مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جهت اطلاع !

27 آذر 1391 توسط الزهرا (س) نصر

 

از دیرباز مرسوم بوده است وقتی عرصه بر عده ای تنگ می آید، آن عده دست به ناجوانمردانه ترین روش های دست می زند و سعی بر تخریب جریان مخالف می زند. وقتی قرن ۲۱ را قرن اسلام نامیدند و بر همگان اثبات گردید که در این قرن «اشهد انّ محمد رسول الله» سراسر دنیا را فرا خواهد گرفت؛ دولت های غربی که با انتشار اسلام منافع سلطه جویانه خود را در خطر می دیدند، بیکار ننشسته و با مخارج هنگفت سعی بر مخدوش کردن چهره مقدس اسلام ناب محمدی کردند؛ هرچند به قول مولانا «کی شود دریا ز پوز سگ نجس / کی شود خورشید از پف منطمس»

 

خواننده هتاک و خواننده های لس آنجلسی در میدان انقلاب ! + عکس

 

توهین به مقدسات مسلمانان، از راه های گوناگون ابتدائی ترین راهکارهایی بود که به ذهن معلول سران غربی می رسید. آتش زدن قرآن، ساخت فیلم های موهن و … از جمله کارهایی بود که در سالهای اخیر به وفور در سراسر دنیا مشاهده می گردد.
 
ساخت آهنگهای هتاکانه با خریداری خواننده های سست ایمان و کوته پندار نیز یکی دیگر از راهکارهایی بود که توسط سران اسرائیلی و آمریکائی در دستور کار قرار گرفت. آهنگ هتاکانه شاهین نجفی و محسن نامجو که چند ماه قبل در فضای مجازی پخش گردید نیز در همین راستا بود؛ اما براستی مسئولین فرهنگی کشور در برابر این هتک حرمت ها چه کاری مثبتی انجام دادند؟ نه تنها کار فرهنگی درستی انجام نشده است ،لکه تسامح و بی توجهی به برخی اتفاقاتی که در گوشه و کنار شهر رخ می دهد نیز می تواند نمکی باشد بر زخم دل میلیون ها مسلمان سراسر کشور.

 

خواننده هتاک و خواننده های لس آنجلسی در میدان انقلاب ! + عکس

 
متاسفانه مدتی است مشاهده می شود تصاویر این خواننده ها در اطراف میدان انقلاب به صورت وسیع و گسترده فروخته می شود اما نه نیروهای انتظامی برخورد جدی می کنند نه مسئولین فرهنگی.متاسفانه سی دی فروش ها در اتوبان همت با شگرد ی لابه لای اهنگ ها مضحک ،آهنگ خواننده های هتاک را می گذارند.

توزیع و فروش تصاویر خواننده های لس آنجلسی، کتاب های موهن پیش از انقلاب، تصاویر و پوسترهای بازیگران دوران پهلوی و … نه بصورت پنهانی؛ بلکه بصورت علنی در خیابان های اطراف میدان انقلاب، بدون هیچ گونه ترس و واهمه ای، صورت می گیرد که متاسفانه! هیچ اقدامی نیز از مسئولین ذیربط در این راستا شاهد و ناظر نیستیم.
 
مسئولین محترم فرهنگی خواهشنمدیم جلو گیری در راستای تولید آثار فاخر و در خیابان های پایتخت از انتشار علنی تهاجم فرهنگی غرب جلوگیری کنید.

با تشکر از نکته نیوز

 4 نظر

دشمن شناسی 2 / میرزا احمدخان قوام السلطنه

26 شهریور 1391 توسط الزهرا (س) نصر

 





 

