مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

روزی شما ضمانت شده است

18 مرداد 1393 توسط الزهرا (س) نصر

تعابیری در مذمت دنیا، در خطبهٔ ۱۱۴ نهج البلاغه آمده که عجیب زیباست و البته تأثیرگذار. طوری که آدم بعد از خواندنش با خودش می‌گوید: «راست می‌گه‌ها!». از آن «راست می‌گه‌»هایی که آدم بعد از روشن شدن راهی که یک عمر پیش رویش بوده و آن را ندیده بوده، می‌گوید.

آخرهای خطبه، حضرت با کلامی آغشته به تعجب می‌گویند خدا «روزی» را بر بنده‌هایش تضمین کرده و «عمل» را بر آن‌ها واجب نموده است؛ اما آن‌ها در پی چیزی می‌روند که خدا ضمانتش را کرده (یعنی روزی)، و از چیزی که بر آنان تکلیف کرده است غفلت می‌کنند (یعنی عمل). بعد از این، سفارش می‌کنند به مبادرت به عمل نیک؛ و استدلالِ ساده، اما گویایی برای اهمیت عمل نیک نسبت به تلاش برای کسب روزی می‌آورند که بدجوری به دل می‌نشیند.

می‌فرمایند تلاش کنید در انجام عمل نیک و حواس‌تان باشد که مرگ ناگهانی می‌آید و فرصت عمل را از انسان می‌گیرد. یادتان باشد که انسان امیدی به برگشت عمر ندارد، در حالی‌که همیشه به برگشت روزی امید است. اگر بخشی از روزی، امروز از دست‌تان برود، امید است که فردا بازگردد؛ اما عمری که سپری شود، امیدی به بازگشت آن نیست. پس تقوا پیشه کنید و طوری زندگی کنید که مسلمان از دنیا بروید.

+ پاراگراف آخر، معنای ضمنیِ کلام ایشان است.
+ گمان می‌کنم نیاز به توضیح نباشد که منظور از تلاش برای کسب روزی در این مقال، وابسته شدن به دنیا و حریص شدن به آن است که از فحوای خطبه برمی‌آید؛ وگرنه کسب روزی حلال از عبادات شمرده شده و از ملزومات زندگی است.

بقلم کوثرانه

 نظر دهید »

از تجربه‌های زندگی‌تان محافظت کنید

17 مرداد 1393 توسط الزهرا (س) نصر

برای همه ما در زندگی مشترک شرایط بسیاری به وجود می‌آید که درس‌های فراوانی از زندگی یاد بگیریم و آن‌ها را تجربه‌ای کنیم برای روزهای آینده زندگی‌مان. هر زن و شوهری باید از تجربیات زندگی مشترک‌شان درس بگیرند و از آن‌ها محافظت کنند در در صورت مواجهه شدن دوباره با این مسائل بتوانند بر مشکل مربوط فائق آیند. حتی گاهی لازم است برای حفظ تجربیات زندگی آن‌ها را یادداشت کرد تا از صفحه خاطر محو نشوند. خواندن این مقاله را به هر کسی که می‌خواهد زندگی شیرینی داشته باشد توصیه می‌کنیم.


بسترها را بشناسید
شناخت بسترهای مختلف در روابط زناشویی کمک بسیاری به نوع روابط و داشتن رفتار صحیح می‌کند.
از این روست که شناخت بسترها در زندگی بسیار حائز اهمیت است.
تجربه مهم شناخت هر یک از زمان‌هایی که به طور مثال باعث بروز بحث و مشاجره یا باعث بروز قهر و دعوا می‌شوند، به زن و شوهر بینش کافی می‌دهد که با جلوگیری از به وجود آمدن این زمان‌ها بتوانند روابط خود را به نوعی مدیریت کنند که در مسیر زندگی‌شان کمتر دچار بگومگو یا دعوا بشوند.
حتی می‌توان گفت شناخت بستر‌های مختلف زندگی باعث می‌شود هزینه‌های زندگی در هر امری چه مربوط به امور وقتی و زمانی باشد و چه مربوط به امور هزینه‌ای و یا حتی امور برخوردی، از هر حیث کاهش پیدا کند و خانواده به سمت پیشرفت باشد.

تفاوت‌ها را بشناسید و بپذیرید
قطعاً میان خانواده شما و خواهرتان یا میان خانواده شما و برادرتان یا حتی میان خانواده شما و پدر و مادرتان تفاوت وجود دارد. این تفاوت‌ها اساسی‌ترین شاکله‌های زیر ساختی روابط اجتماعی هستند و از این روست که باید پذیرفت افراد در مقاطع مختلف با دیگران دارای تفاوت‌هایی هستند و هر کسی را باید :.۷<ر شرایط خود سنجید و با شرایط خودش مقایسه کرد. مقایسه شرایط یک زندگی با سایر زندگی‌های اقوام و آشنایان کار درستی نبوده و ممکن است منجر به بروز بحث و دعوا شود. از این روی لازم است تا تفاوت‌های میان خانواده‌های مختلف را شناسایی کنید و بدانید جایگاه زندگی خودتان کجا و چگونه است و از مقایسه در هر زمینه‌ای پرهیز کنید تا بستر زندگی‌تان دچار بیماری عاطفی نشود.
البته این نکته مهم را مد نظر داشته باشد که زندگی با تفاوت‌هایش زیباست و اگر تفاوت‌ها نبودند زندگی از جذابیت می‌افتاد.

