واقعا کشف حجاب بعنوان یکی از مهم ترین اتفاقات تاریخی در ایران که با حمایت استعمار و دستور رضا خان انجام شد و مقاومت گسترده مردم را به همراه داشت همواره مورد توجه عام و خاص بوده است. در عرصه هنرهای نمایشی نیز این واقعه مورد توجه قرار گرفته است. بانگاهی به تولیدات نمایشی در سالهای پس از انقلاباعم از فیلم و سریال میتوان دریافت كه اگرچه این واقعه مهم تاریخی در بسیاری از آثار و تولیدات بصورت جسته و گریخته و در حاشیه موضوع اصلی فیلم ها و سریالهای ساخته شده مورد توجه و بررسی قرار گرفته است و به آن اشاره محدودی شده است اما هرگز بصورت یک موضوع مجزا و یک واقعه تاریخی تاثیرگذار محور فیلم یا سریالی نبوده است.
تولید سریالهای فاخر که در اصطلاح و طبقه بندی برنامه سازی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران از آن به «الف ویژه» یاد میشود در نظام تولید فیلم و سریال از مرتبه و جایگاه خاصی برخوردار است. اهمیت محتوایی و موضوعات مورد هدف در ساخت سریال بطور اخص با رویکرد دینی و ملی، برخوردار بودن از قابلیت پخش فراملی، اختصاص اعتبار بودجه و هزینه بالا، صرف زمان طولانی در فرآیند تولید از ارائه ایده، طرح، فیلمنامه، نگارش ساخت و پخش آن و حضور عناصر برجسته جامعه هنری اعم از کارگردان، تهیه کننده، نویسنده و بازیگران از خصوصیات این مجموعه های فاخر است.
از همین منظر واقعه تاریخی کشف حجاب به لحاظ اهمیت موضوع و محتوا در دسته تولید سریالهای الف ویژه قرار گرفت و پس از یازده سال تلاش سریال فاخر کلاه پهلوی ساخته شد.
سریال کلاه پهلوی داستان نفوذ استعمار در کشور به بهانه تجدد و اروپایی کردن ایران است. یکی از بارزترین مظاهر تجدد نیز کشف حجاب است. سریال اتفاقات ايران را در مقطع تاريخي سالهاي 1309 تا 1320 روايت ميكند. اين سريال كه تحقيق، پژوهش و نگارش و ساخت و تدوين آن قريب به يازده سال به طول انجاميده است يكي از بهترين و با اهميتترين سريالهايي است كه در زمينه تاريخ پهلوي ساخته شده است. بنا به گفته مشاور تاريخي سريال درونمايه سياسي سريال كلاه پهلوي، تبيين نقش کانونهاي پنهان است در دستکاري جامعه ايران که در دوران تحکيم ديکتاتوري رضا شاه و اختناق سياه ناشي از آن با نام “تجدّد” انجام گرفت. تغيير اجباري لباس بومي ايرانيان، مرد و زن، و “کشف حجاب” بانوان، با کارگرداني علياصغر حکمت، نقش ماسونهاي بلندپايه بويژه محمدعلي فروغي و پسرش، محسن، و شرکاي آمريکايي- يهودي آنان، آرتور پوپ و زنش فيليس آکرمن، در قاچاق مقادير عظيمي از آثار باستاني ايران، از جمله نفيس ترين نقوش سنگي تخت جمشيد، به ايالات متحده آمريکا و فروش آن به موزه دانشگاه شيکاگو، که چندي پيش، و البته مدتها پس از شروع کار سريال، به جنجالي ترين موضوع روز بدل شد، ترسيم اقتدار و تبهکاري پليس سياسي حکومت رضا شاه، به رياست جوانشير، از مسائلي است که در سريال به تصوير کشيده ميشود.
اين سريال كه قرار بوده در دهه فجر سال 1387 و مصادف با سيامين سال پيروزي انقلاب اسلامي پخش شود اكنون با سه سال تاخير در شهريور 91 به روي آنتن رفته است. اگرچه با كارشكني ها و بي توجهی هاي برخي مسئولین اين سريال در موعد مقرر به روي آنتن نرفت و بايد زودتر از اينها شاهد ساخت و پخش چنين سريالهايي از رسانه ملي بودیم، اما اين روزها نيز تاثير خود را بر روي مخاطب گذاشته و به دلیل حساسيت و اهميت موضوع توجه عوام و خواص جامعه را به سوي خود جلب كرده است. اگرچه بخش زیادی از این توجه صرفا به شکل و شمایل شخصیتها و نوع پوشش و گریم هنرپیشه ها برمیگردد و متاسفانه کسی با محتوای و پیام اصلی داستان کاری ندارد اما همین هجوم و اعتراضات بجا و نابجا نیز نشانه توجه مخاطب به این سریال و حساسیت آن است.
********
فرخ که سریال با داستان زندگی او آغاز میشود جوان فقيري است كهبا هدفتحصيل چند سالي در فرانسه زندگي كرده است. عقايد چپ و كمونيستي دارد و از منتقدان حكومت پهلوي است. او در سالهای تحصیل در فرانسه به دليل هوش و ذكاوتش مورد توجه تقي زاده و خانم سیمپسون( یکی از عناصر سیاسی- فرهنگیانگلیس) قرار گرفته و بعنوان يك مهره در جهت تحقق مقاصد استعمار انتخاب ميشود. فرخ پس از كسب حمايتهاي مادي آنان تمام مواضع فكري و عقايد کمونیستی خود را به یکباره رها كرده و به يكي از عناصر حكومت پهلوي بدل ميشود. او در واقع نماد جوانكهاي منورالفكري است كه به شدت خودباخته و تحت تاثير غرب بوده و با كمترين حمايت استعمار و حكومت پهلوي به مهره اي براي اجراي مقاصد شوم آنها در داخل كشور بدل ميشوند. فرخ با يك ازدواج كاملا مصلحتي با برادرزاده يكي از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي فرانسه عازم ايران شده و با سفارش تقيزاده و حمایت حكمت، فرماندار يك شهر كوچك كويري به نام سامان ميشود.بلانش همسر فرانسوي فرخ نيز از سوي دولت فرانسه مامور ترويج فرهنگ غربي در بين زنان ايراني ميشود و با اين هدف فرخ را در سامان همراهي ميكند.
قسمتهای اول سریال که در فرانسه میگذرد اگرچه قدری خسته کننده و غیرجذاب به نظر میرسد و آن هم دلیلی جز سانسورهای زیاد و حذف برخی بخشهای ضبط شده در فرانسه از سوی مسئولین رسانه ملی به بهانه برخی اعتراضات نابجای موجود در جامعه ندارد، اما به خوبی توانسته است جریان پشت صحنه برای نفوذ فرهنگ تجدد و بی حجابی از سوی استعمار به داخل کشور را نشان دهد.
داستان اصلی سريال در یک شهر خیالی در مرکز ایران به نام سامان رخ میدهد. سامان نمادی کوچکی از ایران بزرگ و تمام شهرهای آن است که نحوه ورود استعمار و پدیده کشف حجاب در آن نشان داده میشود. شهر کوچکی در دل کویر که مردم آن اعم از روحانی، بازاری و معلم و قاضی و … تا قبل از ورود فرماندار متجدد و اروپا دیده اش زندگی عادی خود را داشته اند. با ورود فرماندار تجدد خواه و همسر اروپاییش وضعیت شهر شروع به تغییر میکند.
فرماندار سامان به کمک دوستان فرنگیاش به بهانه آبادانی در پی ایجاد تغییر در فضای سنتی و عقايد و باورهاي مذهبی مردم است. او حتی قبل از آنکه به فکر تاسیس بیمارستان و کارخانه باشد بافت سنتی شهر و بازار آن را به هم میزند تا خیابان بسازد و بازاری اروپایی ایجاد کند. به همین بهانه در میدان اصلی شهر نماد ابلیسک که نمادی متعلق به فرماسونها و صهیونیستها میباشد نصب شده و مورد تمجید دوست انگلیسی خود خانم سیمپسون قرار میگیرد.( ابلیسک همان نمادی است که قبل از انقلاب در میدان ونک تهران نصب شده بود.) در داستان شهر سامان شاید ظاهرا به نظر میرسد که با معرفی پروژه های عمرانی و آبادانی شهرها،عملکرد حکومت پهلوی مورد تمجید قرار میگیرد. اما با کمی دقت می توان دریافت که اگرچه حکومت پهلوی و عوامل آن در بخشهايي از كشور به عمران و آباداني و تاسیس کارخانه و بیمارستان پرداخته اند اما ريشه هاي فرهنگي و باروهاي مردم نيز به شكل زيرپوستي و زيركانه اي مورد هجمه عظیم قرار گرفته است.
بخش اصلی سریال روایت واقعه کشف حجاب است که داستان آن در مواجهه زن ایرانی با زن غربی شکل میگیرد. در اين سريال مواجهه زن ايراني با زن غربي و فرهنگ وي در قسمتهاي مختلف به تصوير كشيده شده است. در نمايش تصوير زن ايراني آن دوران، چهار تصوير ارائه ميشود:
1- مادر حاج رضا كه نماد آن دسته از زنان ايراني است كه با هرگونه فعاليت و حضور اجتماعي زنان مخالفند و جمع زنانه را فتنه ميدانند و غرب و تمام مظاهرش را ضد دين و اخلاق معرفي ميكنند.
2- مه لقا همسر صمصام كه نماد آن دسته از زنان ايراني است كه همواره مورد ظلم و ستم مردان بوده و مظلوم واقع شدهاند. مه لقا جزو آن دسته از زناني است كه با ديدن مظاهر غربي به سرعت خود را باخته و سعي در شبيه شدن به زن غربي دارند.
3- خانم مستشارنيا و دخترش شادي که نماد زنان ايراني فرنگ رفته آن زمان هستند . آنان تربيت شده فرهنگ غرب بوده و با همكاري استعمار سعي در انتقال فرهنگ زن غربي به داخل كشور دارند. تشكيل كانونهاي فعاليت بانوان و محفلهاي سياسي زنانه نوعي حركت فمينيستي برای احقاق حقوق زنان داخل کشور از سوي آنان محسوب میشود.
4- فروغالزمان همسر حاج رضا که نماد يك زن اصيل ايراني، فرهنگي و مذهبي است. زني كه به ديدگاههاي اسلام در مورد زن به خوبي اشراف دارد و با آگاهي و افتخار آن را پذيرفته است. موقعيت زن غربي را ميشناسد و به هر بها و بهانهاي تن به غربي شدن نميدهد.
واكنش هر كدام از اين چهار دسته با زن غربي(بلانش) در سريال به خوبي و با ظرافت نمايش داده ميشود. مادر حاج رضا كه زني سنتی و متعصب است خواستار برخورد تند و منزوي كردن بلانش بعنوان زن غربي ميشود. مهلقا هرروز بيشتر از ديروز شيفته بلانش ميشود و سعي در شبيه كردن خود به او دارد. او بلانش را يك عقل كل ميداند كه به دليل دنيا ديدگي و غربي بودن همه چيز را بهتر از زن ايراني ميداند.خانم مستشارنيا و شادي نيزبعنوان زنان ايراني تربیت شده در غرب به دنبال آزاد کردن زنان ایرانی از بند ظلم و ورود نهضتهای فمینیستی به داخل کشور هستند. در این میان تنها فروغ الزمان است که بعنوان نماد یک زن مسلمان اصیل ایرانی در ابتدا از در تعامل و گفتگو با بلانش وارد شده و تا آنجا که وی خطوط قرمز شرعی و دینی و عرفی آن روز جامعه ایرانی را رد نکرده با او برخوردی نمیکند. اما همین که بلانش خط قرمزها را مغرضانه رد میکند و حجاب زن ایرانی را محدودیت و مانع پیشرفت او میداند با او وارد مناظره میشود و در یک بحث منطقی او را شکست میدهد. مناظره فروغ و بلانش اگرچه قدری شعارگونه و غیرواقعی به نظر میرسد اما صلابت زن ایرانی را در دفاع از ارزشها و مقابله با فرهنگ غلط وارداتی نشان میدهد.
در این سریال غربی شدن ظاهری زن ایرانی در دوران رضا خان مورد انتقاد قرار میگیرد اما این هرگز به منزله تایید وضع زن ایرانی در آن دوره نیست. اگرچه غربی شدن ظاهری زن ایرانی خلاف عرف و اعتقادات ایرانی ها محسوب میشود اما وضع زن آن دوره نیز چندان اسلامی نبوده است. بیسوادی زنان در قاجار و اوایل پهلوی، ظلم مردان به زنان و تعدد زوجات که فقط به قصد هوسرانی بوده و هیچ ظاهر شرعی نداشته است، ظلم و جهل و خرافات که مثل پیلهای زندگی زن ایرانی را گرفته بود همه یک واقعیت بود و به هیچوجه زن ایرانی با این وضعیت، آن زنی نبود که اسلام میخواست. در واقع تنها شخصیت فروغ در این سریال نماد زن مورد نظر در اسلام است و به همین دلیل درخشان تر و پررنگ تر از بقیه به آن پرداخته شده است.
در روایت واقعه کشف حجاب آنچه مدنظر نویسنده و کارگردان بوده است نشان دادن بی عفتی ناشی از کشف حجاب در جامعه آن روز ایران است. در قسمتهای نمایش داده شده تا کنون، اشاراتی کوتاه به این دست بیعفتی ها شده است که در قسمتهای بعدی -اگر مثل قسمتهای قبل مورد اعتراض برخی گروهها واقع نشده و منجر به سانسورهای مصلحتی نگردد- این اشارات واضح تر و پررنگترمیشود. رابطه بلانش و کریم، رابطه بلانش و برادرخواندهاش و بوسیدن وی در انظار عمومی ، علاقه پنهانی فرخ و شادی که سرانجام باعث جدایی بلانش از فرخ میشود و … نمونه های کوچکی از ترویج بی عفتی است.
استفاده از هنرپیشه غیرمحبوبیچون شریفینیا در بین متدینین جامعه و محور قرار دادن وی در سریال، مسامحههای بعضا غیر منطقی شخصیت حاج رضا در برابر فرماندار جوان و دوستانش، قربان صدقه رفتنهای تکراری و تصنعی فروغ و حاج رضا، دیالوگهای شعاری، سانسورهای اجباری بیش از حد و زخمی کردندرام فیلمنامه هیچ کدام اشکال اصلی این سریال نیست. اشکال جای دیگری است.
سریال کلاه پهلوی درباره بی حجابی ساخته شده است اما هیچ زنی در آن بی حجاب نیست. این سریال قرار است تفاوت دوران قبل و بعد از کشف حجاب و تفاوت میان زنان بیحجاب و باحجاب و بیعفتی و بیحجابی دوران کشف حجاب را نشان دهد. اما مخاطب هرگز تفاوت دوران قبل و بعد از کشف حجاب را در تصویر نمیبیند و درک نمیکند و این بزرگترین اشکال این سریال است که البته ربطی به نویسنده و کارگردان و سایر عوامل هم ندارد. اگرچه کارگردان راههایی مثل استفاده از کلاه گیس و یا استفاده از هنرپیشه خارجی را پیشنهاد داده و هریک به دلایلی رد شده است اما با این حال کوشیده است که در شرایط موجود با برخی رفتارهای جلف و سبکسرانه و نوع پوششها و آرایشها این تفاوت را ایجاد کند اما همین امر باعث طیف وسیعی از حساسیتها و انتقاداتی شده که تا کنون به این سریال وارد شده است . در صحنه ای از سریال، متدینین شهر با دیدن بلانش در بالکن فرمانداری چشمهای خود را به زیر افکنده و استغفار میکنند و در تصویر زنی دیده میشود که با حجاب کامل در بالکن فرمانداری ایستاده است و این مخاطب را دچار سردرگمی میکند.
ای کاش طیف معترضین به آرایش و پوشش هنرپیشه هایی که قرار است نماد و سمبل بی حجابی باشند به جای این دست غر زدنها و نگاههای سطحی و غافل شدن از اصل داستان واقعه کشف حجاب، به دنبال راه حلهایی برای نمایش اینگونه صحنه ها از تلویزیون جمهوری اسلامی باشند. واقعا بیعفتی و بیحجابی ناشی از دوران کشف حجاب را چگونه باید نشان داد؟
آیا با گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی نباید یک شورای فقهی منسجم و قوی در رسانه وجود داشته باشد که این مشکلات تصویری را برای هنرمندان دغدغه مند رسانه ملی حل کنند و در مقابل جنجالهای دروغینی که اغلب نه با هدف دینداری که کورکورانه و با اهدافی خاص مطرح میشوند پاسخی قطعی داشته باشد.
شاید وقت آن رسیده باشد که مسئولین رسانه ملی نیز اگر به درستی کار خود اعتقاد دارند و مشکل غیرشرعی و غیر عرفی در نمایش برخی تصاویر نمیبینند بر موضع به حق و درست خود پافشاری کرده و با این طیف فشارها به سرعت عقب نشینی نکنند و آثار فاخری را که حاصل سرمایه مادی و توان فکری هنرمندان دلسوز و متعهدی چون ضیاءالدین دری بوده را با سانسورها و حذف های نابجا و تحمیل دیالوگهای شعاری، زخمی نکرده و پیام اصلی داستان را تحت الشعاع قرار ندهند.
بقلم بانو افتخارنیا