منزل شخصی قوام السلطنه در محوطه بازار تهران

بیوگرافی و زندگینامه

اگر کاریر سیاسی برادر ارشد عمری کوتاه داشت، بر عکس برادر کهتر احمد قوام از زمان احمدشاه تا اواسط حکومت محمد رضا شاه یا قریب 35 سال در صحنه سیاست ایران بازیگر درجه اول بود. البته پس از نخست وزیری رضا خان قوام پرده نشین است تا شهریور 1320 ولی از این تاریخ تا 30 تیر 1331 قوام چهره مرکزی سیاست ایران است. ویژگی نقش قوام در این دوران مستقر ساختن سیاست نو استعماری ایالات متحده درکشور ماست و هر لعنتی که نصیب این امپریالیسم آزمند و مردمخوار به شود حتماٌ باید سهمی از آن را از آن راهگشای اصلی یعنی قوام دانست. قوام در 1293 هجری قمری (1252 شمسی ) در ثلث آخرسلطنت استبدادی ناصرالدین شاه متولد شد و در31 تیرماه 1334 هجری شمسی (1955) به سکته قلبی در گذشت. با محاسبات تقویمی مختلف سن او بین 82 تا 85 نوسان می کند. مرگ قوام در دوران اوج فزاینده قدرت امپریالیسم امریکای شمالی روی داد و او به عنوان سیاستمدار به مراتب از برادرش کامیابی های بیشتری د اشت و با مرادهای برآورده تری مرد و از دولتمردان وابسته « عصر طلایی دلار» است. وی بیست باز وزیر و هفت بار نخست وزیر شد. قوام علاوه بر سیاستمداری و اطلاع از ادب فارسی از ملاکان بزرگ فئودال شمال و صاحب باغ های چای بود. املاک ذی قیمت قوام دوبار از خطر جست. یک بار در اثر فرار رضا خان که اگر زنده می ماند املاک او را مانند املاک دیگران به تصرف خود در می آورد. پس از سقوط حکومت سه روزه قوام در 1331 در مقابل جنبش مردم املاک قوام بنا به تصمیم مجلس مصادره شد ولی بعد از سقوط دولت مصدق و با وساطت آمریکا و دخالت محمد رضا این اموال را دوباره رسما به وی پس دادند. قوام به عنوان مالک در لاهیجان جاه و جلالی داشت و حتی قنبر چهاردهی مباشر او به اتکاء « حضرت اشرف» خود سرور مالکان محلی بود. در اواخر عمر قوام با اجازه «خانم» با دختری روستایی ازدواج کرد که تنها فرزند قوام از اوست و همین امر از امکانات وصلتی که برادرش داشت از او سلب نمود. نخستین شغل قوام شرکت در زمره « عمله خلوت» ناصرالدین شاه بود. سپس پیشخدمت مخصوص شاه شد و این در سال 1312 یعنی یک سال پیش از ترور شاه بود و قوام در این موقع نوزده ساله بود. قوام در پایه برادرش شاعر و ادیب نبود ولی خطی بسیار خوش داشت و خود را دبیر و نویسنده دیوانی وحتی شاعر می دانست که در واقع در نگارش فرامین درباری قاجار کسب تخصص کرده بود. پس از ترور ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا کرمانی احمد خان در سال 1314 هجری قمری (1892) رئیس دفتر امین الدوله والی آذربایجان شد و عملاٌ وارد دستگاه محمد علی میرزا ولیعهد گردید و در سال 1315 هجری قمری « منشی حضور» لقب گرفت. لقب در سیستم های سلطنتی ایران از دوران پیش از اسلام نقش مهمی داشت. در ایام قاجار کار لقب دهی و لقب ستانی به ابتذال کشیده بود و وسیله ای بود برای پیش کش ستانی از سوی بخشنده لقب و چاپیدن مردم از طرف صاحب لقب. سیستم القاب در باختر زمین نیز محتوی اخلاقی به از این نداشت و از زمان رم شیوع خاص یافته بود ولی به هر جهت سلسله مراتب یا هیرارشی در جامعه باختری و از آن جمله دربار و کلیسیا نظم و «حساب وکتاب» بیشتری داشت. القاب اعیانیت فئودالی در اروپا با وجود اختلاف لفظی یکی بود و از rchiauc,Duc, Marquis , Comte , Vicomte , Baron , De , Sir , Prince متشکل بود. در ارتش و کلیسا و حتی اصناف بازرگانی (گیلد) و حرفه ای(کورپوراسیون) همین ترتیب مراعات می شد. در ایران پس از اسلام شیوه لقب دهی ما با شیوه متداول در نزد خلفاء مخلوط شد و با افزون پیشوند یا پسوند السلطان، السلاطین، السلطنه، المملکه، الملک، الدوله، وزیر، حضور، دفتر، دیوان، سالار، سردار، لشگر، خان، باشی و غیره به انواع واژه ها قطار عظیمی از القاب غیرروحانی (درباری و لشگری) ایجاد می شد. این خود یک موضوع تاریخی در خورد بررسی است که جا دارد از دوران هخامنشی تا دوران ما بررسی شود و یکی از مظاهر تفرقه طبقاتی و وجود سلسله مراتب دولتی است و در موارد بسیار بسیار محدود ضرورت و توجیه دارد. یاری احمدخان از دوران صدارت عین الدوله «دبیر حضور» یافت و سپس در کابینه مستوفی الممالک ( که به آقا شهرت داشت) وزیر داخله شد و در کابینه صمصام السلطنه (1290) به همین سمت باقی ماند. وزارت داخله به واسطه ارتباطش با تعیین ولات و حکام و در نتیجه کنترل انتخابات مورد توجه شاه و سفارت ها بود و شخص وزیر داخله می بایست آدم مطمئنی باشد که بتوان با او قرار و مدارها را گذاشت. احمد خان به تدریج درزمان مظفر الدین شاه به فرد موثر دربار بدل گردید و دبیر مخصوص و رئیس دفتر سلطنتی شد و «فرمان مشروطیت» به خط اوست. قوام هر جا که مناسب می یافت به این عمل خود سخت می بالید، چنان که گویی مرکب و لیقه و قلم نئین او باعث تحقق وتجسم مشروطیت شده است و نه جنبش و جانفشانی مجاهدان خلق. این یک روانشناسی نمونه وار یک موجود بورکرات است که برای نگارشات خود ارزش آفریننده واقعیت ها و سازنده تاریخ قائل است. از دوران احمد شاه قوام تماما وارد مرکز اصلی سیاست شد و راه او از راه برادرش به تدریج جدا می شو. در حالی که وثوق الدوله خواستار تحکیم قدرت انگلستان بود قوام به دنبال تمایلات شاه روی به آلمان ها و سپس به آمریکائیان دارد. اسناد تاریخی نشان می دهد که هم آلمان و هم آمریکا به این رخنه در قرقگاه خاصه انگلستان علاقه داشتند و عمال آمریکا (به ویژه شوستر) با بذالیت تمام وعد و وعیدهای پخش می کردند. ولی امید به پشتیبانی امریکا یک توهم کوتاه مدت بیش نبود و نقش امریکا در ایران به دنبال بست وبندهای سیاستمداران غربی دوام نیافت. قوام در زمان احمد شاه والی خراسان شد. این دوران با کودتای 3 اوت 1299 شمسی سید ضیاء – رضا خان مواجه شد. سید ضیاء مدیر روزنامه رعد از عمال اینتلیجنس سرویس بود و پدرش سید علی یزدی نیز با این دولت در ارتباط بود. رضا خان را ژنرال بیچراخف از ژنرال های تزاری که خود را به انگلستان فروخته بود به عنوان صاحب منصب قزاقی که در امنیت نظامی کار می کرد معرفی نمود و گویا مخبر تایمز (بنام ریپورتر) او را به دنسترویل شناساند. کلنل محمد تقی خان پسیان رئیس ژاندارمری خراسان به محض کودتا و اعلام عوام فریبانه وتاترال سید ضیاء به مبارزه با اشراف پوسیده و توقیف برخی از آنان، قوام را از خراسان اخراج کرد. کلنل چهار سال در آلمان بود و بر اساس احساس تند ملی گرایانه تا حدی مانند بسیاری امثال خود دچار توهم ژرمانوفیلی شده بود و تصور می کرد که می توان با کمک قیصر از شر تزارها و شاهان انگلیس خلاص شد. رفتار کلنل در آن هنگام که قوام را رانده وخود فرمانروای خراسان شده بود علاقه شدیدش را به ایران و مردم نشان می دهد و به همین جهت در سراسر کشور محبوبیت بزرگی کسب می کند. شهامت و شهادت او