تجربه هر زندگی حریم خصوصی آن زندگی است
با توجه به متفاوت بودن زندگی‌ها شایان ذکر است که تجربه‌های مربوط به هر نوع زندگی هم متفاوت خواهد بود. تجربه‌های یک زندگی به مثابه دیواره‌ها و فونداسیون آن زندگی می‌باشند و لذا باید از پایه و اساس زندگی خود مراقبت کنید تا خدای ناکرده متزلزل نشود.
از آنجایی که افراد روحیات مختلفی دارند و هر زندگی تابع شرایط خاص خود است لذا تجربیاتی که شما به دست می‌آورید در قسمت خصوصی‌ترین دستاوردهای زندگی شما قرار می‌گیرند و باید از آن‌ها محافظت کنید. تجربه‌های زندگی مشترک خود را بین خود و همسرتان نگه دارید چراکه ممکن است با فاش شدن برخی از آ‌ن‌ها، دیگران به بطن زندگی شما سرک بکشند و از چگونی زندگی خصوصی شما آگاه شوند که این امر پدیده خوبی نیست!

تجربه‌هایتان را یادداشت کنید
اگر فکر می‌کنید با گذشت سال‌ها ممکن است تجربیات مهمی که در زندگی بدست آورده‌اید، فراموش کنید بهتر است یک دفترچه کوچک بردارید و هر صفحه‌اش را اختصاص دهید به یکی از تجربیات مهم زندگی‌تان. با یادداشت این تجربیات می‌توانید تا همیشه آن‌ها را حفظ کنید‌.
تصور کنید زندگی مانند یک قطار بر روی یک ریل در حرکت است. با این حساب شما در طول مسیر ممکن است منظره‌های مختلفی ببینید که اگر بوسیله یادداشت کردن تجربه‌ها به مسیرهای مشابه هم رسیدید می‌توانید بخاطر بیاورید که شبیه این منظره را قبلاً در کجا دیده‌اید و چگونه آن را ثبت کرده‌اید.
تجربه‌های قدیمی گاهی باعث می‌شوند متوجه بلوغ زندگی‌تان شوید و به همین جهت است که ما یادداشت کردن تجربه‌ها را به شما توصیه می‌کنیم. با گذشت چندین سال از شروع زندگی‌تان قطعاً اگر خودتان تجربه‌های روزهای اول را مطالعه کنید متوجه بارور شدن تجربه‌هایتان خواهید شد و این میسر نیست جز با دقت شما در زندگی و تجربه‌هایتان!

در مواقع ضرورت تجربه‌هایتان را مرور کنید
تجربه معلم بزرگی است که به شما درس می‌دهد و باعث پیشرفت زندگی شما می‌شود اما بهای آن پرداخت وقت و عمر شماست! پس حواستان باشد تجربه‌های قدیمی‌تان را دوباره تکرار نکنید تا در وقت و عمر خود صرفه‌جویی کرده باشید. گاهی در زندگی مشترک شرایط طوری با لحظات مشابه آن همسان است که می‌توانید از تجربه خود در زمان گذشته بهره ببرید و بهترین نتیجه را دریافت کنید. به خاطر داشته باشید وقتی شما از تجربیاتتان به نحو احسن استفاده کنید یک گام جهشی به سمت موفقیت برداشته‌اید!

دقت در طبقه‌بندی تجربه‌ها
تجربیات یک زندگی قطعاً در مورد مسائل مختلف است. پس لازم است که شما تجربیاتتان را در موضوعات مختلف طبقه‌بندی کنید. تجربیات مالی را هنگام نیاز به امور مالی بررسی کنید و تجربیات رفتاری را برای موفقیت در مدیریت برخورد به میان بکشید. دقت داشته باشید که از خلط مباحث در تجربیات مختلف و در موضوعات مختلف جلوگیری کنید. اگر موضوعات هر تجربه‌ای را واگذارید و فقط صرف تجربه را در نظر بگیرید ممکن است هیچ نفعی متوجه شما نشود! تجربیات در جایگاه مشخص خودشان می‌توانند مثمر ثمر باشند‌.
یک دسته‌بندی ساده برای تجربیات می‌تواند تقسیم آن‌ها به چند شاخه کلی باشد. مانند:
تجربیات مالی
تجربیات رفتاری
تجربیات تربیتی
و …

برطبق این نوع دستی بندی‌های کلان می‌توانید از آن‌چه که به عنوان تجربه در اختیار دارید بهره ببرید .
در نظر داشته باشید که یک زندگی زمانی موفق است که بیشتر وقتش صرف حرکت روبه جلو باشد و از ایستادن در موقف‌هایی که در گذشته توقف‌های طولانی در آن‌ها داشته است بپرهیزد. اگر تا به حال به تجربه‌های زندگی‌تان بی‌اهمیت بوده‌اید؛ سعی کنید از همین حالا به فکر جمع‌آوری الماس‌های زندگی‌تان باشید؛ همان تجربه‌های جا مانده در گوشه و کنار زندگی‌تان را می‌گویم!

بقلم طهورا ابیان

 نظر دهید »

تی‌شرت‌هایی که بی‌صدا آب می‌روند

16 مرداد 1393 توسط الزهرا (س) نصر

درس جدیدمان دربارهٔ شیوهٔ نگارش نامه‌های رسمی و اداری بود در زبان انگلیسی. برای تمرین موظف شدیم نامه‌ای بنویسیم در انتقاد و یا شکایت از محصولی که به تازگی خریداری کرده‌ایم و متوجه وجود عیبی در آن شده‌ایم. خود معلم مثال تی‌شرتی را زد که مثلا بعد از اولین شست‌وشو آب رفته و سایز کم کرده است. این را که گفت، بچه‌ها اول یکی‌یکی و با تردید، و بعد همگی با هم زدند زیر خنده. شکایت‌نامه برای یک تی‌شرت؟!

این موضوعی بود که چند ماه اخیر زیاد به‌ش فکر می‌کردم؛ شکواییه، رسیدگی به شکایات و نظارت بر عملکردها. چیزی که به نظرم درصد بالایی از بی‌قانونی‌ها و هرج و مرج‌های بازار را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

حتما برای شما هم پیش‌آمده که یک محصول واحد، با جنس واحدی را ببینید که در دو فروشگاه نزدیک به هم -و حتی گاهی چسبیده به هم- با دو قیمت متفاوت و گاهی بسیار متفاوت به فروش برسد. و حتما از خودتان سؤال کرده‌اید چطور چنین چیزی ممکن است. شاید به این فکر کرده باشید که اجناس زیادی در بازار هست که هیچ مرجعی برای قیمت‌گذاری ندارد. و یا بازار فاقد هر گونه نظارت مراجع ذی‌صلاح است؛ تازه اگر مرجع ذی‌صلاحی برای چنین موضوعی وجود داشته باشد!

یا به وضوح شاهد کم‌فروشی و کلاه‌برداری در خرید و فروشِ حتی اجناس مصرفیِ بسیار ساده بوده‌اید؛ مقداری خیار مجلسی خریداری می‌کنید و بعد از رسیدن به منزل و باز کردن کیسه متوجه خیارهای بادمجان‌سایزی می‌شوید که ته کیسه را پر کرده‌اند.

یا دیده‌اید که بسیاری از محصولات، خصوصاً محصولات صنعتی و الکتریکی، هر چه از زمان صدور اولین محصولات سازنده‌اش می‌گذرد به بی‌کیفیتی بیشتری می‌گراید. به خاطر همین است که زیاد می‌شنویم «فلان جنس، قدیمی‌هاش اصله».

به این فکر می‌کنم که چطور چنین چیزهایی به این وفور دارد اتفاق می‌افتد و کک هیچ‌کس چنان که باید، نمی‌گزد. به این که آیا درآمد حاصل از این نوع معاملات از نظر شرعی حلال است یا نه، هیچ کاری ندارم؛ بیشتر به این فکر می‌کنم که چطور ممکن است در میان مردم یک کشور، چنین پدیده‌هایی شیوع پیدا کند و نه مردم صدای اعتراض‌شان را بلند کنند و نه هیچ نظارت جدی و بگیر و ببند و پلمپی اتفاق بیفتد. منظورم از بلند شدن صدای اعتراض مردم، غُرهای غیررسمی و بی‌حاصل که توی صف نان و اتاقک تاکسی یا اتوبوس‌ها می‌زنیم نیست؛ منظورم یک جور درخواست جدی، رسمی، پی‌گیرانه و در سطح وسیع‌تری از جامعه است که کمی جدیت یا وخامت اوضاع را نشان دهد.

به نظرم این موضوع دو سر دارد: یک: عدم نظارت مسئولین مربوطه بر بازار و فعالیت‌های اقتصادی و خدماتی؛ دو: عدم اطلاع کافی مردم از حقوق‌شان.

این دو تا البته بی‌ارتباط به همدیگر نیستند. علت اول که روشن است. واقعا نظارت بر فعالیت‌های اقتصادی و خدماتی بسیار کم است که اگر این‌طور نبود، نباید شاهد قیمت‌های جورواجورِ یک محصول واحد، یا بی‌کیفیتی محصولات، یا تناقض داشتن بعضی از محصولات با مسلمات مذهبی و فرهنگی‌مان باشیم. متأسفانه این عدم نظارت فقط محدود به حیطهٔ اقتصادی و خدماتی نیست؛ به طور کلی فعالیت‌های کشور ما فاقد نظارت بر اجرا است که شاید بعدتر درباره‌اش بنویسم.

از سوی دیگر ما هم -شاید به دلیل کم‌اطلاعی- نظارت و رسیدگی را از مسئولان طلب نمی‌کنیم. کم‌آگاهی از این که این حق من است که در قبال پولی که می‌دهم جنس خوبی بگیرم یا وقتی پولی می‌دهم حق من است که جنسی مطابق با مشخصه‌هایی که سازنده‌اش ادعا کرده تحویل بگیرم. این حق من است که خدمات خوب دریافت کنم و البته این خدمات را با برخورد انسانی کارمندان دریافت کنم و نه نگاه‌های بی‌حوصلهٔ از بالا به پایین و تحقیرآمیز. اگر همهٔ ما از این حقوق ساده خبر داشته باشیم و راه‌های انتقال نقد و شکایات‌مان را به مسئولین مربوطه بلد باشیم، خودبه‌خود با بالا بردن حجم شکایات، مسئولین را مجبور به رسیدگی و پی‌گیری جدی‌تر خواهیم کرد. اگر الان اغلب ما به عنوان خریدار و درخواست کنندهٔ خدمات، در موضعی پایین‌تر از فروشنده و ارائه دهندهٔ خدمات خود را تصور می‌کنیم و یا این‌گونه به ما نگاه می‌شود، ناشی از ناآگاهی ما نسبت به حقوق‌مان است. کافی است به خوبی بدانیم که ما از فروشنده طلب داریم، طلب یک جنس خوب؛ و از ارائه دهندهٔ خدمات نیز، طالب خدمات خوب هستیم.

این پروسهٔ نظارت و شکایت و رسیدگی و اقدام، نیاز به یک استارت دارد؛ وگرنه شروع که بشود، با دیدن نتیجه‌اش، به نظر من، دیگر متوقف نخواهد شد و آن‌وقت است که بازار از حالت «هر کی به هر کی» و «کی به کیه» درآمده، روال معقول و منطقی خودش را پیدا می‌کند.

سر و سامان گرفتن این پروسه غیر از شکل دادن به بازار و قانون‌مند کردنش، و پایین کشیدن نرخ کم‌فروشی و هر نوع کلاه‌برداری در بازار، برکات مهم‌تری دارد؛ جدی شدن نقش فعال مردم در اداره کشور. این که یک شهروند بداند که مرغ‌فروشیِ گران‌فروش سر کوچه، به خاطر تماس او با ۱۲۴، پلمپ شده و کارش به قانون و جریمه و تعهد کشیده است؛ به او احساس شخصیت می‌دهد، حس سهیم بودن و نقش فعال داشتن در جامعه را القاء می‌کند که نتیجه‌اش علاوه بر بالا رفتن رضایت نسبی از نظام حاکمه، تقویت تکرار نظارت‌گری و پی‌گیری شکایات در او و همین‌طور بالا رفتن میزان اهمیت امور جامعه و تمایلش به شرکت فعال‌تر در جامعه خواهد بود.

کشوری که به جای نظام سربازخانه‌ای، با نظام شهروندی و همسایگی اداره شود، قطعا جای قشنگ‌تری برای زندگی خواهد بود و شکواییه نوشتن برای آب‌رفتن یک تی‌شرت، دیگر در آن مضحک به نظر نخواهد رسید.

بقلم بانو خسروی

 نظر دهید »

آخوندها در شبکه‌های اجتماعی چه می‌کنند؟

10 مرداد 1393 توسط الزهرا (س) نصر

نمی‌دانم دقت کرده‌اید یا نه، اما روز به روز دارد بر تعداد روحانیونِ ملبس در فضای مجازی افزوده می‌شود. از وبلاگ‌ها که بگذریم، شبکه‌های مجازی پر شده از آواتارهای عمامه‌دار و اکانت‌های «آخوند»‌دار!

ورود جدی طلاب دینی به فضای اینترنت، گرچه که کمی دیر دارد اتفاق می‌افتد، اما اصل آن اتفاق، اتفاق خوب و مبارکی است که به نظر من از حداقل نکات مثبتش، خروج برخی طلاب از فضای محدود حوزه‌های علمیه و خصوصاً شهر قم است به فضایی رنگارنگ‌تر و متنوع‌تر از آدمیان.

گرچه که در حالت کلی، کمتر پیش می‌آید حوزویانِ طالبِ علمِ حقیقی، زمان و فرصتی که باید در کلاس درس و کتابخانه و مباحثه‌ها سپری کنند را صرف اینترنت‌گردی کنند؛ اما با برنامه‌هایی که سیستم حوزه یا بعضی نهادها به منظور آموزش طلاب و گسیل مبلغان به فضای مجازی در پیش گرفته‌اند، این اتفاق کمی به واقعیت نزدیک‌تر می‌شود.

آنچه که به نظر می‌رسد و البته معقول‌تر نیز هست، این است که طلاب آموزش دیده‌ای که به عنوان مبلغ وارد فضای مجازی می‌شوند، بیش از این که در شبکه‌های اجتماعی‌ای که عموماً فیلتر شده‌اند به تبلیغ مشغول شوند، به ایجاد وبلاگ و سایت‌های پاسخگویی به شبهات و احیاناً شرکت در فروم‌ها و شبکه‌های اجتماعی ایرانی می‌پردازند.

اما موضوع این نوشته طلاب مأمور به تبلیغ در فضای مجازی نیست؛ بلکه قصد داریم نگاهی بیندازیم به کیفیت فعالیت طلاب درشبکه‌های اجتماعی به عنوان اشخاصی حقیقی، اما در لباسی که صبغهٔ حقوقی دارد.


آخوندها در شبکه‌های اجتماعی

چرا فقط به شبکه‌های اجتماعی می‌پردازم؟ در شبکه‌های اجتماعی برخلاف سایت و وبلاگ یک ارتباط زندهٔ دو طرفه و تعامل پویا در میان کاربران برقرار است که سرعت انتقال اطلاعات در آن نسبت به بخش نظرات یک وبلاگ و یک فروم، بسیار بالاتر است و همین مسئله که موجب رفتارهای سریع‌تر و کمتر فیلتریزه شدهٔ کاربران می‌شود، فضا را به یک رابطهٔ متقابل در فضای حقیقی نزدیک‌تر می‌کند. واکنش‌های سریع، بیشتر از فضای وبلاگی، ظرفیت بروز برخوردها و عکس‌العمل‌های نابهنجار را موجب می‌شود.

آیا پسندیده است که طلاب در فضای شبکه‌های اجتماعی حضور داشته باشند؟

پاسخ این سؤال را می‌توان از دو دیدگاه داد؛ یک: آرمانی و با در نظر گرفتن بایدها و نبایدها. به عبارتی اگر سؤال را این‌گونه فرض کنیم که آیا طلاب «باید» در اینگونه فضاها حضور داشته باشند یا نه؟ پاسخ من به آن، مثبت است. در این فضا -که البته حضور آدم‌ها در آن باید و نباید برنمی‌دارد- طلاب یا مبلغان دینی مثل فضای حقیقی باید حضور داشته باشند. در این تعاملات هم، درست مثل زندگی واقعی، آدم‌ها با مسائلی برخورد می‌کنند یا موضوعاتی را طرح می‌کنند که پاسخ یا راه حل آن‌ها دست مبلغان دینی است. همچنین طلاب می‌توانند تعدیل کنندهٔ فضای بیش از اندازه باز این محیط‌ها باشند و با الگو قرار گرفتن در رفتار و گفتار و نحوهٔ تعامل با مخالفین در عقیده و نظر، کمی این فضا را تلطیف کرده، به اسلامی‌تر شدن آن کمک کنند.

البته در این حالت آرمانی، خود طلبه نیز از نظر علم، اخلاق، برخورد و گفتار، فعل و توانایی استدلال و مباحثه باید آرمانی باشد! یعنی یک نماد دینی کامل. که خب در حالت تکاملش اتفاق نمی‌افتد و باید به طلابِ در راه تکامل اکتفا کرد.

اما دیدگاه دوم، نگاه کردن بر پایهٔ واقعیت و وضعیت موجود به این سؤال است. آیا با توجه به وضعیت موجود، استمرار حضور طلاب در این فضا ضروری است؟

پاسخ به این سؤال در گرو بررسی وضعیت موجود است. در حال حاضر که تعداد زیادی طلبه (اعم از ملبس و غیرملبس) در فضای شبکه‌های اجتماعی حضور دارند، وضعیت حضور آن‌ها چگونه است؟ میزان اثربخشی آن‌ها در این فضا چقدر است؟

پاسخی که من به این سؤال می‌دهم، با تفکیک میان طلبه‌ها همراه است. من فعالیت و حضور عده‌ای از طلبه‌ها را واقعاً مثبت و مؤثر دیده‌ام و حضور برخی را درست در نقطهٔ مقابل.


طلبه‌های گره‌گشا

طلبه‌هایی را دیده‌ام که با اخلاص و به دور از درگیر شدن در حلقه‌های دوستی مشترکین، و حفظ خویشتن خویش، در این فضا به شکلی صمیمانه و به دور از دگم‌اندیشی و تحجر، با کاربران ارتباط برقرار می‌کنند، نظرات خود را بیان می‌کنند، به سؤالات‌ کاربران از هر قشری، با کلامی بیّن، متین و صبور پاسخ می‌دهند و شبهات عده‌ای از کاربران را نسبت به برخی مسائل دینی و حتی گاه حکومتی کمرنگ یا رفع می‌کنند و در نهایت موجب تغییر یا تلطیف دیدگاه‌ها نسبت به دین و خصوصاً مبلغین دینی می‌شوند.


طلبه نگو، بگو گره کور!

طلبه‌هایی را نیز در این فضا دیده‌ام که بیش از آنکه مبلغ دین باشند، مبلغ بی‌اخلاقی، دگم‌اندیشی، فساد و فحشا، کلمات رکیک، ارتباطات سخیف و گپ و گفت‌های خارج از حدود اسلامی، ترویج ازدواج موقت به شکلی بی‌بندوبار، بی‌تقوایی، و نیز نمادی از بی‌سوادی دینی بوده‌اند.

