شنیده ام همان که شیعیان به راه و مرامش می نازند ،
همان که مولای ماست ،
همان که نامش زیبنده ی رهبر ماست ،
روزگاری در دلِ خانه ای متولد شد که صاحب ش کس نبود جز ربّ
شنیده ام قدمگاه ابراهیم خلیل الله است
قربانگاه اسماعیل ذبیح الله است
شنیده ام آنجا که بروی داغ دلت تازه می شود
زمزم ببینی
و
شش ماهه یادت آید
قربانی ببینی
و
قتله گه یادت آید
آنجا یادها داغت می کنند انگار !
شنیده ام آنجادنبالِ مزار گمشده ای هستی که مولا شبانه به دلِ خاک سپرد
شنیده ام روزگاری مردی حج ش را نیمه کاره تمام کرد
و
با خدا از تک تک اعضایش از رگ هایش …
و
با تک تک آنها شکرش را بجا آورد
و
غروبی همه ی آنها را …
شنیده ام آنجا مزاری خاکی است
نه صحنی
نه گنبدی و گلدسته ای
و نه حتی شبها شمعی
شنیده ام آنجا مزار فرزندان زهراست چهار پاره تن او …
مزار مادر بی دست کربلاست
شنیده ام آنجا خاکی ست
آنجا زیارت ممنوع
آنجا اشک و ناله هیچ …
شنیده ام آنجا بی اختیار بر زبانت می آید
و زمرمه می کنی
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه …
شنیده ام هرساله مردی حج می گذارد و به برکت حج او حجِ حاجیان مقبول افتد
مردی که در ازدحام جمعیت هرساله هست
مردی که هزارها چشم در جستجوی اوست
در جایی که بودنش عینِ یقین است
مردی که روزی نه چندان دور بر دیوار همین خانه تکیه زند
و انتقام همان رگ های بریده را گیرد .
بارها و بارها این همه راشنیده ام ، اما شنیدن کی بود مانند دیدن !
رهسپار دیاری هستم که شنیده هایم را به چشم لمس کنم اما بیش از همه آرزو دارم
چشم هایم برای لحظه ای هر چند کوتاه مردی را ببیند که چشم ها انتظار دیدنش را دارد …
دوست دارم با تمام وجود هوایی را در ریه هایم پر کنم
که مردی از جنس سالها دوری و فراق استشمام می کند …
بارم را سبک کنید و حلالم کنید رنجاندن خواسته و ناخواسته ام را
یا علی
.
.
.
رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ
و
أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ
و
اجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانآ نَّصِيرآ
سوره ي اسراء . آيه ي 80