بعدها او را به نماد یک سپاهی مردم دوست بدل می سازد و ذکرش را در تاریخ کشور ما جاویدان می گرداند. سید ضیاء الدین مجبور می شود به کابینه سیاه کوتاه مدت خود به دستور ارباب خاتمه دهد و کشور را به سود رضا خان برای مدت بیست سال ترک گوید و به فلسطین برود. قوام که به دستور او محبوس شده بود آزاد و بلافاصله با دریافت لقب جناب اشرف از احمد شاه، رئیس الوزراء می شود. کلنل از به رسمیت شناختن کابینه قوام سر باز می زند و برای اداره ایالت خراسان یک «کمیته ملی» تشکیل می دهد. قوام با یاری کنسولگری انگلیس در مشهد و فئودال های متنفذ این استان نقشه ای به منظور محو کلنل طرح می کند. کلنل در نبرد با فئودال های قوچان به شهادت می رسد و سرش را می برند. عارف می گوید: این سد که نشان سرپرستی است امروز رها ز قید هستی است با دیده عبرتش ببینید این عاقبت وطن پرستی است بدینسان کلنل به دستور قوام و در ایام کشورداری او نابود شد قوام انتقام اخراج وهن آورش را از خراسان از وی کشید. انتقام به رسمیت نشناختن کابینه اش را کشید. قوام کارشناس اقدامات مزورانه و خونین که در اصطلاح امروزی «سیاه» بازی های چرکین Dirty Tricks نام دارد بود و از دست زدن به چنین جنایاتی ابا نداشت. ولی وی به ویژه پس از شهریور 1320 بارها درمجالس دوستان و ارادتمندان خود «سوگند یاد کرد» که در قتل کلنل بی گناه است و این ثمره بی باکی ابلهانه خود اوست و او هرگز نمی خواسته است که چنین بشود. این اوج سالوسی سیاستمداران وابسته ایرانی است که انگشتانشان خون آلود و مژگانشان اشکبار است. ولی مردم ایران قتل پسیان را هرگز بر قوام نخواهند بخشید. چه اندازه برای نگارنده موجب تاسف شد که به هنگام تصفح کتب مختلف در جستجوی زندگی قوام سری هم به لغت نامه دهخدا زدم. متاسفانه این اثر ارجمند که نام دو ادیب نامی و محترم ما یعنی دهخدا و دکتر معین در پشت جلد آن نقش است از زندگی طولانی سیاسی قوام تنها حوادث دوران پس از جنگ دوم جهانی یعنی جنبش آذربایجان را برگزیده و قوام را با چهره یک «سیاستمدار کبیر» که توانسته است تمامیت کشور ما را نجات دهد نشان داده است یعنی جعلیات دربار و ساواک در این کتاب جلیل تکرار شده است. باری در سال 1301 شمسی قوام برای بار دوم رئیس الوزراء شد. ولی این بار حامیان قوام ضعیف شده بودند و نتوانستند او را در قبال عروج پیش گیری ناپذیر سردار سپه که وزیر جنگش بود حفظ کنند. وزیر جنگ نخست وزیر را عقب زد و خانه نشین کرد و مهام قدرت استبدادی را ابتدا به بهانه جمهوری و سرانجام با عنوان علنی سلطنت به دست گرفت و احمد شاه را به عنوان آخرین قاجار از ایران راند. احمد شاه که گاه به ژرمانوفیلی و گاه به یانکوفیلی تن در داده بود خود را تکیه گاه قابل اعتماد لندن نشان نداد. تاریخ نویسان کنونی به علت بی خبری از اسناد سرویس های جاسوسی و آرشیوهای محرمانه وزارت خارجه ها، از بسیارچیزها بی خبرند. حتی درباره سیاستمدار اوائل سده نوزدهم، تالیران، تنها برخی اسناد منتشره در 1933 صد سال پس از مرگ او گوشه های مهمی از فعالیتش را برملا کرد. شاید از عواقب انقلاب بهمن به تدریج بر ملا شدن آن اسنادی باشد که در دوران امیر انتظام ها و بنی صدرها از اختیار دولت ایران خارج نشده است. ما هنوز باید منتظر بر ملا شدن اسناد محرمانه کشورهای امپریالیستی باشیم تا برخی از فعل و انفعالات را بهتر درک کنیم. اما اگر بخواهیم از منطق « جعبه سیاه» Blackbox استفاده کنیم و دود را علامت آتش و «بعره را علامت بعیر و نعره را علامت شیر» بدانیم می توانیم درباره «تغییر رژیم» در ایران حدس هایی بزنیم. روی کار آمدن سردار سپه گویا پیروزی جناح نظامی جاسوسی انگلستان مانند ژنرال دنسترویل، ژنرال آیرونساید، ژنرال ماله سون و ژنرال دیکسون و امثال آنست. ظاهراٌ وزارت خارجه انگلستان و شاید « اینتلیجنس سرویس » کاندیدهایی از قبیل نصرت الدوله و سید ضیاء الدین را که با آن ها ارتباط داشتند بهتر می پسندیدند. نظامی ها معتقد بودند که باید به دور کشور شوروی که از جنگ دشوار داخلی پیروز بیرون آمده بود، یک « کمربند امنیت » Cordon Samitaire کشید و یک سلسله رژیم های نظامی با ارتش و تسلیحات امروزی و ایدئولوژی ضد کمونیستی به وجود آورد. بدینسان ژنرال مانرهایم در فنلاند، ژنرال پیلسودسکی در لهستان، ژنرال دیدزسی میگلی در رومان، ژنرال مصطفی کمال پاشا در ترکیه، سردار سپه رضا خان در ایران، ژنرال امان ا… میرزا در افغان و ژنرال چان کای چک در چین سرکار آمدند. امان ا… میرزا چون در اصلاحات عجله کرد وافکار عمومی را علیه خود برانگیخت و با شورش «بچه سقا» روبرو شد با زن کشف حجاب شده اش ملکه ثریا از راه ایران گریخت و خانواده نادر شاه سرکار آمدند. لذا رضا خان که بیچراخف او را با تعاریف مثبت به انگلیس ها شناسانده بود، حریف نیرومندی بود و شاه قاجار وسیاستمداران اشرافی اطرافش ابدا قادر نبودند جلوی اعتلاء او را بگیرند. امریکا نیز به احمد شاه فهماند که قادر به کاری نیست. لذا شاه و محمدحسن میرزا ولیعهد عزیمت به پاریس را ترجیح دادند. یکی از افسران وفادار به احمدشاه به او گفت: - اعلیحضرت امر بفرمایند ومن فورا سردار سپه را توقیف و به جوخه آتش می سپرم. شاه در جوابش گفت: - جد ما شاه شهید مردی به نام میرزا تقی خان را که بسیار سرکش بود کشت. تا امروز هم همه می گویند اگر میرزا تقی خان زنده می ماند ایران گلستان می شد. حالاسردار سپه هم ادعای اصلاحات دارد. اگر من او را نابود کنم منهم باید مانند جد مرحومم تا قیام قیامت ملامت بشنوم. خیر لازم نیست. این « اپیزود » موثق است. از خود احمد شاه در پاریس شنیده شده است. البته پاسخ احمد شاه به افسر وفادار «سیاستمدارانه» بود. او می دید که امریکا قادر به دفاع از او نیست و انگلستان از رضا خان به سختی حمایت می کند وهمسایه شمالی نیز در وضعی نیست که بتواند در ایران به تحولی کمک کند و تازه اگر هم بتواند به قاجار کمک نخواهد کرد. لذا صلاح خود را در عدم مقاومت دانست و این « استدلال» را برای توجیه خود تراشید. با تغییر رژیم احمد خان، قوام السلطنه به سراغ چای کاری و ملکداری رفت. قوام پیری 71 ساله بود که «از مدد بخت سازگار» کامی که از خدا می خواست میسرش شد و رضا خان در اثر همکاری نزدیک با هیتلر مجبور شد ایران را ترک کند. آلمان نازی در واردات ایران مقام اول را داشت و به وسیله دکتر لیندن بلات امور مالی ایران را «میلسپووار» اداره می کرد و ژنرال کاناریس درایران شبکه مایر – شولته و حزب وابسته «کبود» را به وجود آورده بود. استنباط غریزی نگارنده اینست که این نزدیکی تمام رژیم های نظامی گرداگرد شوروی به هیتلر، جزء سیاست تدارک جنگ دوم علیه اتحاد شوروی بود که چمبرلن و دالادیه بدان دلبستگی فراوان داشتند. ولی بعید به نظر می رسد که رضا خان، علی رغم انگلستان چنین بی احتیاطی را روا داشته باشد. سیر حوادث چمبرلن