هیچ وقت نتوانستم آن رابطه ای را که با نثر(حالا هر نوع و سبکی) دارم، با شعر داشته باشم. با این وجود پروپیمان ترین قفسه کتابخانه ما قفسه کتابهای شعر است. که این را مدیون یک همسر شاعر، یک خواهر شاعر، یک استاد راهنمای شاعر، و یک پایان نامه با موضوع شعر معاصرم! کلا قضیه من و شعر و قضیه آش کشک خاله ست.
اما شعرهایی را هم دوست دارم. شعرهایی که احساس نهفته در آنها واقعی است، دغدغه مطرح شده در آنها اصیل است،شعرهایی که مبتنی بر یک نظام فکری و ارزشی عمیق است.(چه شخصی باشد،چه اجتماعی چه فلسفی)
و با وجود همه تنبلی و کندی که در خواندن کتابهای شعر(به نسبت همه انواع کتابهای غیر شعر) دارم، «بی خوابی عمیق» از آن کتابهایی بود که نه تنها با لذت و بی مکث می خواندم، هرچند دقیقه یکبار هم اطرافیان را مهمان( = مجبور به) شنیدن چند بیتی از آن می کردم. بیت هایی آنقدر دلنشین که نمی خواستم لذت خواندنشان را تنهایی بچشم.
شعرهای محمدمهدی سیار از نظر من، آیینه تمام نمای آدم های مذهبی و دغدغه مند معاصر است. همان سردرگمی ها، همان امید، همان ناامیدی،همان اعتقادات ریشه ای. آئینی هایش هم جدا از بقیه شاعران است . روی باورها و اطلاعات عمیقی بناشده و به نکته هایی خاص و کمتر گفته شده اشاره می کند که به خواننده آگاه لذتی دوچندان می بخشد.
روان است، و با وجود شاعرانگی فراوان، تو را آنقدر در مهلکه ردیف و قافیه و صنعت پردازی و مضمون آفرینی نمی اندازد که پیامش را فراموش کنی.
و البته به نظر من کتاب شعر از آن چیزهای شخصی است که خیلی قابل توصیه نیست. هرقدر وصف حالت باشد بیشتر با آن اخت می شوی و ممکن است حال آدم ها زمین تا آسمان با هم فرق کند. به هرحال بعضی شعرهای این کتاب آنقدر وصف حال من بود که فکرمیکردم انگار خودم گفته باشمش!
پ.ن۱: «حق السکوت» این شاعر جدیدتر، کامل تر و در دسترس تر است. اما من «بی خوابی عمیق» را به خاطر همان چند نیمایی دلنشین اولش بیشتر دوست دارم.
بقلم بانو صاد