم خدا رو صدا می زده؟ همین یا غیاث المستغیثین… خیلی حرف داره به خدا! آخ چه عشق بازی ای می کرده ارباب با خدا ! فریاد رس بوده و آقا فریادخواهی می کرده، والله بسه برای من و تو کم اراده و کم توکل. زهیر اصلا اون لحظه ها خیلی و ما ادراکه، هیچی نمی شه گفت ازش… یه آقازاده ی غریب و تنها با اینهمه داغ ، زخمی، غیرتی، تشنه، دست و پا بزنه توی خون بگه خدایا راضیم به هر چی تو بخوای. خدایا تسلیمم اگه حتی بی سرم بخوای. خدایا صبر می کنم به هرچی که تو عشقت بکشه. به این می گن چی زهیر؟ شرح صدر؟ آخه زهیر سینه ی آقا هم که…
زهیر نمی خوام برات روضه بخونم ولی به مولا داغ هیشکی به قد داغ آقام نمی رسه. اصلا غم ح س ی ن کجا و این ریزه غمای من و تو کجا؟ این غم نون و آب و کار و رفیق و بابا و مامان و همسر و خونه و قبض و بچه و وام و سربازی و آینده و گذشته و درس و ….اوووه… آخه یکی نیست به منِ نوکر بگه دِ پدرصلواتی، تو که اینارو می دونی و دم از نوکری می زنی چرا اینجوری از هم می پاشی؟
اصلا ولش کن زهیر، رشته ی کلام از دستم رفت، بخوا از خدا یکمی پشت توکل مون وایسه! یکمی قدرت ایستادن بهمون بده که اینجور ریزه مشکلات دورمون نکنه از اصلش… ما که هنوز جرات رفتن به گودال نداشتیم، بخواه از خدا جرات رفتن تا پای گودال رو بهمون بده… دعا کن مناجات آخریه آقا بشه ورد زبونمون که نه ، روح عمل مون… داشتم اون چند تا کار لحظه های آخر ارباب رو می گفتم برات…همونا که نمک گیر غمش کرده من و تو رو … چند تاشو گفتم ؟
بی خیال زهیر. روضه نمی خونم براتا، ولی … فدای بی کفنی ارباب مون …
ز.ه.ی.ر