قطعاً قرار نیست همهٔ این صفات را نسبت بدهم به همهٔ طلاب فعال در شبکه‌های اجتماعی. اما واقعیت موجود، حکایت از وجود طلبه‌هایی دارد که رفتارشان بجای تبلیغ دین، کاملاً در جهت تخریب مذهب است. آیا حضور چنین طلابی یک توطئه است؟ ساده‌اندیشی است اگر ضعف روحی و نواقص رفتاری چنین طلابی را که بعضاً از ناکامی‌های کودکی رنج می‌برند، به طور کلی بگذاریم به حساب توطئه و دست‌های پشت پرده و گرگ و روباه! باید اعتراف کرد و پذیرفت که در درجهٔ اول خانواده‌ها و بعد حوزه‌های علمیه در تربیت این مبلغان مقصرند. البته صحبت دربارهٔ کم‌کاری حوزه‌های علمیه و یا توفیق و عدم توفیق آن‌ها در تربیت طلابی اثرگذار، مقالی جدا می‌طلبد.


گره‌گشایی از گره‌های کور

توجه به این واقعیت تلخ، نیاز به چاره‌اندیشی را جدی‌تر می‌کند. گاهی فکر می‌کنم شاید اگر سیستم نظارتی حوزه، کمی دقیق‌تر روی مسئلهٔ نظارت بر طلاب کار می‌کرد و برخورد جدی‌تری داشت، انحرافات برخی از طلاب کمتر به چشم می‌آمد. اما حال که این موضوع از دست و کنترل ما خارج است، چرا خودمان به رفع این نقیصه اقدام نمی‌کنیم؟ من این چند راه حل به ذهنم می‌رسد؛ شما هم این‌ها را با راه‌حل‌های پیشنهادی‌تان تکمیل کنید:

۱. خروج ما (مشاهده‌گران) از حالت انفعال: این درست است که رکن امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، بعد از شعارهای «زندگی هر کسی به خودش مربوطه» و «من و تو رو توی یه قبر نمی‌خوابونن» و «عقاید هر کسی محترمه» و … در جامعه کمرنگ شده و تقریباً به رسمیت شناخته نمی‌شود، اما با این حال احیای این فرهنگ اسلامی، به خودی خود و بدون دخالت دستگاه‌های نظارتی، می‌تواند یک مصحح و تعدیل کنندهٔ رفتارهای غلط و انحرافات باشد. این که در برخورد با ناهنجاری‌های برخاسته از این قشر یا به طور کلی قشر مذهبی، سری از روی تأسف تکان دهیم یا همدیگر را در خفا از انحراف اخلاقی یا بددهنی آن‌ها مطلع کنیم یا آن‌ها را لایق هم‌کلامی ندانیم، به نظر کافی نمی‌آید. موقعیتی که در حال حاضر در آن به سر می‌بریم، نشان از جسورتر شدن روز به روز آن دسته از مبلغینی دارد که حدود الهی را زیر پا می‌گذارند و ما در واقع با سکوت یا حتی گاهی با شوخی از سرگذراندن بعضی رفتارها، به آن‌ها میدان بیشتری داده‌ایم. لازم به ذکر نیست که در این مورد، تذکرات و برخوردهای آقایان که همجنس آن‌ها هستند بسیار مؤثرتر و کارگشاتر است.

۲. گزارش به نهادهایی که به همین منظور تأسیس شده‌است: دو نهاد برای این منظور وجود دارد که اولینش دادگاه ویژهٔ روحانیت است. مستدلات و شواهد و مدارک خود را که می‌تواند اسکرین‌شات یک صفحه باشد، به این دادگاه‌ها که در تمام استان‌ها شعباتی دارد ببرید و قضیه را از آن طریق پی‌گیری کنید.

همچنین در شورای عالی حوزه، بخشی تحت عنوان «معاونت آمار و بررسی» وجود دارد که وظایف آن در اینجا قابل مشاهده است. یکی از وظایف آن رسیدگی به گزارشات و شکایات رسیده به آن مرجع، دربارهٔ طلاب رسمی حوزه‌های علمیه است. ارسال گزارش به این مرکز می‌تواند یکی از سریع‌ترین راه‌های پی‌گیری مواردی از این دست باشد. خصوصاً در مقولهٔ سوء‌استفاده‌های عاطفی یا جنسی از دختران که همواره دختران به دلیل ترس از آبرو، از پی‌گیری آن خودداری می‌کنند، بهره‌گیری از کمک این مرکز که می‌تواند بدون مراجعهٔ حضوری انجام شود، می‌تواند بهترین گزینه باشد. از این پس می‌توانید موارد تخطی طلاب رسمی را به شمارهٔ این مرکز ۰۲۵۳۷۸۳۲۴۲۸ و ۰۲۵۳۷۸۳۲۴۲۹ گزارش کنید. (تخلفات طلاب ساکن قم را نیز مستقیماً به شمارهٔ ۰۲۵۳۷۷۳۹۴۸۰ می‌توان گزارش نمود.) در تماس تلفنی‌ای که برای کسب اطلاعات بیشتر با مرکز قم داشتم، برخورد خوب و مناسبی را از متصدی مربوطه دیدم که آدم را به رسیدگی‌ها دلگرم می‌کرد.


حال برگردیم به سؤال بی‌جوابی که بالا مطرح شد: آیا حضور طلاب با وضعیت موجود خوب است؟ به نظر شما آیا وجود تعدادی طلبهٔ خوب، در کنار تعداد دیگری که رفتار غلط‌شان مخاطب را شگفت‌زده و انگشت به دهان می‌کند، مؤثر است و به همین دلیل ریسک ورود هر طلبه‌ای را به فضای مجازی باید پذیرفت؛ یا حضور دسته‌ای طلبهٔ بی‌تقوا که ناهنجاری‌های بعضی‌شان در بالا ذکر شد و بعضی دیگر حتی در عیان، در قالب کلام یا عکس و یا حتی «لایک» زدن به پای مطالب +۱۸ به ترویج فحشا مشغول‌اند، بر کارهای خوب آن دستهٔ دیگر از طلاب سایهٔ تاریکی می‌افکند و فضای پر از نفرت و انزجاری را نسبت به این قشر شکل می‌دهد؟ در هر دوی این حالات، مضرات حضور آن‌هایی که با شخصیت حقوقی‌شان به عنوان طلبه‌ای که به طلبه بودنش اذعان دارد، بیشتر است یا فوائدش؟


در پایان یادآوری می‌کنم که تقریباً تمام این کاستی‌ها را می‌توان به کل قشر مذهبی هم تعمیم داد، اما دلیل این که در این نوشتار به قشر خاصی اکتفا شده و روی طلاب متمرکز شدیم، حساسیت بالای نقش آن‌ها در جذب یا دفع آحاد مردم به معارف اسلامی است که به عنوان مبلغان علوم دینی شناخته می‌شوند؛ مسئولیتی که حساسیت آن ایجاب می‌کند تا حد امکان، آن‌ها خود را به برترین آموزه‌های اخلاقی و عبادی مزیّن کنند.

بقلم ک. خسروی

 2 نظر

«نماز اول وقت» واجب نیست

09 مرداد 1393 توسط الزهرا (س) نصر

صبح زود از خانه می‌زنم بیرون. علاوه بر مدارکی که فکر می‌کنم ممکن است لازم شود، کتاب‌های امانی را هم با خودم برمی‌دارم. تا مصاحبه‌ام تمام شود و ملاقاتم با مسئول یکی از ادارات به آخر برسد و برسم به کتابخانه، ظهر شده است.

صدای اذان بلند است که کتاب‌ها را تحویل می‌دهم. مسئول کتابخانه که خانمی است بسیار خوش‌حافظه که از کتاب‌ها مثل تخم چشم‌هایش محافظت می‌کند، سر پا ایستاده است. بعد از تحویل کتاب‌ها، حرف از بردن چند جلد تفسیر می‌زنم که بلافاصله می‌گوید: «الان وقت نمازه. من که نمی‌تونم از نمازم به خاطر شما بزنم.» از حرفش جا می‌خورم. می‌گویم: «چند جلد کتاب مشخص می‌خوام. زمان نمی‌بره.» می‌گوید: «باشه برای بعد از نماز. چرا این موقع اومدی؟ سر ظهر وقت اومدنه؟!» کم‌کم دارد شاخ‌هایم از استدلال‌هایش در می‌آید.

در حالت بُهت لبخند می‌زنم و می‌گویم: «شما گفته بودید ساعت کار کتابخونه تا ساعت دو هست، منم تو ساعت کاری کتابخونه اومدم.» می‌گوید: «بله، تا دو هست، ولی الان وقت نمازه» وقتی تکرار می‌کنم که کارم وقت‌گیر نیست و کتاب‌ها و جای کتاب‌ها را بلدم، می‌گوید: «برو کتاب‌ها رو بردار» و بعد می‌سپارد به آقایی که پشت رایانه نشسته و دارد مقدمات الکترونیکی شدن سیستم کتابخانه را فراهم می‌کند که شماره جلدهای تفسیری که برمی‌دارم را یادداشت کند و خودش می‌رود نمازخانه.

آن روز به خیال خودم قضیه تمام شد و ایشان خیلی لطف کرده‌اند و کارم را راه انداخته‌اند. دو هفته بعد هنوز کارم با تفاسیر تمام نشده است. زنگ می‌زنم که برایم کتاب‌ها را تمدید کند. تا اسمم را می‌شنود با تندی می‌گوید: «شما چطور این همه تفسیر با خودتون بردید؟» تعجب می‌کنم. من فقط پنج جلد برداشته‌ام و سقف کتب امانی تا هفت جلد است. وقتی این را می‌گویم، می‌گوید: «باشه، اصلا تفسیر رو نباید بیرون ببرید!» می‌گویم: «من قبلا هم ازتون کتاب تفسیر امانت گرفته‌ام. این بار هم به‌تون گفتم که می‌خوام این کتاب‌ها رو ببرم» می‌گوید: «شما موقع نماز اومدید و من نبودم که کتاب‌ها رو به‌تون بدم» می‌گویم: «شما نبودید، ولی گفتم که چه کتابی رو می‌خوام ببرم؛ اگر خاطرتون باشه، بعدش گفتید به همکارم بگو چه جلدهایی‌ش رو بردی، نگفتید بگو چه کتابی رو بردی». جواب می‌دهد: «اصلا اینا کتاب مرجع‌ه. نباید از کتابخونه خارج بشه».

کلافه شده‌ام از دستش. می‌گویم: «اگه مرجع هست و اجازهٔ خروج نداشت، همون روز بهم می‌گفتید. من که از قوانین دانشگاه شما خبر ندارم». برآشفته، زبان به تحقیر باز می‌کند: «اینا گفتن نداره که. شما مثلا دانشجوی دکترا هستید!؟ کتابخونه دانشگاه خودتون هم برید همین‌جوری‌ه» سرخ می‌شوم از عصبانیت. می‌گویم: «چه ربطی به دکترا داره؟ هر کتابخونه‌ای برای خودش قوانین جدایی داره. دانشگاه ما کتاب تفسیر رو هم به امانت می‌ده». باز حرفش را عوض می‌کند و بهانه‌ای دیگر می‌تراشد: «حالا اگه رئیس دانشگاه بیاد و این تفسیرها رو بخواد من چی بهش بگم؟»! می‌گویم: «از هر کدوم از این تفسیرها، دو سه نسخه توی کتابخونه‌تون هست». می‌گوید: «من دیگه به شما کتاب تفسیر امانت نمی‌دم.»…

از این حرف‌ها دو هفته‌ای می‌گذرد و هر وقت چشمم به آن تفسیرها که هنوز روی میزم دارد خاک می‌خورد می‌افتد، طعم تلخش در کامم تازه می‌شود. هر چه مکالمهٔ تلفنی را مرور می‌کنم، تشتت بهانه‌ها و نداشتن محور واحدِ انتقادات ایشان، من را به این می‌رساند که تمام ناراحتی و بهانه‌جویی مسئول کتابخانه ناشی از مراجعهٔ قبلی‌ام در وقت نماز ظهر بوده. راستش شنیده بودم که ایشان آدمی است که اگر باش راه بیایی بسیار بات راه می‌آید و اگر رابطهٔ خوبی باش برقرار نکنی، در گرفتن کتاب دچار مشکل می‌شوی. برخوردهای گزینشی ایشان با دانشجوهای همان دانشگاه را هم شنیده بودم. اما حالا همین‌ها یقهٔ خودم را گرفته بود و خاطرهٔ بدی از من در ذهن ایشان مانده بود و من هم تبدیل شده بودم به یکی از همان دانشجوهای گزینش شده!

از حالا دارم به این فکر می‌کنم که وقت بازگرداندن کتاب‌ها چه برخوردی قرار است اتفاق بیفتد و من که مهم‌ترین مرجعم در شیراز، همین کتابخانه است که بیشتر کتب تخصصی مورد نیازم را دارد و عملا محتاج آن‌ام، چطور باید برخورد کنم. سکوت کنم؟ بی‌عذر و تقصیر، عذرخواهی کنم؟ نصیحت کنم؟

به این فکر می‌کنم که کاش می‌دانست در نظر همان خدایی که نماز اول وقت را «مستحب» کرده است، خدمت به خلق و گره‌گشایی از کار آن‌ها صدها بار بیشتر می‌ارزد به نماز اول وقتی که چند نفر آدم را نیم ساعت تا یک‌ساعت معطل کند برای کاری که پنج دقیقه‌ای انجام می‌شده است تا از یک کار مستحب مثل نماز اول وقت جا نماند. کاش که می‌دانست این عملِ دینی‌اش، چقدر ضد دین است.

کاش که همهٔ کارمندان و کارکنان و همهٔ آن‌هایی که محل رجوع مراجعین‌اند، می‌دانستند که آنچه که واجب است «نماز» خواندن است، نه «نماز اول وقت» خواندن. کاش ذره‌ای برای وقت و زمان ارباب رجوع ارزش قائل باشند و به نیت تقرب به همان خدایی که برای نماز اول وقتش از کل دنیا و مافی‌ها می‌زنند(!)، دغدغهٔ گره‌گشایی از کار خلق‌الله داشته باشند…. البته فکر می‌کنم واضح باشد که این به معنای سبک شمردن نماز نیست؛ اما باید دقت کرد که اولویت‌ها را درست تشخیص داد و آنجا که اقتضا می‌کند، به‌جای “مهم” به “اهم” پرداخت.

و کاش که دست از زیادی رفیق شدن با خدا برمی‌داشتیم و به جای خدا، خودمان مستحب‌ها را بر خود واجب نمی‌کردیم!

بانو خسروی

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 411
  • 412
  • 413
  • ...
  • 414
  • ...
  • 415
  • 416
  • 417
  • ...
  • 418
  • ...
  • 419
  • 420
  • 421
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس