اگر خداوند متعال گاهی چشمان ما را باز کند؛ گاهی نشانه هایی وجود دارد که در همین دنیا، ناخالصی ها را تا حدی به ما نشان می دهد.
در طول زندگی چیزهایی پیش می آید که تلنگر بزرگی برای کسانی است که با لطف خدا دلشان تکان می خورد و بیدار می شوند، اما خیلی ها هم از کنار چنین اموری می گذرند و متوجه نمی گردند. اما همه مردم در معرض این امتحان ها قرار دارند.
معمر بن خلّاد می گوید:
شنیدم ابو الحسن الرضا (علیه السلام) این آیه را تلاوت می كرد: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترْكُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُون (1)؛ آیا مردم پنداشتهاند، همین كه بگویند: ایمان آوردیم، رها مىشوند و آنان مورد محک و آزمایش قرار نمىگیرند؟»
سپس حضرت به من فرمود: مَا الْفِتْنَةُ؟ آزمایش و محك چیست؟
گفتم: قربانت شوم، تصور ما این است كه محك دینى و آزمایش در دین منظور باشد.
فرمود: یُفْتَنُونَ كَمَا یُفْتَنُ الذَّهَبُ؛ محك مىشوند مانند محك شدن طلا.
سپس فرمود: یُخْلَصُونَ كَمَا یُخْلَصُ الذَّهَب؛ پاك و خالص مىشوند مانند خالص شدن طلا. (2)
در نوشتار ذیل در حکایاتی و بیاناتی از علما و بزرگان، می بینیم که خیلی وقتها ممکن است فکر کنیم کارمان برای خداست در حالی که مثلا متوقع هستیم که دیگران از ما تشکر کنند، یا به ما احترام بگذارند، یا قدر دانی مالی صورت پذیرد و…. در اینجاست که اگر اینها انجام نشد ناراحت می شویم؛ اما اگر کار ما خالصانه برای خدا بود، این طور می شد؟
ویا ممکن است برای انجام کار خیری که واجب هم نیست، در معرض گناه قرار بگیریم، اگر کار ما برای خدا باشد آیا با معصیت سازگار است؟
خوش بود گر محك تجربه آید به میان تا سیه روى شود، هر كه در او غش باشد
امتحان طلبگى
«آیت الله العظمی بهجت» می فرماید:
استاد ما مى فرمود: ما گاهى آقاى میرزا محمد تقى شیرازى (رحمه الله) را امتحان طلبگى مى كردیم، به این صورت كه یك هفته در نماز (حتى در اذان و اقامه) ایشان حاضر مى شدیم، در درسش شركت مى كردیم، در درس حرف مى زدیم، اشكال مى كردیم، در كوچه و بازار به ایشان تعظیم و احترام مى كردیم، دستش را مى بوسیدیم؛
ولى یك هفته هم به عكس آن، نه به نماز و نه درس مى رفتیم و اگر مى رفتیم حرف نمى زدیم، در كوچه اعتنایى به ایشان نمى كردیم. اما مى دیدیم كه ایشان در باطن، در دو هفته یك جور است و مى فهمیدیم كه فوق العاده است!) (3)
پیاده کردن اخلاقیات
حضرت «آیت الله مجتهدی تهرانی» می فرمایند:
«اگر می خواهی کتاب اخلاقی بنویسی اول سعی کن مطالبش را در خودت پیاده کنی بعد کتاب را چاپ کن. وقتی «ملامهدی نراقی» (رحمه الله) کتاب «جامع السعادت» که در علم اخلاق است نوشتند، آن را برای «علامه بحرالعلوم» (رحمه الله) در نجف اشرف فرستادند. پس از مدتی مرحوم نراقی به نجف جهت دیدن علامه رفتند؛ علامه ایشان را تحویل نگرفتند و دیدار ایشان را پس ندادند.
برای بار دوم مرحوم نراقی به دیدن علامه رفتند ولی ایشان همان رفتار دفعه قبل را کردند.
بار سوم مرحوم نراقی به دیدن علامه رفتند، این بار علامه از مرحوم نراقی خیلی تجلیل و احترام و اکرام نمودند؛ به حدی که مرحوم نراقی تعجب کرد و مرحوم بحرالعلوم فرموده اند: دیدم کتاب شما خیلی عالی است می خواستم ببینم آیا این مطالب را در خودتان هم پیاده کرده اید؟» (4)
زیارت امام حسین برای خدا یا برای خواهش دل؟
آیت الله العظمی بهجت می فرماید:
از مرحوم آقا «میرزا جواد آقا ملكى تبریزى» نقل شده كه فرمود:
آیا هیچ شده است كه خود را در صدق عبودیت و بندگى امتحان كنید تا بدانید آیا بنده ى خدایید یا نه؟
فكر كنید اگر با زن و فرزند خود به قصد زیارت كربلا مهیّاى حركت سفر نموده و با زحمت فراوان و هزینه ى زیاد تا لب مرز برسید، ولى در آن جا مى بایست حرامى (مانند كشف حجاب یا نظر اجنبى به همسر و دختران همراه) را مرتكب شوید تا مقدّمه ى خروج از گمرك و گرفتن گذرنامه و مجوّز عبور از مرز باشد؛ در این صورت خود را چگونه مى یافتید؟
آیا با خود مى گفتید: این یك حرام عیب ندارد، ما كه این همه زحمت كشیده و هزینه نموده ایم تا به این جا رسیده ایم، بگذار این حرام انجام گیرد و عبور كنیم؛ و یا با كمال شجاعت و مردانگى و متانت مثل گُل با آن همه رنج و دورىِ راه و تحمّل مخارج و هزینه ى سفر، با عائله ى خود برمى گشتید؟
زیرا كسى كه فرموده: زیارت مستحبّ است و همان كسى كه من به قصد قربت و به داعى ( انگیزه) امر او، تا به این جا آمده ام و متحمّل این همه خسارت شده ام، ارتكاب حرام را جایز نمى داند و به داعى نهى و زجر او، باید دوباره بدون هیچ گونه نگرانى و ناراحتى برگردم؛
چرا كه من بنده ام، من مى خواستم زیارت حضرت سیّد الشّهداء ـ علیه السّلام ـ را براى رضاى خدا انجام دهم، نه براى خواهش دل خود. اگر براى خداست، خدا مى فرماید: كار حرام را انجام نده و با انجام گناه به زیارت مرو، لذا باید امتثال نمایم و براى او به زیارت نروم.
بنابراین، اگر این طور نكرد و برنگشت، یقینا ناقِصُ الإیمان است؛ زیرا خداوند سبحان مى فرماید:
فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِىآ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا (5)
پس به پروردگارت سوگند، ایمان نمى آورند، مگر این كه در اختلافى كه میان آنها پیش آمده تو را حاكم كنند، سپس از آن چه قضاوت نمودى در دل خود هیچ دلتنگى احساس نكنند، و چنان كه باید خود را تسلیم [خدا و حكم شما] كنند. بنده ى با ایمان باید تسلیم فرمان و حكم الهى باشد، نه تابع خواسته هاى خود و مطیع نفس و شیطان. (6)
پی نوشت ها:
(1) عنکبوت /2
(2) الكافی، ج1، ص370، باب التمحیص و الامتحان؛ گزیده كافى، ج1، ص93 و 94، كوره آزمایش
(3) پایگاه وارثون
(4) همان
(5) نساء/ 65
(6) پایگاه آیت الله بهجت ره