را با شکست مواجه کرد. چرچیل به سیاست مقاومت علیه هیتلر (به قصد تضعیف او و با این اندیشه که بعدها از آلمان ضعیف شده علیه شوروی استفاده کند) اعتقاد داشت. لذا انگلستان در مقابل منطق دولت شوروی دائر به همکاری نزدیک رضا خان و هیتلر هیچگونه دلیلی نمی توانست ارائه کند. آنتونی آیدن وزیر خارجه چرچیل ضمن اعلامیه ای اعتراف کرد که رضا خان را آن ها «آورده بودند» ولی دیگر از آن ها هم حرف شنوی نداشت. این اعتراف ایدن مانند اعتراف چند سال دیگر او درباره شادمانی از سقوط دولت مصدق واقعاٌ تاریخی است. در شهریور 1320 اتحاد شوروی بر اساس قرارداد1921 و انگلستان خود سرانه وارد ایران شدند. قوام وارد پرمشغله ترین ایام حیات سیاسی خود شد. وی از این ایام تا مرگ سه بار به نخست وزیری رسد. بار اول در سال 1321 به مدت هفت ماه. بار دوم در سال های 1325 – 1327 به مدت یک سال و یازده ماه و بار سوم در 1331 به مدت سه روز. (27 تا 30 تیرماه) هر بار قوام منشا ماجراهای مهمی است. در بار اول میسیون میلسپو را احیاء می کند و به او اختیارات تام داده می شود، پیمان بازرگانی با آمریکا را امضاء می نماید. ژاندارمری را به دست ژنرال آمریکایی شوارتسکپف می سپارد. مواضع آمریکا تحکیم می گردد، ارتش آمریکا بدون کمترین مجوز قانونی با روادید قوام پای در خاک می گذارد. این آغاز پر صلابت سیطره آمریکا در کشور ماست که ده ها سال به طول انجامیده و هنوز ایران به طور نهایی از چنگش نرهیده است. هدف نخست وزیری دو ساله، بار دوم قوام در ظاهر « حل اختلافات » نفت و آذربایجان و توقف نیروهای شوروی در ایران است ولی در واقع قوام در اینجا، به بازی های فریبکارانه وپیمان شکنانه ای دست می زند که تلقین آمریکا، انگلیس و دربار بود و منجر به قطع روابط نزدیکی با اتحاد شوروی شد، هیئت حاکمه در ایران هرگز به استقرار این روابط طبیعی با یک دولت مترقی انقلابی تمایلی نداشتند و حال آن که هم گذشته نشان داد و هم آینده حتما نشان خواهد داد که ایران می تواند از دوستی برابر حقوق و مبتنی بر صرفه متقابل با شوروی استفاده های عظیم ببرد و به یک کشور صنعتی مقتدر و مستقل بدل گردد. این منطق بی امان تاریخ طی دو دهه آینده راه خود را علی رغم هر مشکلی خواهد گشود. قوام در کنار گسستن روابط با همسایه شمالی دست به اقدامات ارتجاعی و تحریک آمیز و ضد دمکراتیک متعددی زد مانند ایجاد حزب مصنوعی «دمکرات ایران» و تصرف مجلس 15 به رسمیت شناختن اتحادیه ارتجاعی عشایر جنوب اعلام حکومت نظامی در خوزستان برای سرکوب جنبش نیرومند نفتگران، قبول خود مختاری فارس برای مقابله با آذربایجان تحت عنوان موافقت نامه نهضت ملی، اعدام 760 تن در آذربایجان، سرکوب خونین جنبش کرد و اعدام خانواده قاضی، سرکوب بی امان جنبش های کارگری و دهقانی در سراسر ایران، وام گیری مشروط از آمریکائیان( بانک بین المللی ترمیم و توسعه) قبول موجی از مستشاران ،مریکایی به صورت میسیون نظامی، قرارداد خرید اسلحه ، بازداشت هزارها تن ، لغو قرارداد با شوروی در مورد نفت شمال. ولی دربار و ستاد ارتش رزم آرا که قوام را به علت «یانکوفیل» بودنش نمی پسندیدند با همه این جنایات او را به تسلیم طلبی در قبال جنبش ملی آذربایجان و کردستان و نزدیکی به شوروی منتسب می کردند و سرانجام در زمستان 1327 وی ناچار شد از نخست وزیری دست بکشد و به اروپا برود. در سال 1328 مکاتباتی بین قوام و شاه انجام می گیرد که جالب است. مثلی است معرفی که « دیگ به دیگ می گوید رویت سیاه سه پایه می گوید «صل علی» پس از حوادث سرکوب جنبش آذربایجان وکردستان و قوام السلطنه به فرانسه سفر می کند ودر اسفند 1328 نامه هایی بین او و دربار محمد رضا شاه رد و بدل می شود. قوام شاه را از دستبرد به قانون اساسی (البته فقط به خاطر منافع زمره خودش) بر حذر می دارد. محمد رضا که جاده استبداد خود را هموار می ساخت، از این نامه بدش می آید و به حکیم الملک پاسخ آن را دیکته می کند. علی وثوق فرزند وثوق الدوله در کتاب «چهارفصل» این نامه ها را می آورد. حکیم الملک از قول شاه به دزدی و رشوه خواری و سوء استفاده های قوام از جواز فروشی در مورد گندم و برنج و اندوختن میلیون ها اشاره می کند. قوام از خود مدافعه می نماید و بر عکس به زمین خواری و سوء استفاده های کلان پهلوی از «املاک واگذاری» اشاره می نماید و هر دو نیز لااقل در این مورد کاملا راستگو هستند. قوام می نویسد: «می فرمایید (یعنی شما اعلیحضرت پهلوی) مردم به خوبی واقف هستند چه کسانی در مدت حکومت خود میلیون ها اندوخته ذخیره کرده (یعنی قوام) و چه اشخاصی نیز میلیون ها در راه رفاه عموم صرف نموده اند.(یعنی من، پهلوی) و درجای دیگر نیز اشاره به جواز فروشی و رشوه خواری فرمودند…» سپس قوام را از خود دفاع می کند که ابداٌ ذخیره ای در بانک ها ندارد و جوازها را هم دوستان «حزب دمکرات ایران» به خاطر پیشرفت سریع این حزب و به حساب حزب خریده اند و ربطی به او ندارد و می افزاید: « این که می فرمایید چه اشخاص میلیون ها در را رفاه عمومی صرف نموده اند، از این قسمت هم خود مردم می دانند که این میلیون ها را خود(یعنی خود پهلوی ها) دارا بوده اند یا از اموال و املاک مردم فقیر و غنی این مملکت اندوخته و بعد که حفظ آن اموال غیر مقدور شد( یعنی بعد از سقوط رضا شاه و واگذاری املاک او به دولت) مقداری از آن را بچه مصارفی رسانده اند؟» شهادت آقایان در حق هم معتبر است و جالب است که آن دزد تاجدار، این دزد بی تاج را بار دیگر در سال 1330 با «فرمان جهان مطاع ملوکانه» به نخست وزیری می رساند. علی وثوق در توصیف عمویش (احمد قوام) می نویسد: خاصه بی اعتنایی، استبداد رای و لجاجتش که در موارد عادی بروز می کرد در مقایسه با روش رجال هم زمانش … مورد قبول عام نبود. به نظر می رسد که قوام دیگر از صحنه رفته است ولی تناقضات امریکا و انگلیس بر سر نفت جنوب ادامه یافت و یک بار دیگر در 27 تیر 1331 قوام با شعار «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» پس ازاخذ دستور از هندرسن سفیر امریکا پس از آن که مجلس به اختیارات دکتر مصدق رای نمی دهد و وی مجبور به استعفاء می شود، نخست وزیر می شود. دراثر آتش گشودن به روی جنبش اعتراضی 30 تیرماه 1331 مردم در دفاع از مصدق و شکست اقدام دولت، قوام در محیط ننگ و سرشکستگی مجبور به استعفا می شود. این سقوط سخت به سقوط برادرش شبیه است: به همان اندازه خفت آمیز و بی برو و برگرد. چهره قاتل پسیان یک بار دیگر کراهت خود را نشان داد و خلق مشت درشت خود را به تارکش کوبید، مرتجع 80 ساله این بار برای ابد به زباله دان تاریخ افتاد. امید است عصر این دینوزورهای سیاسی در مقیاس جهان ما به تدریج به سر آید. به هر جهت زندگی رنجبار، هراس آلود و حرمان زده ما در سایه تاریک آقایی به ظاهر بی زوال این اراذل گذشت. آن ها پیروزمندان و ما شکست خوردگان تاریخ بودیم.




