گفتی دیگر نمیخروشی دیگر نمینویسی
گفتم چه بنویسم از که بنویسم از چه بنویسم
گفتی تو بنویس فقط بنویس
باشد مینویسم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
اینجانب جوان ۲۳ ساله ،مدعی انتظار حضرت، در عصر غیبت زندگی کرده و زندگی میکنم
گهگاهی به نیابت از شهدا رو به قبله کرده و سلامی به اباعبدلله میدهم
دکترها جوابم کرده بودم گفتند رگهای قلبت گرفته باز کردنش خطر مرگ دارد فرستادندم نزد حضرت
معصومه
رفتم خانم جوابم نکرد گفت بیا .
چند وقتیست با هدف تعریف و تمجید و ارضای هیجانات دوران جوانی و بعضا به امید ظهور منجی عالم
بشریت کار فرهنگی میکنم یعنی دم از اسلام و مسلمین میزنم
در نزد افکار عمومی تبدیل شده ام به : افسر
نه ببخشید
اسمم را گذاشتند افسره ،گفتند افسره ی جنگ نرم
عده ای هم سنگم زدند گفتند هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشتر میدهند
با
هدف بصیرت افزایی انقدر از انتخابات و ضرورت حضور در صحنه ی های کشور دم زدم که امر برایم
مشتبه شد گمان کردم که انگار تمام جمعیت ۲۲ بهمن را من به میدان ازادی اورده بودم
با شنیدن اینکه در عصر ظهور اقا سرباز کارامد میخواهد قدم در مسیر کسب علم نهادم با یک دست
سه هندوانه به وزن هرکدام ۱۰ کیلو برداشتم اما نمیدانستم که اقا بلعم باعورا هم
میخواهد .
چند دوره ای مبحث ریای چهل حدیث امام را مرور کردم گفتم خدا را چه دیدی شاید از ریا به مبحث
اخلاص هم راهی داشته باشد اما نشد …
به تازگی بالای ایینه ،ایینه اتاقم را میگویم تبدیلش کرده ام به خاکریز جبهه و انقدر نوای شهدا شرمنده
ایم
را گذاشته ام که گویا میخواهم قدم در راه بعضی از مسئولین که عکس شهدا را میزنند و
عکس انان عمل میکنند بگذارم
انقدر اهنگ روی وبلاگم را شنیده ام که اگر جایی اسمم را بپرسند مینویسم :
ارزومه علی اکبر تو باشم
زیارت ال یاسین را هر جمعه میخوانم دعای عهد را هم هر از چند گاهی ،نمیدانم وقتی میگویی العجل
العجل یا مولای یا صاحب الزمان چه غوغایی میشود درون منتظر منتظرم!!!
حال باز هم بنویسم یا نه ..
در تنگنای بودن و نبودن هستم انقدر دچار تعارض شده ام که اسمم را گذاشته ام شیعه ،اسمم را
گذاشته ام منتظر اما
میدانی که شیعه ی شناسنامه ای و
منتظر به شیوه ی همان منتظری که از اباصالح التماس دعا فراتر نمیرود نفرتی از این حالت درونم
ایجاد شده که اگر نبود ترس از عقوبت الهی شاید بارها و بارها با وجدانم کنار امده و این مدعی ناچیز را
از صحنه ی روزگار حذف میکردم .
میدانی سزای منتظری همچو که فقط ادعا میکند و از نان ادعایش نان میخورد چیست
خلود در اتش غضب الهی
از خدا بخواه برایم که خدا کمکم کند که از تضاد و تعارض، بیا گل نرگس و خدا کند که نیایی
خارج شوم.
دنیا برایم کوچک شده و نمیدانی چه زجری میکشم ان شبی که میبینم در برابر ادمهای کوچک این دنیای
کوچک چه ملق ها که نزده ام
زخمی به دل دارم و روزگار به این زخم نمک میپاشد و من پیچ میخورم و تاب میخورم و دیگران
گمانشان این است که میرقصم .
والسلام مدعای پر طمراق بی نام و نشان
به قلم ساقی اسماعیلی