وقتی از بچه میپرسم و اینکه مگر قصد بچهدار شدن ندارد، با تعجبی آمیخته با عصبانیت میگوید: “من خودم هنوز بچهم!” با لبخند سعی میکنم فراموش کنم ۵ سال است که ازدواج کرده و ۲۹ساله است!
جملهی «خودم هنوز بچهم» و توهم خودکودکبینی، رایجترین انگارهی زنان جوان امروزی است؛ زنانی که با گذشتن چند سال از ازدواجشان، هنوز هم مایل به بچهدار شدن نیستند.
***
اول: بازگشت به عقب
رواج انگارههای رفاهی با آغاز دوران سازندگی در جامعه به ملاک شدن اصول و ارزشهایی منجر شد که پیش از این، نزد جامعهی ایران چندان اهمیتی نداشتند؛ اصول و ارزشهایی چون ثروت، ماشین لوکس، خانهی گرانقیمت و…! جامعهی ایران طی آن سالها با پدیدهی جابهجایی ارزشها دستبهگریبان بود و اصولی چون ایثار، قناعت، سادهزیستی و… جای خود را به خودمحوری، مصرف و تجملگرایی سپرد.
طی همان سالها و با بهوجود آمدن شکاف عمیق اقتصادی در سطح جامعه، قشری خاص از هنرمندان و اهالی فرهنگ که به علت سالهای جنگ و غلبهی مسائل دفاع مقدس، قدرت مانور و اعلام حضور نداشتند، به نمایش چهرههایی از جامعه پرداختند که با داشتن بیشترین منابع مادی و دارایی، اقلیتی بیش نبودند؛ اقلیتی که به وسیلهی همان افراد و از کانال سینما و تلویزیون به رسمیت شناخته شده و سبک زندگیشان بهعنوان سبک زندگی معیار به خورد مخاطب داده میشد.
پس از آن تا به امروز، سینما و تلویزیون با استفاده از گرانترین لوکیشنها به نمایش خانوادههایی میپردازد که تفاوتی عمیق با عموم مردم ایران دارند.
این خانوادهها که یا اکثرا دچار خوی و منش سرمایهداری بودند و یا علی رغم ثروتمند نبودن، در خانههایی فوقالعاده گران و لوکس زندگی میکردند [یک نفر نیست بپرسد طرف این خانهی گران را از کجا آورده، درحالیکه ثروتمند نیست!] غالبا در چند دورهی سنی محدود نمایش داده میشدند (و میشوند!):
۱- دورهی سنی ۵۰ سال به بالا همراه با فرزندان جوان.
۲- دورهی سنی ۳۰ تا ۴۰ سال با فرزندان مدرسهای.
خانوادههای آن دوره با قرار گرفتن در دورهی سنی میانسالی و پیری، به نمایش مادران این ادوار سنی مشغول بوده و مخاطب را از رؤیت چهرهی مادران جوانی که در اطراف خود میدید، محروم میکرد. رواج سیاست بهداشتی آن سالها با عنوان «فرزند کمتر، زندگی بهتر» در کنار حذف چهرهی مادران جوان از رسانه، به شکلگیری زمینهای خاص در ذهنیت جامعهی ایرانی منجر شد؛ ذهنیتی که امر باروری و بچهدار شدن زوجهای جوان را مذموم و غیر جذاب معرفی میکرد.
پس این زوجها و مادران نه در تلویزیون جایی داشتند و نه در سینما! حذف آنها از ساحت این دو پدیدهی نوین به حذف ایشان از ذهن جامعه نیز منجر شد و هیچ کس از خودش نپرسید چرا مادر جوانی که در همسایگی ماست، در تلویزیون نیست؟!
دوم: همین حالا
طی سالهای اخیر، سکوت فیلمها و سریالها در قبال خانوادههای جوان شکسته شده است و جوانانِ تازهازدواجکرده هم (با کمی اغماض البته!) به جمع خانوادههای تلویزیونی پیوستند.
اما این خانواده را میتوان روی دیگر سکهی سکوت تلویزیون نسبت به خانوادههای جوان دانست؛ چه اینکه چهرهی نمایشدادهشده چهرهای است ناقص و ضعیف. خانوادههای جوان تلویزیونی، نه بچهدار میشوند و نه تمایلی به بچهدار شدن دارند. این بیمیلی را میتوان از جمله رایج و معروف زنان جوانی دید که مرتب در گوش مخاطب زمزمه میکنند: “من خودم هنوز بچهم! بچه میخوام چیکار؟!؟”، درک کرد.
