پس از ماجرای زندانی شدن حضرت یوسف علیه السلام و خواب عزیز مصر و تعبیرش توسط ایشان٬ یوسف علیه السلام از عزیز مصر خواست وی را مالک خزائنش قرار دهد که در این هفت سال قحطی٬ با مدیریتی خاص٬ نحوه ی استفاده از آذوقه ها را تنظیم نماید تا دچار مشکل نشوند.
«قَالَ اجْعَلْنِي عَلَي خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» (یوسف/ ۵۵)
مرا بر خزانه هاي اين سرزمين (مصر) بگمار، زيرا كه من نگهباني دانا هستم
كار يوسف به آنجا رسيد كه همه ي كشور و اطراف آن را تا يمن در اختيار گرفت. يوسف علیه السلام در هفت سال اوّل ، گندم ها را جمع آوري و ذخيره كرد و در هفت سال دوّم كه قحطي شروع شد، آنها را به تدريج و با دقّت در اختيار مردم، براي مصارف روزمره زندگي شان قرار داد و با دقت و امانتداري، كشور مصر را از بدبختي نجات داد.
در همان سال های قحطی٬ برادران یوسف علیه السلام به همراه اهالی شهر کنعان به ایشان مراجعه کردند تا درخواست آذوقه نمایند. آنها به یوسف گفتند:
«يَآ أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَـاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَــدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ» (یوسف/ ۸۸)
اي عزيز! قحطي ما و خاندان ما را فراگرفته و (براي خريد گندم) بهاي اندكي با خود آوردهايم، (اما شما كاري به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما صدقه بده، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش ميدهد.
و حضرت در قبال خواسته ی آن ها پیمانه هایشان را پر کرد٬ صدقه هم داد٬ بضاعت اندکی را هم که برای معامله با گندم آورده بودند به خودشان باز گرداند…
***
در دعای “عبرات” امام زمان علیه السلام را این گونه شفیع قرار می دهیم:
«و اتقرب الیک بالحفیظ العلیم الذی جعلته علی خزائن الارض
و الاب الرحیم الذی ملکته ازمة البسط و القبض»
تقرب می جویم بسوى تو به نگاهدارنده ی دانای دين (امام زمان) كه او را مسلّط بر خزانههاى پنهان در زمين گردانيدهاى و به پدر مهربانی كه او را به كرم كردن و منع كردن مالك گردانيدهاى.
امام ما مقامش بسی بالاتر از یوسف است. آقای ما مالک بر تمام خزائن پنهان و آشکار زمین است و نه تنها مولای ماست و صاحب اختیار که پدر مهربانمان نیز هست. پدری که دست کرامتش گشوده است. پدری که خشنودی اش سعادت فرزند می باشد.
***
می گویم:
در برابر چنین پدر مهربانی اگر دست طلب دراز کنیم و درخواست تصدقی نماییم٬ از شأن بلند بالایش به دور است که اجابت نکند.
هم دست خالیمان را پر می کند٬ هم اضاف بر آن می دهد٬ هم به بضاعت اندکمان٬ کاری ندارد. بی چیزیمان را به رخمان نمی کشد.
می گویم:
در برابر چنین پدر مهربانی اگر دست طلب دراز کنیم اما نه برای خواهش خودمان… که خودش را بخواهیم٬ که ظهورش را طلب کنیم٬ آن وقت امکان دارد او دعایمان نکند؟
می گویم:
یا ایها العزیز… قحطی ما و خاندان ما را فراگرفته… قحطی از نبود باران… از نبودن شما…بهای اندکی داریم … آن هم محبت شماست که در دل های ما خانه دارد… که آن هم از صدقه سری خودتان است… کیل مان را پر کن… پر از محبت٬ پر از ایمان٬ پر از ولایت٬ پر از تسلیم… بر ما تصدقی کن که خدا صدقه دهندگان را دوست دارد…