صفر نوشت 18
…یكی از كارهای بزرگی كه امام حسین علیهالسّلام انجام داد، این بود كه تعریف از اسلام داد، چون در واقعهی سقیفه پروندهی اسلام ناب را بستند و با یك كودتای خشن اسلامی دروغین را پایهگذاری كردند. اسلامی كه اسلام اشرافیت و اسلام جاهلیت بود. به تعبیر قرآن بازگشت مجدّد به جاهلیت. اسلامی كه با فسق و فجور، ظلم و جور و زراندوزی و تبعیض هیچ مشكلی نداشت. پایهی چنین اسلامی را در سقیفه ریختند و در دوران سه خلیفه، ابابكر، عمر و عثمان علیهماللعنة، رشد كرد و به بالندگی رسید. بعد از 25 سال هنگامی كه بعد از كشتن عثمان سراغ امیرالمؤمنین آمدند، حضرت نپذیرفت با اینكه امیرالمؤمنین كسی است كه خلافت را، حقّ و مأموریت الهی خود میداند.
چون حضرت میدانستند این مردم توانایی همراهی با او و آمادگی برگشت دوباره به اسلام حقیقی پیامبر را ندارند. لذا اوّل فرمود: من برای شما مشاور باشم، بهتر از این است كه كه فرمانروا باشم، شما تاب عدالت و تقوای مرا در حكومت ندارید. چون اینها را میشناخت. امیرالمؤمنین در خطبهی شقشقیه در نهجالبلاغه فرمود: جمعیت آنقدر زیاد بود كه لباسهایم به تنم پاره شد، حسن و حسینم كه جوانهای سی و چند ساله بودند، نزدیك بود زیر دست و پا كشته شوند. ازدحام جمعیت اینگونه بود و هر چه اصرار كردم دست از سر من بردارید برنداشتند. گفتند هیچ چارهای نداری جز اینكه حكومت ما را بپذیری.
در نهایت هم حضرت امیر علیهالسّلام حكومت را با بیعت و تعهّدی كه گرفت، با آگاهی به اینكه این مردم پاییند به بیعتشان نیستند، حكومت را پذیرفت. حضرت علی علیهالسّلام مردم كوفه را خوب میشناخت. مردمی كه بعد از رحلت پیامبر، از دخترش دفاع نكردند و در خانههایشان ماندند، آیا این مردم بعد از 25 سال دور شدن از زمان رحلت رسول الله و فرو رفتن در این چاه عفن دنیاطلبی، شهوات و زراندوزیها و آلودگیها و دنائتها و پستیها و دور شدن از آن عظمتها و کرامتهای مکتب پیامبر، آدمهایی هستند که دنبال علی راه بیفتند برای اینکه دوباره اسلام پیامبر را زنده کنند؟ حضرت میدانند که این مردم چنین نیستند، ولی برای اتمام حجّت از آنها بیعت گرفت و بعد صریحاً اعلام کرد: به خدا سوگند اگر از راه حق پولی کسی به دست آورده باشد و با آن پول حتّی زنی را به همسری خودش در آورده باشد کابین و مهریهی آن زن کرده باشد آن زن را من مطلّقهاش میکنم و آن پول را به بیتالمال بر میگردانم و به آن مظلومینی که حقوقشان غارت شده است بر میگردانم. طبیعی بود که این مردم تاب چنین عدالتی را ندارند و از روز اوّل پیمانشکنی را شروع کردند. داستان جمل را راه انداختند، چندی بعد داستان صفّین و چندی بعد داستان نهروان و بالأخره قُتِلَ فی مِحرابِ عِبادَتِهِ بِشِدَةِ عَدلِهِ…*
* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسهی اهل ولاء
به کوشش مهتاب ابیان