در معدود مواردی که این خانوادهها و زنان صاحب فرزند هستند، ارتباط درست و مناسبی میان والدین و فرزند وجود ندارد و فرزندان را میتوان گوشهای از دکور یا وسایل فیلم دانست، نه شخصیتهایی که در خانواده حضور دارند و جدی گرفته میشوند و در حال تربیت و رشد هستند. از همین روی، نقش مادرانگی زنان این خانوادهها بهشدت کمرنگ و بیاثر است.
تکرار این نگاه و نمایش خانوادههای جوان بیفرزند به نمایش زنانی خاص در فضایی مناسب ایشان نیاز دارد. پس سریالها به نمایش زنانی میپردازند که از سه حالت خارج نیستند:
۱- زنان مشغول به تحصیل که در حال طی کردن پلههای ترقیاند (!) و فرزند را مانع پیشرفت خود میدانند.
۲- زنان شاغل که بهعلت مشغلهی کاری فرصت بچهدار شدن را ندارند.
۳- زنان خوشگذران و مصرفی که بچه را مزاحم تفریحات خود و ارتباط با دوستان خود میدانند.
رواج چهرههای مذکور را میتوان در شکلگیری روحیهی فرزندگریزی در میان زنان جوان مؤثر دانست. این روحیه باعث میشود زوجهای جوان این امر مهم را مرتب به تعویق انداخته و به مسائلی چون اختلاف سنی والدین و فرزندان، خطرات بارداری در سنین بالا، تأثیر شرایط روحی و سنی والدین در تربیت فرزند، بالا رفتن هرم سنی جامعه و… توجه نکنند.
از دیگر سو، رواج بحثهای خاص و عجیب با ژستهای فلسفی، مبنی بر «سختی مسئولیت و تربیت فرزند»، یا اینکه «شاید از بهدنیا آمدن راضی نباشد»، یا «بهدنیا بیاید که چه؟!؟» و… در محافل روشنفکری و مکتوب، و همینطور رخنهی محدود این تفکرات در برخی فیلمها نیز، چون هیزم بر شعلهی این آتش میافزاید.
سوم: آینده، شاید
با رواج این نگاهها و با نگاهی کلی به سیر رشد این تفکر میتوان دید که چگونه تلویزیون و شخصیتهای نمایشیاش از بچهدار شدن اعراض میکنند و حتی به تقابل با آن هم برمیخیزند.
در مجموع میتوان تلویزیون و سینما را بهعنوان مرجعی که قادر است به ذهنیات جامعه جهت دهد، بررسی کرد. از این روی، دیدگاه این رسانهها مسئلهای درخور تأمل مطرح میشود و باز از همین جهت است که بازنماییهای خاص از شخصیتهای جامعه و یا حتی حذف آنها از بطن برنامهریزیهای خود قادر است به شکلگیری امواج فکری و سبکهای زندگی در جامعه منجر شود.
مادران و زنان جوان (قشری که از ساحت تلویزیون حذف شده و گاه حتی با آنها برخورد قهرآمیز میشود) را میتوان مظلومترین شخصیتهای جامعه دانست؛ افرادی که تلویزیون برایشان نه برنامهای دارد و نه آنها را جدی میگیرد! و تنها زمانی از آنها یاد میشود که قرار است فرزنددار شدن آنها زیر سؤال برود.
از همین روی است که بسیاری از دختران جوان تنها به ازدواج فکر میکنند و هیچ برنامهای، چه در ذهن و چه در عمل، برای بچهدار شدن خود ندارند. حال آنکه تلویزیون میتواند با عملکردی مناسب، حس مادرِ بالقوه بودنِ دختران و زنان جوان را تقویت کرده و برای تربیت مادران آینده و تشویق آنها برنامههای مناسبی داشته باشد. نقش انکارناپذیر تلویزیون در این پدیده آنقدر تأثیرگذار است که برای هدایت تلویزیون در این راستا برنامهریزیهای جدی وجود داشته باشد.
بقلم بانو دانشور