 

 نظر دهید »

دشمن شناسی /کارنامه منافقین 1

13 شهریور 1391 توسط الزهرا (س) نصر





در جريان انقلاب اسلامي و دوران پس از پيروزي، برخي از واژه‌ها معنا و مفهومي دوباره يافتند. يكي از اين واژه‌ها «منافقين» مي‌باشد كه در انقلاب اسلامي علاوه بر معناي عام آن كه در آيات قرآني به عنوان دشمن دين و ياران شيطان معرفي شده است،‌ در معناي خاصي نيز كاربرد پيدا كرد. در حالي كه در جاي جاي قرآن به پرهيز از نفاق و نحوه‌ي برخورد با منافقين اشاره شده و حتي يكي از سوره‌هاي كتاب الهي به اين نام و به اين موضوع اختصاص يافته است، امام خميني نيز از واژه‌ي «منافقين» براي مشخص نمودن منحرفان از راه انقلاب و مخالفان مكتب اسلامي استفاده نمود.
بر اين اساس، سازمان مجاهدين خلق كه با توسل به ايدئولوژي التقاطي ماركسيسم اسلامي به خشونت، ترور و جلوگيري از بازسازي پرداخته بود و مانعي عمده بر سر راه مشاركت سياسي ـ اجتماعي تلقي مي‌شد، به عنوان مشخص‌ترين چهره‌ي نفاق در ايران شناخته شد. از اين رو در بحث حاضر ضمن ريشه‌يابي «نفاق» و «منافق» در آموزه‌هاي ديني و قرآني، چگونگي شكل‌گيري سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و اعمال شيطاني آنها را در جريان پيروزي انقلاب اسلامي و دوران استقرار نظام جمهوري اسلامي مرور خواهيم كرد.

نفاق در آموزه‌هاي ديني مسلمانان
در طول تاريخ همواره دو اردوگاه توحيد و شرك، خداپرستي و هواپرستي و قطب‌هاي قابيل و هابيل، ابراهيم و نمرود، موسي و فرعون، محمد(ص) و ابولهب در مقابل هم قرار داشته و درگير بوده‌اند. از اين رو مفاهيمي همانند مؤمن، كافر، مشرك، منافق، مجاهد، صديق، شهيد، متقي و صالح كه در قرآن به كار رفته نيز بيانگر جهت‌گيري اعتقادي مي‌باشد.
نزد خداوند اهميت نفاق و چندپارگي‌هاي ناشي از آن آنچنان زياد است كه يكي از سو‌ره‌هاي كتاب الهي به اين نام و به اين موضوع اختصاص دارد. علاوه بر اين در جاي جاي قرآن به پرهيز از نفاق و نحوه‌ي برخورد با منافقين اشاره شده است. كلام‌الله، منافق را دشمن دين معرفي نموده و از نابخشودگي گناهان آنان به وسيله پروردگار سخن مي‌گويد.1
براساس آموزه‌هاي قرآني، كافران و منافقان، هر دو ياران شيطانند: «انا جعلنا الشياطين اولياءاللذين لايؤمنون».2 «فقاتلوا اولياءالشيطان».3 در آيات سوره احزاب، منافقاني كه ولايت كافران را مي‌پذيرند، «حزب الشيطان» ناميده شده‌اند، اما كافران چنين نامي نيافته‌اند. اين نكته بيانگر آن است كه علاقه و ارتباط منافقان با شيطان رابطه ويژه‌اي است كه به درجه «استحواذ» يعني سيطره‌ كامل بر رهبري آنها مي‌رسد: «استحوذ عليهم الشيطان». تعبير «استحواذ» تنها در اين آيه و آيه ديگري كه آن هم مربوط به منافقان است ذكر شده است: «و ان كان للكافرين نصيب قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين».4 اين علاقه و رابطه ممتاز سبب مي‌شود كه منافقان نسبت به كافران، به عضويت در حزب شيطان سزاوارتر باشند.
افراد و گروه‌‌هايي نيز كه به دعوت اصلاحي پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستيز و نبرد مسلحانه برخيزند، از مفسدين هستند و با آنان نيز بايد برخورد قاطع و عملي كرد تا جامعه انسان‌ها از لوث وجود آنان پاك گردد. دستور جهاد با كفار و منافقان كه درصدد تخريب پايه‌هاي ايماني و عقيدتي صحيح در جامعه‌اند و با حكومت ديني پيامبر درگير مي‌شوند نيز در همين راستا ارائه شده است: «يا ايهاالنبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم».5
در ميان احاديث نيز مي‌‌توان نمونه‌هاي بسياري را در باب نفاق و منافق يافت كرد. امام علي (ع) در يكي از بيانات خود درباره وصف مخالفين اسلام و منافقين اين چنين اشاره مي‌كند: «…وجعلوهم حكاماً علي رقاب الناس فاكلوا بهم الدنيا». «… و حكومتشان را بر مردم تحميل كردند و به وسيله آن به دنيا‌خوارگي پرداختند.» 6 در حالي كه در اسلام، حكومت وحكام تحميلي نيستند و منتخب مردم مي‌باشند.
امام صادق (ع) نيز در شرح منافق چنين مي‌فرمايد: «منافق عملهاي ظاهري ريائي را به صورت عمل شرعي مي‌كند،‌ و عملهاي شرعي كه از خدا و پيغمبر متلقي شده است و در غايت عزت و رفعت است بازيچه انگاشته به طريق استهزاء و سخريه با او سلوك مي‌نمايد. و در صورت عملي كه از سيرت عاري است، از او صادر مي‌شود و ظاهري كه از باطن خالي است از او به ظهور مي‌رسد. و از اين غافل است كه اين نحو سلوك، با شارع و شرع، موجب انهدام دين است و حرمان از رحمت و وصول به سجين.»
به طور كلي در آموزه‌هاي اسلامي به دو نوع نفاق اشاره شده است. نخستين نفاق اخلاقي است كه تنها فرد و برخي از اطرافيان وي را گرفتار انحراف مي‌كند. اين نوع نفاق در احاديث با نشانه‌هايي نظير دروغگويي، خلف وعده و خيانت در امانت مشخص شده است. دومين نوع نفاق سياسي است كه نتيجه و شكل تكامل يافته نفاق اخلاقي مي باشد. اين نوع نفاق كه در آيات قرآن مكرر از آن ياد شده بخش زيادي از جامعه را دچار انحراف مي‌كند. از اين رو امام خميني همواره بر ضرورت حفظ وحدت در مقابل تلاشهاي منافقين و مفسدين خارج و داخل براي ايجاد شكاف بين مردم تأكيد مي‌نمودند. امام در مورد نفاق سياسي و لزوم مقابله جدي با منافقين معتقد بودند كه «منافق‌ها هستند كه بدتر از كفارند، آني‌كه مي‌گويد مسلمان هستم و بر ضد اسلام عمل مي‌كند و مي‌‌خواهد به ضد اسلام عمل بكند، آن است كه در قرآن بيشتر از آنها تكذيب شده تا ديگران. ما سوره منافقين داريم، اما سوره كفار نداريم . سوره منافقين داريم كه براي منافقين از اول شروع مي‌كند اوصافشان را مي‌گويد.
اسلام هميشه گرفتار يك همچو جمعيت‌هايي بوده است. درصدر اسلام زياد جمله هست در زمان حكومت امير‌المؤمنين (ع) اينها زياد بودند. در زمان خود پيغمبر اكرم (ص) نيز زياد بودند و همينطور در طول تاريخ، اسلام گرفتار يك همچون مسائل بوده است و گرفتار اين كه اشخاص هم از خود مسلمان‌ها، مردم خوب، مردم اسلامي گول مي‌خوردند، ازاينها،‌ از اين اشخاص كه با صورت اسلامي مي‌آمدند وحي مي‌كردند، گول مي‌خوردند.»7
براساس همين «عقل سياسي» است كه امام مي‌فرمايد: «شما مي‌بينيد كه تمام سعي منافقين و مفسدين خارج و داخل بر اين است كه بين مردم شكاف ايجاد نمايند و اين خود، بهترين دليل است كه ما بايد وحدتمان را حفظ كنيم.»
در ايران پس از انقلاب اسلامي كلمه منافق علاوه بر معناي عام آن كه پيش‌تر شرح داده شد، در معناي خاصي نيز كاربرد پيدا كرد، در واقع يكي ازنتايج انقلاب، آشكار شدن ماهيت برخي گروه‌ها و جريان‌هاي مخالف بويژه منافقان بود كه پيش از انقلاب با بهره‌گيري از ايدئولوژي التقاطي اسلام و ماركسيسم و پس از انقلاب با گرايش به خشونت و ترور به ايجاد اغتشاش و شهادت بسياري از چهره‌هاي سياسي و مذهبي و مردم عادي دست زدند.

سازمان مجاهدين خلق
سازمان مجاهدين خلق در سال 1345 توسط شش تن از اعضاي پيشين نهضت آزادي و فارغ‌التحصيلان دانشگاه تهران (محمد حنيف‌نژاد، سعيد محسن، علي‌اصغر بديع‌زادگان، احمد رضايي، محمود عسكري‌زاده و رسول مشكين‌فام) تشكيل شد.
در وهله نخست، مفسران و نظريه‌پردازان سازمان به ويژه حنيف‌نژاد و رضايي، اسلام را مطابق با ديدگاه نهضت آزادي تفسير كردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ ماركسيستي در ميان نيروهاي راديكال مخالف رژيم، مجاهدين نيز به سهم خود تحت تأثير اين نفوذ قرار گرفتند و سعي در تبيين و تلفيق برخي از آراي پرطرفدار ماركسيسم در قالب باورهاي اسلامي كردند. به نحوي كه صريحاً بيان داشتند: «… اين احساس در همه ما مشترك بود كه … مذهب بدون آميختن ماركسيسم ـ لنينيسم در متن آن حتي يك سانتي‌متر نمي‌تواند ما را جلو ببرد.» 8
بدين ترتيب آن بخش از تعاليم و اعتقادات اسلامي كه يا بالصراحه و يا با تفسير و برداشت‌هاي رايج هم جهت با اصول و انديشه‌هاي ماركسيستي به نظر مي‌رسيدند، از سوي مجاهدين بيشتر مورد تأكيد و آموزش قرار گرفتند. در مقابل آن قسمت از اصول و احكام اسلامي كه با ادبيات ماركسيستي و انديشه‌هاي رايج انقلابي حاكم بر طيف مبارزين راديكال همخواني نداشتند و بعضاً رو در روي اين انديشه‌ها قرار مي‌گرفتنند، به حال خود رها شده و جائي در ايدئولوژي مجاهدين نمي‌يافتند.
در واقع دين‌شناسي سازمان مشتمل بر يك هسته و يك پوسته بود. هسته آن ماركسيستي و پوسته آن اسلامي بود و برخي از اعتقادات آنها با مباني فكري شيعه مغايرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پيامبر و ائمه را نفي مي‌كردند و معتقد بودند كه آنها نيز از اشتباه مصون نيستند. آنها همچنين به مقوله معاد با استفاده از نظريات داروين جنبه مثالي مي‌دادند و مسأله تقليد از مجتهدان را نپذيرفتند. در واقع آنها تفسيري ارائه مي‌كردند كه سازمان در رهبري آن قرار مي‌گرفت. 9
به تدريج ردپاي نظريه‌هاي ماركسيسم در زمينه‌‌هاي تكامل اجتماعي، تضاد ديالكتيك، ماترياليزم تاريخي و برخي ديگراز مقولات در آثار و انديشه‌هاي مجاهدين پديدار و متداول گرديد. بالاخص در اقتصاد،‌ مجاهدين نزديكي زيادي با ماركسيسم پيدا نمودند. ايران را جامعه‌اي نيمه فئودالي‌ـ نيمه استعماري باحكومت بورژوازي كمپرادور و وابسته به امپرياليزم جهاني معرفي مي‌كردند. بدين ترتيب سازمان در بخش آموزش‌هاي سياسي و اجتماعي تحت تأثير ماركسيسم ـ لنينيسم قرار گرفت و در نهايت علمي بودن اصول ماركسيسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و يا «علم تكامل اجتماعي» به رسميت شناختند و عملاً مرز بين اين جهان‌بيني و اسلام را محو نمودند.
عليرغم تمام اين تلاش‌ها كارگزاران سازمان به خوبي دريافته بودند كه براي به دست‌آوردن پايگاه مردمي و رخنه در دل توده‌ها پيش از هر كار بايد امام خميني را به پشتيباني از سازمان واداشت و از جايگاه امام در ميان ملت براي سازمان بهره‌برداري نمود. از اين رو نخست در پي ربودن هواپيماي تاكسي اير از دبي و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غيرمستقيم فشارهايي بر امام آورد تا به پشتيباني از ربايندگان هواپيما و سازمان آنان برخيزد. اما اين نقشه به سبب ژرف‌نگري امام به بار ننشست و با شكست روبرو شد. سپس درخواست‌هاي متعددي براي ديدار با امام مطرح شد، ولي امام در برابر ديدارهاي اعضاي سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه10 و تأكيد بر نابودي اين تشكيلات، اعلام نمودند: ‌«من از مجموع اظهارات و نوشته‌هايشان به اين نتيجه رسيدم كه اين جمعيت به اسلام اعتقاد ندارد، ‌ليكن چون مي‌داند كه در كشوري مانند ايران كه بيش از هزار سال است اسلام در رگ و پي اين ملت ريشه دوانيده است جز با نام اسلام نمي‌توان پيشرفت كرد، لذا اسلام را ملعبه كرده‌اند. بالاي نوشته خود نام خدا را مي‌گذارند ليكن ذيل آن همان حرف‌ها و بافته‌هاي ماركسيست‌‌ها و ماديون است. اين فكر در من فقط در حد يك گمان بود ليكن هر چه گذشت و نوشته‌‌هايشان بيشتر منتشر شد اين گمان در من بيشتر تقويت شد. البته من نمي‌خواهم بگويم همه آنهايي كه با اين جمعيت هستند اين جوري‌‌اند. ممكن است در ميان آنها افرادي باشند كه واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادي كه فريب آنها را خورده باشند ليكن اساس تشكيلات اين جمعيت روي اعتقاد به اسلام نيست.»11
ديري نگذشت كه پيش‌بيني و ژرف‌انديشي امام همگان را متحير نمود. 12 به تدريج سازمان مجاهدين پس از سال 1351 به ماركسيسم گرايش بيشتري پيدا كرد. در اواخر سال 1352 اعضاي سازمان به مطالعه گسترده‌اي درباره انقلابيون كوبا، ويتنام، چين و روسيه مشغول شدند. در اواسط سال 1353 اعضاي فعال خود را به كارخانه‌ها فرستادند و در اواخر همان سال برخي سران آن از ضرورت تركيب ماركسيسم و اسلام سخن گفتند.
اما سرانجام در ارديبهشت 1354 بيشتر رهبران سازمان كه هنوز آزاد بودند در بيانيه‌اي به تغيير ايدئولوژي و پذيرش ماركسيست ‌ـ لنينيست و كنار نهادن اسلام از سازمان رأي دادند. كادر رهبري سازمان در جزوه‌اي با عنوان بيانيه مواضع ايدئولوژيك اعلام كرد كه پس از ده سال زندگي مخفي، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال باز‌انديشي ايدئولوژيكي گسترده، به اين نتيجه رسيده است كه نه اسلام، بلكه ماركسيسم فلسفه انقلابي راستين است.آنها نوشتند «ما هرچه پوستين هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجيهات علمي وصله مي‌نموديم، بخش ديگري از آن دچار پارگي مي‌شد.» زيرا13 اسلام ايدئولوژي طبقه متوسط است ولي ماركسيسم ايدئولوژي «رستگاري و رهايي طبقه كارگر.»
با اين چرخش ايدئولوژيكي كامل، شكاف عميقي در سازمان مجاهدين پديد آ‌مد. در حالي كه برخي از اعضاي سازمان به ويژه در تهران از اين تغيير موضع پشتيباني مي‌كردند، اعضاي ديگر بويژه در استانها، اسلامي باقي ماندند. سازمان مجاهدين به دو جناح رقيب تقسيم شد كه هر يك نشريه، تشكيلات و فعاليتهاي ويژه خود را داشت و رقباي خود رابه طرح كودتا، كشتن سران و لو دادن يكديگر متهم مي‌نمود. جناح مجاهدين ماركسيست به فعاليت‌هاي كارگري خود شدت بخشيد، خواستار تشكيل يك حزب كارگري جديد شد،‌ نشريه قيام كارگر را منتشر كرد. اما عدم همكاري نيروهاي اسلامي با سازمان، اختلافات داخلي و حجم اطلاعات زيادي كه به دست ساواك رسيده بود باعث شد تا ساواك به سرعت سازمان را از هم فروپاشد.
ظرف چند ماه بقاياي نيروهاي سازمان اعم از ماركسيست و مسلمان به چنگ ساواك گرفتار شدند و از اواسط سال 1355 ديگر عملاً سازمان وجود خارجي نداشت.
در جريان پيروزي انقلاب، چند تن از كادرهاي قديمي آن از زندان آزاد شدند،‌به سرعت شروع به سازماندهي كردند و در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب به جمع‌آ‌وري ميزان زيادي اسلحه مبادرت ورزيدند. اين گروه از همان روزهاي اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايستادند و براي جذب جوانان و توده‌هاي مردم و انجام كارهاي سياسي، «جنبش ملي مجاهدين» را تأسيس كردند.

منافقين انقلاب اسلامي
همزمان با اوج‌گيري نهضت اسلامي ايران و پيروزي آن در سال 1357، سازمان مجاهدين خلق با اين اعتقاد كه نظام جمهوري اسلامي نظامي مرتجع است و با بزرگ جلوه‌دادن خطر ارتجاع، مبارزه عليه انقلاب اسلامي و برنامه‌ريزي جهت به دست گرفتن حكومت را آغاز كرد. سازمان با جمع‌آوري سلاح از پادگان‌ها و جذب و اغفال نيروهاي جوان و سازماندهي آنها در پي فراهم آوردن يك زمينه اجتماعي مناسب بود. در ابتدا مزورانه خود را همگام و همراه نهضت اسلامي نشان مي‌داد و حتي عكس امام را نيز در كنار آرم سازمان قرار داده و از ايشان به عنوان رهبري قاطع و سازش ناپذير ياد مي‌كرد. پس از روي كار آمدن بني‌صدر با نزديك شدن به او آشوب‌ها و تظاهرات زيادي را آشكارا سازمان دادن و دست پنهان آنان در بسياري از آشوب‌هاي منطقه‌اي محسوس بود، اما پس از عزل بني‌صدر از رياست جمهوري، منافقين كه تنها اميد خود را از دست رفته مي‌ديدند در تاريخ 30 خرداد 1360 با انتشار اطلاعيه‌اي عليه نظام جمهوري اسلامي ايران اعلان جنگ مسلحانه كردند و درصدد نابودي انقلاب اسلامي برآمدند. بدين ترتيب تابستان 1360 با ايجاد آشوب و هرج و مرج در شهرها، به آتش كشيدن وسايل نقليه عمومي، ضرب و شتم مردم بي‌دفاع و ترورهاي كور، عليه نظام اسلامي آغاز گرديد. منافقين اولين ضربه هولناك را در ششم تير 1360 با انفجار بمبي در مسجد ابوذر و سوء قصد به جان آيت‌الله خامنه‌اي و سپس در هفتم تير همان سال با انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و به شهادت رساندن 72 تن از مسئولين طراز اول كشور از جمله دكتر بهشتي رئيس ديوان عالي كشور وارد آوردند. دو ماه بعد نيز با انفجار دفتر نخست‌وزيري موجبات شهادت رئيس‌جمهور رجايي و نخست‌وزير باهنر را فراهم كردند. 14 از جمله اقدامات ديگر منافقان مي‌توان به ترور شهيد دكتر آيت، انفجار دفتر دادستاني، به شهادت رساندن آيت‌الله قدوسي، شهداي محراب و تعداد زيادي از مردم عادي اشاره نمود. 15
اقدامات تروريستي اين سازمان از مهمترين خساراتي بود كه بر نظام نوپاي جمهوري اسلامي وارد آمد. زيرا دولت انقلابي به ناگهان با از دست دادن حدود دويست‌ نفر از دولتمردان و رهبران طراز اول خود مواجه شد. از سوي ديگر تصور طراحان اعمال فوق اين بود كه با از دست دادن اين عده، رژيم انقلابي سقوط كرده و زمينه براي كسب قدرت ‌آنها فراهم مي‌شود. با اين حال سازمان مجاهدين خلق با رهبري مقتدرانه امام خميني و حضور پرشور مردم در صحنه‌هاي مختلف مواجه شد و از توطئه‌هاي فوق راه به جايي نبرد.
از اين رو رئيس سازمان همراه بني‌صدر به پاريس گريخت و بقيه كادرهاي آن تحت امر موسي خياباني به ايجاد ترور و انفجار ادامه دادند. تقريباً تا سال 61 كليه خانه‌هاي تيمي و پايگاه‌هاي عمليات شهري آنها از بين رفت و باقي مانده ‌آنها سعي كردند آخرين ضربات خود به انقلاب را با استقرار در عراق و ارائه اطلاعات به بعثي‌ها و بازجوئي از اسراي ايراني وارد كنند. اوج وابستگي منافقين به رژيم تجاوزگر بعثي را مي‌توان در اواخر جنگ تحميلي مشاهده نمود كه عمده قواي خود را با پشتيباني عراق وارد مرزهاي غربي كشور كردند كه البته به لطف پايمردي رزمندگان ايراني در عمليات مرصاد به كلي نابود شدند.
همچنين منافقين طي تمام اين سال‌ها كه مستقيماً در به شهادت رساندن چند هزار نفر از ملت مسلمان ايران نقش داشتند. روابط گسترده‌اي با رژيم صهيونيستي و سازمان‌هاي جاسوسي غربي نيز برقرار كرده بودند. اگر چه فعاليت‌ هاي منافقين در عراق و مناطق مرزي تحت نظر عراقي‌‌ها صورت مي‌گرفت، با اين حال فعاليت‌هاي سازمان در بيرون از عراق خارج از كنترل رژيم بعثي بود و شامل رابطه بابسياري از سرويس‌هاي اطلاعاتي غربي به ويژه سازمان اطلاعاتي اسراييل (موساد) مي‌شد.
نخستين همكاري‌هاي سازمان با موساد در اوايل دهه 80 شكل گرفت و از آن زمان تاكنون، منافقين از حمايت سرويس‌هاي صهيونيستي برخوردار مي‌باشند. به هر حال با توجه به اين مطلب كه ميان رژيم صهيونيستي و فرقه‌اي نامتعارف كه ايدئولوژي خود را ملغمه‌اي دروغين از ماركسيسم و مذهب شيعه قرار داده است،‌ هيچگونه وابستگي ايدئولوژيك يا اهداف دراز مدت نمي‌تواند وجود داشته باشد،‌ بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه صهيونيست‌ها از اعمال وطن فروشانه و خائنانه‌ي اين گروهك به نفع خود نهايت استفاده را مي‌برند و در عوض منافقين چيزي به جز ننگ به دست نمي‌آورند.
امام خميني كه آگاهانه وقايع را نظاره مي‌كردند، ضمن منافق ناميدن سازمان مجاهدين خلق آنان را چنين معرفي نمودند: «اينان كه از امپرياليسم انتقاد سرسختانه منافق‌گونه مي‌كردند، اكنون معلوم شد كه چهره واقعي آنان چه چهره كريهي است و امروز به خوبي روشن است كه اينان به دامان امپرياليست‌ها پناهنده و با كمك آنان به توطئه عليه جمهوري اسلامي برخاسته‌اند و با شايعه‌سازي و دروغ‌پردازي مي‌خواهند جوانان معصوم را به دام بكشند و با استفاده از خون مظلومان، امر اربابانشان را اجرا كنند. بايد در همه منابر به اين جوان‌هايي كه گول خورده‌اند از اين منافقين و امثال آنها نصيحت بشود، دعوت به حق بشود، بايد آنها را فهماند كه اينهايي كه شما را دعوت مي‌كنند به ضد جمهوري اسلامي قيام كنيد، اينها با اسلام بد هستند،‌ با اسم اسلام مي‌خواهند اسلام را از بين ببرند. اينهايك روز با مقاصد اسلامي همراه نبوده‌اند، اينها نهج‌البلاغه و قرآن را اسباب دست قرار دادند براي اين كه نهج‌البلاغه و قرآن را از بين ببرند و اين جوان‌هاي بي‌اطلاع، اين پسرهاي بي‌اطلاع، دستخوش اين تبليغات سوء اينها شده‌اند و در مقابل ملت ايستاده‌اند.» 16
اهميت نفاق و منافق در نزد امام آنچنان زياد بود كه حتي ايشان در وصتيت‌نامه سياسي ـ الهي خويش نيز توصيه‌هايي را درباره مقابله با منافقين مطرح كردند: «امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران و مسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن تبليغات تفرقه‌افكن خانه‌برانداز است. توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئه‌ها عكس‌العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.» 17

نتيجه‌گيري
انقلاب اسلامي و حوادث پس از آن چهره‌ي واقعي بسياري از افراد و گروه‌ها را آشكار ساخت. يكي از اين گروه‌ها، كه به سبب ناديده گرفته شدن از سوي مردم به اعمال خشونت‌آميز روي آورد و بسياري از بزرگان انقلاب و مردم عادي را به شهادت رساند، سازمان مجاهدين خلق است كه از سوي امام خميني با عنوان «منافقين» ياد شد. بنابر آموزه‌هاي ديني و قرآني، نه تنها اعمال خشونت‌آميز اين گروه در داخل، بلكه همكاري منافقين با دشمنان ايران، نيز كاملاً مردود شناخته شده است؛ زيرا مطابق با آيات قرآن، كساني كه دم از اسلام مي‌زنند اما با دشمنان اسلام رابطه برقرار مي‌كنند و حرف‌هاي دشمنان اسلام را ترويج مي‌كنند، همان منافقيني هستند كه جايگاهشان همچون كافران در جهنم است.
با توجه به آن‌چه گذشت از يك سو مي‌توان به عمق اعمال خائنانه، وطن‌فروشانه و منافقانه‌ي اين گروهك تروريستي پي‌برد و از سوي ديگر مي‌توان دلايل انزجار ملت ايران نسبت به گروهك منافقين را به خوبي درك نمود.

پي‌نوشت‌ها:
1. قرآن مجيد،‌ سوره المنافقون، آيات 4 و 6.
2. قرآن مجيد،‌سوره اعراف، آيه 27.
3. قرآن مجيد، سوره نساء، آيه 76.
4. قرآن مجيد، سوره نساء، آيه 141.
5. قرآن مجيد، سوره توبه، آيه 73 و سوره تحريم،‌آيه 91.
6. نهج‌البلاغه، باب خطب، كلام 210.
7. صحيه‌نور، ج 12، صص 192 ـ 202.
8. حميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372، ج 3، ص 355 ـ 345.
9. روزنامه جمهوري اسلامي، سال دوم، شماره 317، تيرماه 1359، ص 3.
10. حسين روحاني،‌نشريه پيكار، شماره 80، ص 17.
11. رسول جعفريان، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي سياسي ايران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص 683، و همچنين ر. ك. وصيت‌نامه سياسي ـ‌الهي امام خميني، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 72 و 115.
12. علي‌اكبر هاشمي رفسنجاني، دوران مبارزه،‌زير نظر محسن هاشمي، تهران:د فتر نشر معارف انقلاب، 1384، ج1، ص 245 ـ 249.
13. پيشين، حميد روحاني، ص 499.
14. وصيت‌نامه سياسي ـ الهي امام خميني، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 193.
15. جمعي از نويسندگان،‌انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، قم: دفتر نشر معارف، 1382، ص 187.
16. صحيفه‌نور، ج 15، صص 201 ـ 208.
17. پيشين، وصيت‌نامه سياسي ـ الهي امام خميني، ص 25.



 نظر دهید »

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس