مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

بیچاره زنان محجبه!

06 مهر 1393 توسط الزهرا (س) نصر

نزدیکانم می دانند احترام خیلی خیلی زیادی برای خانواده روحانیت قائلم و بابت تلاش هایشان تحسینشان می کنم، به بانوان خیلی محجبه خیلی احترام می گذارم، بانوان پوشیه پوش را هم خیلی محترم و قابل احترام می دانم و به نظرم قشری از جامعه اند که مثل بقیه در حال زندگی اند و نادیده گرفتنشان درست نیست، اما با اینطور نشان دادنشان توی برنامه زنده باد زندگی خیلی مشکل دارم. دیدن برنامه واقعا شگفت زده ام کرد، برنامه که سیاه و سفید بود، آن دو تا زن هم که هیچیشان پیدا نبود، توی برنامه ای که قرار است با مخاطب خودمانی باشد و حرف های عادی بزند شروع کردند به استدلال گفتن و بحث کردن جوری که انگار آمده اند برای تبلیغ، وسط حرف هاشان یک استدلال عجیب مثلا علمی هم می آورند که مجری هم دست و پایش را گم می کند! انتظار دارید نتیجه همه این حرکات چه باشد؟ نشان دادن قشری از جامعه که جه بخواهیم و جه نخواهیم در حال حاضر حساسیت رویشان بالاست به هنری فوق بقیه هنرها نیاز دارد! نمایش بانوان پوشیه پوشی که از خانواده روحانیت هستند برای اولین بار در رسانه ملی به این شکل صحیح است؟ (من که تا به حال ندیدم تلویزیون زن پوشیه پوش نشان دهد، اگر هم نشان داده باشد به هر صورت معدود بوده و این می شود جز معدود دفعات!) آیا گفتگوی مستقیم با کسانی که از ابتدایی ترین اصول ارتباط رسانه ای هم اگاه نیستند جوری که برنامه زنده باد زندگی را با محیط تبلیغ اشتباه می گیرند برای نشان دادن قشری از جامعه که کمتر روی صفحه تلویزیون ظاهر شده و مخاطب عادت چندانی به دیدنش بر صفحه تلویزون ندارد صحیح است؟ به همه اینها اضافه کنید سیاه و سفید پخش شدن برنامه را در آن شب، چرا لزوما در همان شبی که برنامه قرار است سیاه و سفید پخش شود از این خانواده محترم دعوت می شود؟ چهره نمایش داده شده واقعا عجیب و تکان دهنده شده بود. نادر و استثنایی جوری که واقعا حال آدم را بد می کرد. نشان دادن خانواده پوشیه پوش روحانیت به خودی خود چیز بدی نیست، اما به ظرافت های خیلی خیلی زیادی نیاز دارد که بی دقتی به اعمال آن ظرافت ها می تواند بدترین اثرات را بر نیت گردانندگان برنامه داشته باشد. ضمن اینکه با توجه به تصویرسازی رسانه باید پرسید در راستای وظیفه اساسی برنامه سازان زنده باد زندگی باید پرسید تصور جامعه از زنان محجبه با این تصویری که ارائه کردید چه می شود؟ یک زمانی چادر را روی سر زنان زندانی می گذارند با آن تبعات، حالا هم که از سر مثلا دلسوزی اینطور رفتار می کنند. بیچاره حجاب و بیچاره زنان محجبه!

 4 نظر

اهبطوا

20 شهریور 1393 توسط الزهرا (س) نصر

اینجا طبقه ی سوم ، قسمتی از خانه ی خداست … صفایی درست در بالای کوه صفا 

 نظر دهید »

مناره دوم

19 شهریور 1393 توسط الزهرا (س) نصر


توضیح نوشت : مجموعه سفرنامه ی سفر به سرزمین مناره ها گوشه ای از خاطرات یکی از طلاب است که به مناسبت آغاز پرواز حجاج در سال 93 در وبلاگ قرار میگیرد و در ایام حج امسال با این سفرنامه ی زیبا همراه خواهیم بود

«مهمانی مناره‌ها»

فاصله ساسکو (اقامتگاهی بین راه جده تا مدینه) تا مدینه، چقدر راه بود؟ نمی‌دانم، دو ساعت… سه ساعت یا… ؛ دیگرزمان و مکان، مهم نبود… بجای عقربه‌های ساعت، ضربان قلب هایمان بود که لحظه به لحظه گزارش می‌کرد چند تپش مانده تا وصال دوست؛
حرف زدیم، دعا خواندیم، ذکر گفتیم، استغفار کردیم… .

*****

«الان، مدینه‌ایم…»
حافظه‏ام یاری نمی‌کند که از کجا سایه پیامبر خدا را حس کردم.
همسفری‌ها…
تابلوی ورودی شهر
و یا ساختمان‌های مدرن و مجلل امروزی که دیگر هیچ نشانی، نمادی و حتی یادگاری از شهر پیامبر نداشت.
نگاه که می‌کردی، مدینه “الاروبا” بود بجای مدینه النبی که از زیر پوست شهر بیرون ‌زده بود؛ انوار ملون امارات وبروج مجلل شیخ‌نشین آمده بود:
لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّه…
لِیُطْفِؤُوا نُورَ حرم رسول اللَّه
لیطفئوا نور ابناء رسول الله…
لیطفئوا نورأصحاب رسول الله…
و هیهات! َاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ

همه آن امارات باشکوه، صفّاً صفّاً ایستاده بودند روبروی حرم رسول الله، برای دیده‌نشدنش؛ اما مناره‌های حرم یار، از لابلای آن همه بناهای مدرن، آمدند استقبال، گواهی وصال دادند ؛ مژده رسیدن به آغوش پیامبرخاتم، رسول اعظم، نبی اکرم.
شوق وصال به پیامبر مهربانی‌ها، هوای دلم را بارانی کرد، ومجال سخن از من ربود. کلامی به زبانم جاری نمی‌شد که دیگران را نیز در محبت پیامبرمان سهیم کنم؛ مناره های سپید نبوی، هر از گاهی مهمان دیدگانم می‌شدند تا مطمئنم سازند که بیراهه نمی‌روم، خواب نمی‌بینم، اشتباه نمی‌کنم. چشمانم می‌کاوید برای یافتن نگین حرم دوست، قبه الخضراء؛ اما مگر می‌گذاشتند این بروج به صف کشیده شیوخ عرب.
گلدسته‌های حرم، کما وبیش نمایان می‌شدند ودر هر دیدار، چشمانی دیگر به میزبانیشان می‌آمد و آن وقت نوبت بلورهای اشک بود که حرم دل را برای حضور جلا دهند؛ شرم، شور، شعف، شوق، شکوه وهمه، آمده‌بودند تا وصال را معنا کنند؛ و اما مگر این کلمات می‌توانند، بار حضورمحب در حریم محبوب را به دوش کشند؟
کم‌کم نوای گرم مداح کاروان خبر می‌داد از دقایق پایانی رسیدن به خط وصال.
و
برای ثانیه‌هایی، مناره های سپید، خود را در میان ساختمان های مدینه گم کردند تا این بار … .
دیگر نوشتن وخواندن وگفتن بی‌معناست. باید بود… دید… و چشید.
پیچ آخر، صدای مهمانان پیامبر را به اوج رساند. این بار
قبة الخضراء آمده بود پیشواز …
آغوش باز رسول الله، آمده بود استقبال…
«السلام علیک یا اب الزهراء…السلام علیک یا رسول الله…»
فقط شکر … شکر … شکر…

الحمدلله رب العالمین


بقلم کوثر از سرزمین مناره ها

 2 نظر

مناره اول

18 شهریور 1393 توسط الزهرا (س) نصر

فهمیدنش زیاد هم سخت نیست… .
برایم ماجرا دقیقا از همانجا شروع شد که دو تا شدند. دوازده سال یکی یک دانه بود وهمراه همیشگیم؛ در حضر وسفر، بد وخوب، ناخوشی وخوشی…؛ چشم خیلی ها هم دنبالش بود که یکی مثل آن را داشته باشند؛ اما پیدا نکردند؛ هر جا نشان می‌دادند، می‌شنیدند: «مدلش قدیمی است؛ سفارش بدهید می سازیم.»
اول امسال دوتا شدند؛ اولی شد الگوی ساخته‌شدن دومی؛ از وقتی هم شکل شدند، دیگر جمعشان قشنگ نبود. قرار شد هر هفته یکی… ؛ دومی فقط کمی گشاد بود.
روز پروازمان12تیر بود و نوبت دومی؛ نوبتش بود، قبول! تا حالا هم نرفته بود؛ گشادیش را بهانه کردم برای نبردنش.
برگشتم، قهر کرد… قول دادم اگر سفری دیگر در راه بود، ببرمش؛ اولین انگشترم، عقیق بود ودومی شرف شمس!
حالا منتظر است برای رسیدن به حریم امن الهی….شاید هم زودتر اجازه‌نامه‌اش آمد.

*****

این حکایت حج امسال بود، که از قافله حجاج جا ماندم… اما آنان رفتند تا مبادا از قافله زائران حرم الهی جا بمانند… در اولین فرصت، خودشان را رساندند به قافله عشق.
وقتی یکی یکی طلبیده می‌شدند، خودم بدرقه‌شان کردم؛ نتوانستم مانع هیچ‌کدامشان شوم. سعادتشان بیشتر بود، فقط به حالشان و به حضورشان در حریم الهی غبطه خوردم؛ شاید شفاعتشان در حق صاحبشان مستجاب گردد.
کیفم، مفاتیحم، سجاده‌ام، پوشیه ام و خیلی های دیگر رفتند، و امثال بنده ماندیم در قافله جا ماندگان.

اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامی هذا وفی کل عام

بقلم کوثر در سرزمین مناره ها

 نظر دهید »

روباه مکار

16 شهریور 1393 توسط الزهرا (س) نصر

یا سلام

.

.

.

+ یکی از مسائل مهمی که از دوران کودکی در خانواده و مدرسه و رسانه بر زشتی و پرهیز از اون تاکید می شه مسئله ی زشتِ ” دروغ” هست که البته با این همه تاکید و تبلیغ اکثر ما به نوعی درگیرش هستیم.

یعنی حتّی اگر هم نخوایم یه وقتایی بدون اینکه متوجه باشیم دروغ می گیم … حتی آدم هایی که روی نفس شون مراقبت دارن و واقعا براشون مهمه این رذیلت اخلاقی روحشون رو فاسد نکنه ، بازهم یه وقتایی دروغ می گن! نهایتا نه با زبون…با رفتارشون…


اما من نمی خوام درباره ی دروغ حرف بزنم!


یه رذیلت اخلاقیِ موذیِ دیگه ای هم هست که در نهایتِ زرنگی خودش رو از دیدِ خانواده ها و مدارس و رسانه ها مخفی نگه داشته و به طرزِ عجیبی تویِ وجودِ خیلی از ما رشد کرده و ما بدونِ اینکه حتّی متوجه باشیم روزانه باهاش سر و کلّه می زنیم و گاهی هم اصلا متوجه نیستیم درگیرِ چه غدّه یِ سرطانیِ روحیِ وحشتناکی هستیم!


و

این رذیلتِ اخلاقی چیزی نیست جز ” فریب”


اگر در نهایتِ صداقت در خلوتِمون ابتدا خودمون و بعد اطرافیانمون رو آنالیز کنیم می بینیم یه روباه مکار توی نفس مون نشسته و فریب دادن جزوِ جداناپذیری از زندگی مون شده …

و براش توجیه هایِ زیادی هم داریم!

مثلا همون هایی از ما که خیلی هم سعی می کنیم دروغ نگیم ، فریب می دیم!

و این فریب دادن معمولا به این صورت هست که :

حقیقتِ مهمی رو بیان نمی کنیم و خودمون رو هم اینگونه توجیه می کنیم که ” ما در دین به نگفتنِ دروغ سفارش شدیم و نه نگفتنِ راست! “


خب این درست هست ولی نه همیشه…


یعنی یه وقتایی ما قسمت هایی از یه حقیقت رو مخفی می کنیم و فقط قسمت هایی ازش رو که دوست داریم ، بیان می کنیم و با این کار داریم به نوعی اطرافیانمون رو فریب می دیم.

چیزی که به نظر من خیلی مهمه این هست که ما باید به نتیجه یِ رفتارمون نگاه کنیم.

اگر نتیجه رو مدام به خودمون گوشزد کنیم ان شالله می تونیم تصمیماتِ درست تری بگیریم.

یعنی چی؟

یعنی وقتی داریم رفتاری رو انجام می دیم یا حرفی می زنیم که خیلی گلچین شده از یه حقیقتِ دیگه است، به این توجه کنیم که در ذهنِ مخاطبمون چه چیزی رو داریم ایجاد می کنیم؟

اگر نتیجه یِ رفتار و حرفِ ما این بشه که طرافیانمون برداشتِ دیگه ای از اصلِ یه مقوله داشته باشن یعنی ما مشغولِ فریب دادن هستیم!


حالا با خودتون رو راست باشید و رفتارها و حرف هایِ چند روزه یِ اخیر یا چند روزِ آینده تون رو بررسی کنید!


به احتمال زیاد شما هم به نتیجه یِ من می رسید!

.

.

.

+ مراقبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باشیمـــ

+ جان فدای یار دل رنجان من….!

بقلم مهدیه ع

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 408
  • 409
  • 410
  • ...
  • 411
  • ...
  • 412
  • 413
  • 414
  • ...
  • 415
  • ...
  • 416
  • 417
  • 418
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس