یابن الحسن
… “دریاب عبدالله را زینب!”
اما او بنا ندارد جز به دلش گوش بسپارد و خود را به امامش می رساند ولی دیر است برای هم آغوشی با حسین چون تا لحظه ای بعد در آغوش پدر وجدش قرار می گیرد…
لعن الله علی “ابجر بن کعب”
… “دریاب عبدالله را زینب!”
اما او بنا ندارد جز به دلش گوش بسپارد و خود را به امامش می رساند ولی دیر است برای هم آغوشی با حسین چون تا لحظه ای بعد در آغوش پدر وجدش قرار می گیرد…
لعن الله علی “ابجر بن کعب”
… تنها تو بودی که فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود 3شعبه داشت
شش ماه علی بودن را خوب طاقت آوردی…
(سید حمیدرضا برقعی)
زمين كربلا پنج درجه دارد.
درجه اوّل - از آب و خاك است مثل باقى زمين ها و اراضى كه درخت و گياه در آن ميرويد و زراعت ميشود.
درجه دوّم - مقام فيض و رحمت است ، كه از اين خاك مقدّس بواسطه قبول نمودن آن خضوع و انكسار را، در عالم تكليف تكوينى ، بنا به حديث ( و لا من ارض و لا مإ الّا عوقب لترك التواضع ) كه چنان فضيلت و رحمت در آن تربت پاك قرار فرموده اند كه همه عوالم امكان از آن تربت اقدس بهره و فيض ميبرند، بلكه فضائل و مناقب آن زمين مقدّس برترى دارد بر تربت مراقد همه ائمّه اطهار عليه السلام به مرقد انور حضرت محمّد (ص ) زيرا كه چند فضيلت در تربت حضرت سيّد الشّهدأ عليه السلام هست كه در تربت هيچ پيغمبرى و وصّى او نيست و در تربت هاى سائر ائمّه عليه السلام نيز نيست .
درجه سوّم - كربلا محل اندوه و محنت است و هر يك از مقرّبين درگاه الهى و انبياء و اؤ لياء و اوصيّاء در وقت ورود به آن زمين فيض نزديك مى شود مهموم و اندوهگين مى باشند چنانكه حضرت صادق عليه السلام در خصوص زائرين آن مظلوم مى فرمايد: كه زائر بايد تشنه و گرسنه و ژوليده مو و خاك آلوده و گريان و مهموم باشد.
تأ سّيا له و للمستشهدين بكربلا و اهل بيته المظلومين المهمومين .
درجه چهارم - كربلا نعيم جنّات است ، زيرا كه همه بهشت را خداوند متعال از نور مقدّس و منوّر مدفون كربلا، خامس آل عبا عليه السلام خلق نموده است ، و حضرت امام صادق عليه السلام در خصوص ترك كنندگان زيارت آن سرور فرموده است :
مَن تَرَكَ زيارَة الحسين عليه السلام و هو يزعم شيعة فليس هو الشيعة و ان كان من اهل الجنّة هو ضيفان اهل الجنّة .
ترجمه : امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كس ترك كند زيارت امام حسين عليه السلام را و در حالى كه خيال كند از شيعيان ماست ، بلكه او شيعه ما نيست و اگر هم وارد بهشت شود، ميهمان اهل بهشت خواهد بود، ( نه صاحب خانه ).
رسول خدا (ص ) مى فرمايد:
اِنّى اَشِمُ رائِحَة الجَنَّة مِن الحسين عليه السلام ،
يعنى ، همانا از حسين عليه السلام بوى بهشت را استشمام مى كنم .
پس بر طالبين بهشت لازم است كه داخل كربلاى ظاهرى شوند و او از باب خاصّه آن كه عبارت از بكاء و اقامه مجالس عزا بشود تا در يوم النّشور به مقام قرب و مصاحبت آن بزرگوار در جناب النّعيم باشد.
درجه پنجم : رضوان اللّه يعنى مكان خوشنودى كه فوق همه نعمتها و راحتها و فيضهاست زيرا كه تربت پاك بنا بخضوع كه در عالم تكوين قبول نمود داراى نور الانوار همه انوار شده و خداوند عالم آن تربت طاهره را كه باعث ضياء و روشنائى همه فرموده و مكان و مقام پيامبران اولوالعزم در بهشت عنبر سرشت در تربت كربلا خواهد شد، و همين خاك كربلا است كه در مقام فخر و مباهات فرياد مى نمايد:
اِنّاارض اللّه المقدّسة المباركة .
من همان زمين مقدّس و مبارك خدا هستم . با اعتقاد پاك دفن شده گان آن خاك از بيم و هراس يوم الحساب آسوده و مطمئن شده و بدون حساب داخل بهشت و ساكن حُسن المأ ب ميشوند.
بلكه بر روايت حضرت صادق عليه السلام حتى هر خر و اشترى كه در كربلا بميرد به بهشت مى رود.
به کوشش مهتاب ابیان
از کلام حضرت ماه :
عاشورا درس مىدهد كه در ماجراى دفاع از دين، از همه چيز بيشتر، براى انسان، بصيرت لازم است. بىبصيرتها فريب مىخورند. بىبصيرتهادرجبهه باطل قرار مىگيرند؛ بدون اينكه خود بدانند. همچنان كه در جبهه ابنزياد، كسانى بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بىبصيرتها بودند. اينها درسهاى عاشوراست.
22 تیر 71
خط خطی های من :
عاشورا نشان می دهد ، بصیرت سن و سال نمی شناسد … عبدالله بن الحسن (ع) برایمان به تصویر کشید می توان یازده ساله بود و غربت امام زمان .عج. را درک کرد و جان را در طبق اخلاص پیشکش امام کرد و می توان سن ضحاک بن عبدالله مشرقی را داشت و در اوج بی بصیرتی چون او، عصر روز عاشورا، خاندان وحی را رها کرد و جان خود را بر جان جهان - امام زمان - برتر دید و دنبال دنیا دوستی رفت …
+ ضحاک فرزند عبدالله مشرقی با حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بین راه کربلا ملاقات کرد، امام آنرا به یاری طلبید،ضحاک، دعوت امام را قبول کرد و گفت: ای پسر پیغمبر به شرط اینکه هرگاه که یاری من دیگر بی نتیجه بود، و نفعی نداشت، بیعت خود را از من بردارید. حضرت هم قبول کردند…عصر عاشورا ، ضحاک زمانی که دید که بیشتر اصحاب به شهادت رسیدند و جز یکی دو نفر باقی نمانده اند، خدمت ابا عبدالله آمد و عرض کرد: یابن رسول الله، به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمودند: آری. من بیعت خود را از گردن تو برداشتم ولی تو چگونه می توانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمه ای پنهان کردم و به همین جهت هم بود که پیاده می جنگیدم. سپس از حضرت اجازه گرفت از ادامه جنگ منصرف شد و به پشت جنگ برگشت و اسب خود را برداشت و عصر روز عاشورا، خاندان وحی را رها کرد…
این روزها “لهوف” می خوانیم… هر دو مان !
خدایت بیامرزد سید طاووس…
فعلی الاطایب من اهل بیت محمد و علی صلی الله علیهما و آلهما
فلیبک الباکون
و ایاهم فلیندب النادبون
و لمثلهم فلتذرف الدموع
و لیصرخ الصارخون
و یضج الضاجون
و یعج العاجون
این الحسن؟
و
این الحسین؟
…
روضه ی من یک جمله
«یا قرة عین البتول»
می گویند در رحم مادر که بود می گفت
انا الغریب یا اماه
انا العطشان یا اماه
انا المظلوم یا اماه
…
روی منبر می گفت بودند کسانی که حسین بن علی علیه السلام را هم می شناختند و هم دوست داشتند
ولی چون عافیت طلب بودند در مقابل او قرار گرفتند، عالم ولایت عالم ابتلاست.. حواست جمع باشد…
ح. الف
«حرّ» يك نفر بود كه متحول شد و در صف ياران اباعبدالله الحسين عليه السلام قرار گرفت. متحول شدن «حر» بي مقدمه نبود هرچند كه از ابتدا «حر» آدم پليدي هم نبود. نمي دانم چرا بعضي دوست دارند در روضه ها و مجالس عزاداريشان؛ با بودن امام حسين عليه السلام و 72 يار پاكبازشان؛با الگوگیری از متحول شدن جناب «حر»، داستان های واقعي (و گاها ساختگيي) از متحول شدن افراد غيرموجهي را ذكرنمايند تا به همه ثابت گردد منزلت حسين عليه السلام بسيار والاست!
در بالا بودن مقام سيدالشهدا شكي نيست و درست است كه خوان كرم مولا براي همگان گسترده است و كسي حق ندارد فرد عزاداري را به خاطر رفتارهاي اشتباهش از مجلس عزاداري بيرون كند، اما تاكيد يك طرفه بر عنايت آقا و لطف بيكران حضرت به گناهكاران، نه انگيزه ي لازم براي اصلاح اعمال را ايجاد مي كند و نه با روح قيام حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام سازگار است .خداوند متعال در 69 جاي قران در كنار ايمان، بر عمل صالح تاکید كرده اند و اين همراهي بدين معناست كه ايمان توام با عمل صالح كارساز و هدايتگر خواهد بود.
گويند شاعري «حاجب» نام در مدح علي عليه السلام چنين شعري سرود: «حاجب اگر معامله ي حشر با علي ست … من ضامنم كه هرچه بخواهي گناه كن» در عالم رويا اميرالمومنين عليه السلام را ديدند كه به «حاجب» فرمودند: شعرت را اينگونه بسراي: «حاجب اگر معامله ي حشر با علي ست … شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن» به اميد روزي كه در مجالس عزاداريمان «شعور» بر «شور» غالب گردد.
حكمت 477: سخت ترين گناهان، گناهي است كه گناهكار آن را سبك بشمارد.
پ.ن۱: السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
پروانه رامیان
زینبم برخیز!
قامت بلند کن
سایه برافراز
بر دل ملتهب و به ظاهر آرام حسین
بر آفتاب تابیده بر صورت دخترکان
بر سجاده بایست و عروج ده دلت را
تا عرش…
تا فرصت هست
تا هنوز کمر خم نکرده ای
دستانت را در قامت نماز به قنوت ببر
و در جامه ی سبز دعا برادرت را به خدا بسپار
خواهرم…
سرو را همیشه عادت به راست قامت دیدن است
تو اگر بشکنی همه ی اهل خیام فرو می ریزند
پایان ماجرا تا خود توست
دل لرزانت٬ کائنات را می لرزاند
چشمان اشک بارت روحم را به موج و تلاطم می اندازد
کوه صبر من!
نمازت٬ نجوایت٬ زمزمه هایت چقدر دیدنی ست!
زینب…
مهتاب ابیان
اَسرَفوا علی اَنفُسِهم لا تَقنطوا من رَحمه الله اِنَّ الله یَغفر الذنوب جمیعا انَّه هوالغفور الرحیم
بگو ای بندگان من - که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید - از رحمت خدا نومید مشوید .در حقیقت خدا همه گناهان را می آمرزد ، که او خود آمرزنده مهربان است .
سوره مبارکه زمر / آیه 53
الرحیل ، الرحیل
یاران شتاب کنید ، قافله در راه است . می گویند که گنه کاران را نمی پذیرند ؟ آری گناه کاران را در این قافله راهی نیست … اما پشیمانان را می پذیرند . آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است . که او سر سلسله ی خیل پشیمانان است ، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است .آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان در این برهوت گمگشتگی وا می ماند .
ای دل ، تو چه میکنی ؟ می مانی یا می روی ؟ داد از آن اختیار که تو را از حسین جدا کند ! این چه اختیاری است که برای روی آوردن بدان باید پشت به اراده ی حق نهاد ؟ ای دل !… یاران شتاب کنید .
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
کوا ان یَقولوا آمَنّا و هُم لا یُفتَنون
آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم ، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند ؟
سوره مبارکه عنکبوت / آیه 2
سر دشواری کار ، در پیچیدگی های روح آدمی است . وقتی که مه در عمق دره ها فرو می نشیند ، اگر چه تاریکی کامل نیست ، اما آفتاب ، پنهان است و چشم انسان جز پیش پای خویش را نمی بیند . آنچه حر را در سیاهی نگه داشته غفلت است … غفلتی پنهان . شاید تعبیر غفلت در غفلت بهتر باشد ، چرا که تنها راه خروج از این چاه غفلت آن است که انسان نسبت به غفلت خویش تذکر پیدا کند . اگر کسی بینگارد که جدایی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر ، در اشتباه است . بیایید و ببینید که اینجا نیز ، نیم قرنی پس از حجه الوداع ، همان انگار باطل حاکم است .
ظاهر د ین ، منفک از حقیقت آن ، هرگز ابا ندارد که با کفر و شرک نیز جمع شود و اصلا وقتی که دین از باطن خویش جدا شود @ لا جرم به راهی اینچنین خواهد رفت .
سید شهیدان اهل قلم ، شهید مرتضی آوینی
فَاَمنَ لَه لوطُ و قال َ انی مُهاجرُ الی ربِّی اِنَّه هوَ العزیز الحَکیم
سوره مبارکه عنکبوت / آیه 26
و لوط به ابراهیم ایمان آورد ، و ابراهیم گفت : من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که صاحب قدرت و حکیم است .
فخَرج منها خائِفا یترقب قال ربِّ نَجِنی من القوم الظالمین
و امام رو به راه نهاد در حالی که این آیه را بر لب داشت .
و این چنین بود که آن هجرت عظیم در راه حق آغاز شد و قافله ی عشق روی به راه نهاد . آری آن قافله ، قافله ی عشق است و این راه ، راهی فراخور هر مهاجر در همه ی تاریخ .
غبار غفلت بر همه چیز فرو می نشیند و آیینه های طلعت نور کور می شوند و رفته رفته یاد خورشید نیز از خاطره ها می رود و نه عجب اگر در دیار کوران بوزینگان را انسان بینگارند !
.. ای امت آخر ! بر شما چه رفته است ؟ مگر تا کجا می توان در محاق غفلت و کوری فرو شد که خورشید را نشناخت !؟
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
یا ابا عبد الله
انت الهادی و انا الضال
هل یرحم الضال الا الهادی؟
…………………………………………………………
آنکه طهارت ذاتی دارد و یطهرکم تطهیرا در شانش نازل
شده، هم مطهَر است و هم مطهِر…
وجودش، نگاهش، بردن اسمش، شنیدن ذکرش، نگاه به نامش،
و هر چه که به گونه ای نسبتی به او دارد تطهیر می کند تمام مراتب
آدمی را.. حتی اگر کوری دست بکشد بر جایی که اسم او حک شده است
بهره ای از طهارت خواهد برد… فرصت خوبی است برای تطهیر شدن..
ذکر حسین علیه السلام دل آدم را احیا می کند
……………………………………………………………………………
السلام علیک یا ابا الشهداء
کمکم کن بر «نادانی» ام بیفزایم…
به قلم : ح . الف
عمرو بن جناده انصاري! چه سعادت مند بودي كه دلدادگي پدرت به پيامبر و پيوستن وي به جرگه انصار، عاقبت به بار نشست واين دلدادگي با جانبازي درعاشوراي سنه 61 هجري رنگ خون به خود گرفت. مگر نه اينكه خداوند وعده كرده است كه: ” من طلبني وجدني ومن وجدني عرفني ومن عرفني أحبني ومن أحبني عشقني ومن عشقني عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فعلي ديته “.پدر در ركاب امام، مشق عشق كرد و آنگاه كه سر بر زانوي مولايش به لقاء الله پيوست و جاودانه شد، گاه تو رسيده بود، كه در اوان نوجواني پاي در جاي پاي پدر نهي، بنازم به استقامت مادري كه بوسيدت و بوييدت و لباس رزم بر تنت كرد و زمزمه كرد بر گوشت كه:"فرزندم اگر نبرد تو در ميدان لحظه اي در تعويق شهادت حسين بن علي موثر باشد، بر توست افتخار رقم زدن چنين تاخيري” و اينچنين براي رخصت رزم به خدمت امامت فرستاد، امام كه نميخواست مادر شوي از دست داده ات داغ فرزند بر دلش نشيند، امر به نرفتن به ميدان مبارزه ات كرد، ليكن آنگاه كه از اذن مادر مطلع گشت، رخصتت عطا. جامه رزم گرچه بر تنت ناموزون مي نمود، ولي چهرهء گلگون از شعف شهادتت، عجيب هماهنگ با سرخي شفق عاشورا بود، رجز ميخواندي و طنين صدايت هيبت پوشالين خصم را به لرزه انداخته بود:
امیری حسین و نعم الامیر سرور فواد البشیر النذیر
علی و فاطمه والده فهل تعلمون له من نظیر
له طلعة مثل شمس الضحی له عزة مثل بدر منیر
خواندي و جنگيدي و در نهايت با شهادتت شگفتي عظيمي در تاريخ به ثبت رساندي، كه اي جهانيان اگر حسين بن علي براي حق و عدالت قرباني شش ماهه اي دارد، شير زن خرزجي دست پرورده زينب كبري هم با صبر زينبي سر بريده نوجوان ۱۱ ساله اش را چنان بر سر خصم ميكوبد كه موجب هلاكتش ميشود و آنگاه عمود خيمه از جا ميكند و با حمله به دشمن چند تن ديگر را به درك واصل ميكند و شايد اگر نبود امر امام به بازگشت، چه بسا امار كشتگان سپاه عمر سعد توسط مادرت به بيش از اينها ميرسيد.بنازم به پرورش يافتگان دامان ولايت از مرد و زن و خرد و كهن كه اينچنين يك شبه ره صد ساله رفتند . با عقل و احساس سخيف بندگان حقير، عاشورا و عاشوراييان به افسانه ميمانند . “بگذار اصحاب دنیا ندانند.کرم لجنزار چگونه بداند که بیرون از دنیائی که او تن می پرورد،چیست؟”
پي نوشت:
۱. ديشب تازه از هيئت برگشته بودم و دلم هنوز حال و هواي روضه داشت، پيامكي فرستادم به كسي كه نبودن در كربلا در روز اول محرم بعد از دو سال حضور پياپي عجيب دلش را سوزانده بود و با تعريف هايش دل ناكام ما را هم هوايي كرده بود. بدين مضمون:
با روضه حسين نفس تازه ميكنيم
وقتي هواي شهر نفس گير ميشود
فرستادن اين يك بيت همان و جوشيدن احساس از دل پر درد ايشان همان و نتيجه، شد ابيات زير كه البته با اجازه! كمي دخل و تصرف كردم در برخي لغات و ترتيب ابيات:
شوري عجيب در اين سينه ام بپاست
تنها به روضه سنگ دلم نرم ميشود
مهدي بيا ببين كه در اين كوفه شهر ما
ياري چگونه يك شبه اغيار ميشود
طرقه بسوز كه در غم نسيان ان تك اسم
دل ها به سوز اسم اعظم او آه ميشود*
* “آه” پياپي از نهادي بر ميامد و موجب اعتراض گشت كه: لا اقل به جاي اينهمه آه وقتي نفس تنگ ميشود بگو: “لا اله الا الله” ديگري گفت “آه” نام الله است و ذكر خدا!
گشتيم دور شهر كسي يار ما نبود
باشد كه ثار خدا يار ما شود
در اين زمانه پر رنج و ابتلا
بايد كه كربلا سامع اسرار ما شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
اري شود و ليك به خون جگر شود
كرديم صبر به عشق تو يا حسين
اميد انكه جزايش دعا شود
بَر كن دو دست و بخواه از براي ما
شايد كه قسمت ما كربلا شود
يارب دواي درد غريبان به يار گو
تا مهدي ات ستاره قطبي ما شود
ره جسته ايم و منتظريم اي امام عصر
كو صبح جمعه اي كه ندبه ما كارگر شو
ابيات بر دلم نشست و با پيامكي اين حالت را ابراز داشتم ، در دم پيامكي رسيد كه:
از دل بر امده اشعار، يا هبوط
كاين گونه بر مذاق شما شهد گون شده
۲. هزار دشمنم ار ميكنند قصد هلاك
گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك
مرا اميد وصال تو زنده مدارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بيم هلاك
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويت
زمان زمان چو گا از غم كنم گريبان چاك
رود بخواب دو چشم از خيال تو هيهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاك
ترا چنانكه تويي هر نظر كجا بيند
بقدر دانش خود هر كسي كند ادراك
سمیه فیروزفر
«اي محمد! اين حسين توست که بر روي خاک کربلا افتاده است و باد صبا بر روي پيکر بيجانش خاک ميپاشد، آه که چه مصيبت و غمي است براي تو اي حسين» اينها جملاتي هستند که حضرت زينب (س) در اولين مجلس عزاداري در عصر عاشورا بيان کردهاند. طبق گفته آيتا… جعفر شوشتري در کتاب خصائص الحسينيه، عزاداري براي حضرت اباعبدا…(ع) از آغاز خلقت وجود داشته است و تا روز رستاخيز نيز ادامه مييابد. اين عزاداري در طول تاريخ با فرهنگ مردم به شدت آميخته شده است و در هر دورهاي، سبکهايي وارد عزاداري شد که گاهي منجر به تقويت بنيان عزاداري و فرهنگ عاشورا منجر شد و گاهي نيز خرافات را وارد اين فرهنگ کرد. سعي کرديم نگاهي کوتاه به اين سبکها داشته باشيم.
اولين اشعار
پس از بازگشت کاروان اسرا از شام به مدينه، طبق دستور امام سجاد (ع) بشير بن حذلم اقدام به سرودن شعري در مورد مصائب شهداي کربلا و اهل بيت کرد. پس از او نيز شعراي بسياري در مورد اين حادثه در زمان ائمه معصومين شعر سرودند که از بين آنهاميتوان به فرزدق، کميت اسدي و دعبل خزاعي اشاره کرد. در دوران ائمه معصومين فشار دستگاههاي خلافت به حدي بود که امکان برگزاري مجالس علني عزاداري وجود نداشت و ايشان از هر فرصتي از جمله از اشعاري در قالب مرثيه براي زنده نگه داشتن قيام عاشورا استفاده ميکردند.
اولين عزاداريها در ايران
در دوران آل بويه بدليل گرايش شيعي حاکمان، مجالس عزاداري رونق يافت و ماه محرم وارد تعطيلات حکومتي شد. در اين دوره سبکي از عزاداري به نام منقبت خواني رونق پيدا کرد. در اين سبک، منقبت خوانان در کوچهها راه ميرفتند و ذکر فضائل اهل بيت ميگفتند و دشمنان ايشان را لعن ميکردند. اين سبک به تدريج با مجتمع شدن مجالس عزاداري به طور کامل با سبک روضه خواني از بين رفت.
صفويه، حکومتي سبک ساز
ظهور حاکمان صفوي و رسمي شدن مذهب شيعه فرصت زيادي را براي فراگير شدن مجالس عزاداري فراهم کرد. در اين دوره به دليل نگاه خاص حاکمان و نيز الگوبرداري از برخي اديان ديگر (از جمله مسيحيت) و نيز تبادلات فرهنگي با ساير اقوام، برخي مراسم خرافي وارد عزاداري ايرانيان شد. شمايل گرداني، علم (علامت)، کتل (طوق) و بيرق گرداني از ابداعات خاص دوران صفويه است که در ابتدا با مخالفت علما مواجه نشد اما بعدها که عقايد عاميانه و خرافي نيز اضافه شد، گهگاه مورد تذکر علماي دين قرار ميگرفت.
روضهاي به وسعت 500 سال
نوشتن کتاب روضه الشهدا در سال 908 هجري توسط واعظ کاشاني، فصل جديدي در سبکهاي عزاداري گشود. اين کتاب که در ذکر مصائب شهداي کربلا است با هدف برگزاري مجالس عزاداري و با نگاه خاص عاطفي نوشته شد. بعدها واعظان اين کتاب را روي منابر ميخواندند و مردم گريه ميکردند. اين کار به تدريج به روضهخواني معروف شد. يکي از اشکالات اصلي اين کتاب، وجود اغراق در بيان وقايع و سنديت ضعيف برخي نقل قولهاي آن بود. به گفته شهيد مطهري بسياري از خرافات در مورد حوادث عاشورا از همين زمان وارد فرهنگ عامه مردم شد.
عزاداری منحرف می شود!
صفويه حکومتي سبک ساز بود. در اين دوران سبکهايي وارد عزاداري شد که قبل از آن مرسوم نبود و بدعتي ايجاد شد که بعدها به شکل علني با آن مخالفت شد. قمهزني، سنگ زني و تيغزني از جمله اين سبکها بودند. در زمان صفويه بنا به مصالحي، علما در مورد اين سبکها سکوت کردند اما در دوران ناصرالدين شاه قاجار بار ديگر اين کار رواج يافت تا اينکه آيتا… سيد ابوالحسن اصفهاني قمه زني را حرام اعلام کردند. در اين دوره بدليل اختلاف فتواي علما، قمهزني به طور کامل از رسوم عزاداري حذف نشد. در دوره پهلوي اول اين کار ممنوع اعلام شد و تا اوايل دهه هفتاد از رونق افتاد. پس از جنگ تحميلي بار ديگر اين رسم در برخي نقاط کشور احياء شد تا اينکه با فتواي صريح آيتا… خامنهاي در سال 1373 و حمايت طيف کثيري از مراجع عظام تقليد، قمهزني حرام اعلام شد و برخورد با قمهزنان آغاز شد.
ادبيات نمايشي به ميدان ميآيد
اين سبک از عزاداري که به تعزيه خواني – يا شبيه خواني – معروف شد از اواسط دوران قاجار رواج پيدا کرد. سبکي که به صورت يک نمايش برخي از حوادث عاشورا را بازسازي ميکند. برخي از جامعه شناسان آن را بازآفريني مراسم سياوشان ايرانيان باستان ميدانند و برخي ديگر آن را اقتباس شده از مراسم مصائب مسيح معرفي کردهاند. اين سبک در ابتدا مورد تأييد علما بود اما به تدريج به خصوص با برگزاري مجالس شاهانه توسط حکومت، عزاداري از ماهيت خود خالي شد و به امري سرگرم کننده و عرفي تبديل گشت. به دليل کمکهاي مالي حکومت – به خصوص ناصرالدين شاه – شکل مجالس اشرافي شد و نگاه مردم مذهبي نسبت به اين مراسم عوض شد. در اين دوره عده زيادي از بازيگران و مطربان براي منافع مالي تعزيهخوان شدند که منجر به مخالفت گسترده علما منجر شد. اين سبک پس از دوره قاجار به تدريج از رونق افتاد و امروزه در برخي مناطق کشور به صورت محلي برگزار ميشود.
خرافه به اوج ميرسد
در عهد ناصرالدين شاه، به دليل توجه غير معمول حکومت به عزاداري و نيز فاصله گرفتن هر چه بيشتر شاه از علما، علاوه بر ورود سبکهاي جديد و گاه خرافي، خرافات به کتابها نيز سرايت کرد. کتاب اسرار الشهادة ملا آقاي دربندي از جمله اين کتب است. کتابي که مخالفت همه علما را در پي داشت. نسبتهاي کذب و روايات جعلي از مشخصات اين کتاب است. اين دوره روضه خوانيهاي دروغ و کشيدن تمثال اهل بيت رواج مييابد و عزاداري از مسير صحيح خود به شدت منحرف ميشود.
سبکهايي که قديمي نشدند
از زمان ائمه معصومين بودند سبکهايي که هرگز دچار خرافه نشدند و همواره مورد تأييد علماي هر عصر نيز قرار گرفتند. از جمله مرثيه سرايي، نوحه خواني، مقتل خواني، سينه زني و از همه مهمتر گريستن بر مصائب اهل بيت. اين سبکها با پيروزي انقلاب اسلامي به طور قابل ملاحظهاي تقويت شدند و بازگشت بيشتر هيئتهاي مذهبي به سبکهاي قديمي منجر شد.
خانمها چه ميکردند؟
حضور خانمها درکنار آقايان يکي از مشخصات اصلي تمامي مجالس عزاداري و تکيههاي مذهبي بوده است. در کنار اين حضور، برخي از مراسم از جمله حلوا پزي، غذاي نذري دادن، شربت درست کردن و اسپند دود کردن براي هيئتها و دسته جات جزو مراسم اختصاصي خانمها بوده است. در آستانه و پس از انقلاب نيز برگزاري مجالس عزاداري زنانه – با مداحي زنان – گسترش چشمگيري يافت.
نسلهاي سوم و چهارم
از دهه هشتاد به بعد با ظهور مداحان جديد و مدلهاي جديد عزاداري، استقبال نسلهاي انقلاب و جنگ نديده، از مراسم عزاداري رونق پيدا کرد. در کنار اين حضور – که گاهي با آسيبهايي هم همراه بود- سبکهاي جديدي نيز وارد فرهنگ عزاداري شدند. از جمله برپايي ايستگاههاي صلواتي که عموما توسط جوانان و نوجوانان اداره ميشوند. نقاشي کردن و شعار نويسي روي ماشينها و اخيرا نيز تيشرت و شال محرم. سبکهايي که اگر به درستي با آنها برخورد شود و معارف اهل بيت نيز کنار آنها قرار گيرد، فرصتي بينظير را براي آشنايي نسل جوان کشور با فرهنگ عاشورا فراهم ميکند.
به قلم و کوشش : ح . نادری
و چه خوش می گفت راس الجالوت که:” بخدا قسم میان من و داود پیامبر هفتاد پدر فاصله است، اما وقتی یهودی ها مرا می بینند به من احترام می کنند، ولی میان فرزند پیامبر شما و پیامبرتان یک پدر بیشتر فاصله نبود و شما فرزندش را به شهادت رساندید.”
اما مِن ذابٍّ یَذُبُّ عن حرَمِ رسول الله؟!
مهتاب ابیان
تمام عمر را یا ایها الناس / طپش های دلم میگوید عباس
امروز به کنار فرات رفتیم ! جای همه تان خالی دلی سیراب کردیم از یاد حضرت عباس !
کسی را در اطراف فرات نمی بینی که به فرات قشنگ نگاه کند ! این روزها همه به سواری بلند بالا می اندیشند که ساقی طفلان حسین است …
این روزها نه فقط که فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً برای عباس است بلکه مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا هم برای عباس است ..
وقتی که شیرینی صحبت های روحانی کاروان با شوری اشک ممزوج می شود خوشمزه ترین طعم
گریه به ارمغان می آید ..
ساعت ها به فرات نگاه کردیم .. ساعت ها سکوت کردیم .. بعضی از بچه ها با حرص سنگ پرت می کردند تووی آب .. آب که موج می انداخت صدای پای اشک از جاده ی چشم ها بگوش می رسید..
مرغ های دریایی اطراف فرات پرواز می کردند و روی آب می نشستند ..
چه واژه ی غریبی شده این روزها ” آب ” ..
بخش کن ؛
آب!
یک بخش است ،
اما
پیکر عباس ؛
بخش بخش
..
قسمتی از سفرنامه کربلا به قلم ح. الف
برخلاف اساتیدی كه درسهایشان در غالب الفاظ است، برخلاف روشن فكرانی كه رهنمودهایشان در غالب بحثهای شفاهی و لفظی است، اباعبدالله عليهالسّلام مردم را سرگرم بحثهای لفظی نكرده است. اباعبدالله عليهالسّلام در كلاس درس خود را الگوی انسان كامل معرّفی كرده است. یعنی با رفتار خود، نه با گفتار خود به دیگران درس آموخت.
روشنفكران معمولاً در حوزههای مسائل سیاسی، اجتماعی، انقلابی، شعارهای تند و آتشین میدهند. امّا خودشان گوشهی كتابخانه نشستهاند. با قلمی كه در دست گرفتهاند این شعارهای تند و داغ انقلابی را مینویسند یا پشت تریبونهای لوكس و شیك، سخنرانیهای داغ و انقلابی میكنند. خودشان نشستهاند و به مردم میگویند شما بروید.
امّا اباعبدالله این كار را نكرد. اباعبدالله گفت من رفتم، هر كس میخواهد دنبال من بیاید. در واقع درس اباعبدالله، درس عملی بود، درس تئوری و نظری نبود. همان آموزهی بزرگی كه ما از اهل بیت عليهمالسّلام داریم كه فرمودند: كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِكُم:[1] بدون زبان مردم را به راه دین دعوت كنید. یعنی با رفتار و عمل خودتان برای دیگران الگوی نیكویی باشید تا دیگران كه در جاذبهی شخصیت شما قرار گرفتند، درصدد برآیند كه همچون شما شوند و رفتار شما را الگو قرار بدهند و راه شما را دنبال كنند. اباعبدالله اینگونه عمل كرد.
اباعبدالله علیهالسّلام تحلیلهای سیاسی و اجتماعی نكرد و خود كنج خانه ننشست و آسایش پیشه نكرد و تودهها را تحریك نكرد كه به میدان بروید و بجنگید و كشته شوید. امام حسین علیهالسّلام پیشاپیش دیگران قدم بر میدارد. فرمود: مَنْ كَانَ فِینَا بَاذِلا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه:[2] هر كس كه این آمادگی را دارد، این همّت بلند را دارد كه میخواهد خون قلب خودش را در راه ما اهل بیت بذل كند و به لقاء الله و شهادت در راه خدا دل سپرده است، این فرد به دنبال ما راه بیفتد كه من فردا صبح راه خواهم افتاد.
یعنی در واقع دیگران را تحریك به رفتن نمیكند. میگوید من دارم میروم، هر كس هم میخواهد به دنبال من بیاید. امام مقتدای امّت است و پیشاپیش امّت حركت میكند و دیگران تحت تأثیر به حركت در میآیند.
[۱]- مجلسی، بحارالانوار، ج 67، ص 309.
[۲]- مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 367.
* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسهی اهل ولاء
به کوشش مهتاب ابیان
همزمان با فرارسیدن ایام شهادت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و ۷۲ تن از یاران با وفایشان، قاریان ممتاز مصری در حرمین مطهر حضرت اباعبداللهالحسین و قمربنیهاشم علیهمالسلام به تلاوت قرآن میپردازند.
این برنامه تلاوت قرآن کریم، امشب رأس ساعت ۲۳:۳۰ به صورت همزمان از شبکه معارف سیما نیز پخش خواهد شد و عاشقان حرم حسینی میتوانند از راه دور به زیارت سرور و سالار شهیدان نائل شوند.
ابن زیاد: تو كیستى؟
قیس: من از شیعیان امیرمومنان على(علیهالسلام) هستم.
ـ چرا نامه را جویدى؟
ـ چون تو ندانى در آن چه نوشته شده است؟
ـ بگو بدانم این نامه از چه كسى و براى كه بود؟
ـ نامه از طرف امام حسین(علیهالسلام) براى گروهى از مردم كوفه بود كه نام آن گروه را نمىدانم.
ابن زیاد در حالى كه سراپا خشم شده بود، بر سر او فریاد كشید و گفت: «هم اكنون در حضور این جمعیت، بر فراز منبر برو و دروغگو و پسر دروغگو؛ حسین بن على را لعنت كن.»
قیس بالاى منبر رفت و حضرت حسین بن على(علیهالسلام) را با بهترین تعبیرات تمجید كرد، و عبیدالله بن زیاد و پدرش و دودمان بنى امیه را لعن و نفرین نمود، و درودهاى خالصانهاش را بر حسن و حسین (علیهماالسلام) و خاندان نبوت فرستاد.
ابن زیاد با فریادهاى خشن خود به جلادان دستور داد، قیس را بر بالاى دارالاماره بردند و از همان بالا او را بر زمین افكندند، سپس یكى از مزدوران ابن زیاد سر از بدن او جدا كرد. او این چنین در برابر طاغوت عراق ابن زیاد ایستادگى كرد، و حسرت تسلیم در برابر دشمن را بر دل ناپاك او نهاد، و در سختترین شرایط، حق گفت و خط بطلان بر روى باطل كشید، و در این راستا، شهد شهادت نوشید.
مهتاب ابیان
این خانواده از سه نفر تشكیل مىشدند، از عشایر بودند و به آیین مسیحیت اعتقاد داشتند، هنگامى كه كاروان امام حسین در مسیر خود به سوى كوفه، به سرزمین ثعلبیه رسید، امام از دور خیمه سیاه سوختهاى دید، تنها به سوى آن خیمه حركت كرد، وقتى به آنجا رسید پیرزنى را دید، نام او “قمر” بود، پسرش “وهب” براى صید به صحرا رفته بود، عروسش “هانیه” نیز در این وقت همراه شوهرش وهب بود.
امام احوالپرسى گرمى با قمر كرد، قمر مقدارى از حال و روزگار خود را براى آن مرد ناشناس (كه نمىدانست او امام حسین است) تعریف كرد از جمله گفت: «ما در این بیابان، در مضیقه آب هستیم.»
امام او را به كنارى برد، و سنگى در آنجا بود، با نیزه خود، آن سنگ را از جا كند، چشمه آب زلالى از زیر آن سنگ آشكار شد، سپس امام با قمر خداحافظى كرد و هنگام خداحافظى ماجراى خود را تذكر داد و از قمر خواست كه به پسرش بگوید مرا در راه یارى حق و مبارزه با ظلم، كمك كند.
امام از آنجا رفت، قمر آن چنان دلباخته امام شده بود كه مىخواست پر درآورد و همراه امام برود، ولى صبر كرد تا پسر و عروسش آمدند، ماجراى چشمه و برخورد مهرانگیز امام را براى آنها تعریف كرد. آن سه نفر مجذوب دیدار امام شدند، همه چیز را رها كردند و به سوى امام حسین(علیهالسلام) حركت نموده و خود را به امام رساندند، و در محضر آن بزرگوار، مسلمان شدند، و جزو یاران آن حضرت شده و با هم به كربلا رسیدند، در آن روز ورود، نه روز از عروسى وهب با هانیه مىگذشت.
روز عاشورا فرا رسید، قمر پسرش وهب را براى یارى فرزند زهرا(علیهاالسلام) آماده مىكرد، مكرر به او مىگفت: «پسرم! برخیز و پسر دختر پیامبر را یارى كن.» وهب به میدان رفت، و با دشمن جنگید و سرانجام اسیر شد. او را نزد عمر سعد آوردند، عمر سعد كه دلاوریهاى او را دیده بود گفت: «چه شكوه و رشادت سختى داشتى» سپس به دستور او گردنش را زدند و سرش را به سوى لشكر امام حسین (علیهالسلام) افكندند، مادرش قمر سر او را گرفت و به آغوش كشید و خون صورتش را پاك كرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندى را كه با شهادت تو روى مرا سفید كرد.»
سپس سر را به سوى دشمن انداخت، یعنى ما متاعى را كه در راه دوست دادهایم، پس نمىگیریم.
آنگاه عمود خیمه را كشید و به جنگ دشمن شتافت، امام او را به خیمه برگردانید.
هانیه خود را بر سر پیكر به خون تپیده شوهرش وهب رسانید، در حالى كه خون پیكر پاك او را پاك مىكرد، مىگفت: “هنیئا لك الجنه؛ بهشت بر تو گوارا باد.”
شمر به غلامش به نام رستم گفت او را بكش، رستم عمود آهنین بر سر آن نوعروس زد، هانیه نیز در كنار شوهر، شهد شیرین شهادت نوشید، و به عنوان اولین زن شهید كربلا، بر سكوى پرافتخار شهادت ایستاد.
وهب آنچنان جانبازى كرد كه در پیكر پاكش، اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه دیده شد.
به این ترتیب این دو نوعروس و نوداماد، ماه عسل خود را در كربلا گذراندند، و مادرشان در كنارشان خدا را شكر مىكرد كه دو دسته گلى را در طبق اخلاص نهاده و در محضر امام حسین(علیهالسلام) به پیشگاه خداوند مهربان اهدا نموده است. هزاران رحمت و درود بر این خانواده دلباخته و شیفته حق و حقیقت.
مهتاب ابیان
قال ابو عبدالله (عليه السلام):
لا تدع زيارة الحسين بن على عليهما السلام و مر أصحابك بذلك يمد الله فى عمرك و يزيد فى رزقك و يحييكء الله سعيدا و لا تموت الا شهيدا.
امام صادق (ع) فرمودند:
زيارت امام حسين عليه السلام را ترك نكن وبه دوستان و يارانت نيز همين را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد كند و خدا تورا با سعادت زنده دارد و نميرى مگر شهيد.
وسائل الشيعه، چ 10 ص،335
به طور تصادفی در یکی از کتابخانه های اینترنت این مقاله به چشمم خورد که بسیار جالب است. از شما دعوت می کنم آن را به دقت و با وسواس مطالعه نمایید. خلاصه آن این است که در یک کتاب تاریخی قرون وسطی در بریتانیا، نوشته شده است که در سال 685 باران خون بارید و این دقیقا سال شهادت امام حسین علیه السلام است.
لینک مقاله اصلی که به انگلیسی است :
http://www.victorynewsmagazine.com/AngloSaxonChroniclesLadyZaynabbintAliA.htm
لینک آنلاین صفحه مورد نظر در کتاب تاریخ آنگلوساکسون
http://www.britannia.com/history/docs/676-99.html
معرفی کتاب «تاریخ آنگلوساکسون» برگرفته از دایره المعارف بریتانیکا: «کتاب تاریخ آنگلوساکسون یکی از مهمترین اسناد تاریخی است که از دوران قرون وسطی به جای مانده است. این کتاب ابتدا به فرمان پادشاه آلفرد کبیر در حدود سال 890 میلادی گردآوری شد، و تا اواسط قرن دوازدهم میلادی توسط نویسندگان و مورخین مختلف، وقایع سالهای بعد به آن افزوده شد. ما فکر می کنیم که این کتاب به عنوان کاملترین سند تاریخ بریتانیا از آغاز آن تا دوره حکمفرمایی پادشاه استفن در سال 1154 میلادی باشد. اگرچه این کتاب ممکن است تاریخ فراگیر و بی نقصی نباشد ولی این مساله از ارزش بی بدیل آن در به دست آوردن تصویری روشنتر از تاریخ هزار سال پیش بریتانیا نمی کاهد».
قهرمان کربلا، حضرت زینب کبری (س) پس از شهادت برادر بزرگوارش، حضرت سیدالشهداء (ع)، در کوفه خطابه ای شورانگیز به این شرح ایراد فرمود:
«ای مردم کوفه، ای فریبکاران، خیانت پیشه گان و گنهکاران، آیا اکنون گریه می کنید؟ خداوند هیچگاه اشکهایتان را نکاهد و قلبهایتان همواره با غم و اندوه همراه باشد. پیمانهای سست شما هیچ اثری از صداقت و راستی ندارد… . با به شهادت رساندن امامتان، کرداری رسوا کننده، ننگ آور و دهشتناک برای شما به ثبت رسید. آیا با وجود بارش بارانهای خونین از آسمان باز هم تردیدی در شما وجود دارد . به خاطر داشته باشید، عذاب آخرت بسیار دردناکتر و ناگوارتر است».
در شکل مقابل، تصویر روی جلد و صفحه اسکن شده از کتاب تاریخ آنگلوساکسون آورده شده است.
خصوص مهمترین وقایع سال 685 میلادی این جمله گزارش شده است:
“685. In this year in Britain it rained blood, and milk and butter were turned into blood.
«685، در این سال در بریتانیا باران خون بارید، و شیر و لبنیات به خون تبدیل شد».
…زیارت وارث كه از زیارتهای معتبر در مورد حضرت اباعبدالله علیهالسّلام است، این حقیقت را بیان میكند كه امام حسین علیهالسّلام، میراثدار همهی انبیای الهی از آدم تا خاتم است.
امام حسین علیهالسّلام؛
وارث آدم علیهالسّلام، صفوة الله،
وارث نوح علیهالسّلام، نبی الله،
وارث ابراهیم علیهالسّلام، خلیل الله،
وارث موسی علیهالسّلام، كلیم الله،
وارث عیسی علیهالسّلام، روح الله؛
و وارث محمّد صلّی الله علیه و آله، حبیب الله است؛
و این امر مبیّن این است كه حقیقت واحدی در طول تاریخ جریان داشته كه امروز آن را به عنوان حقیقت عاشورایی و حسینی میشناسیم. همهی اولیای خدا در زمان خودشان نقش حسینی ایفا كردند. بعد از رسول الله هم همهی ائمّه همین نقش را داشتند.
از این رو اباعبدالله علیهالسّلام؛
وارث امیرالمؤمنین علیهالسّلام، ولی الله است،
وارث فاطمهی زهرا سلام الله علیها، سیدهی نساء العالمین است،
وارث حسن بن علی امام مجتبی علیهالسّلام است
و وارث همهی اولیای خداست.
از این تعبیر زیارت وارث میتوان دریافت كه گویا وجود اباعبداللهالحسین علیهالسّلام، در تمام تاریخ تكثیر شده و جلوههایی از وجود اباعبدالله را در همهی انبیاء و اولیاء میتوان دید و میراث همهی انبیاء و اولیاء است.
حسینی بودن و حسینی زیستن مربوط به یك زمان نیست. لازم نیست تنها یزید بن معاویه بر اریكهی قدرت بنشیند تا نقش حسینی بر دوش صاحبان رسالت قرار بگیرد. عاشورا یك الگوست برای اقتدا.
در طول این سفر كه از مدینه آغاز شد تا مكّه و از مكّه تا كربلا، خود اباعبدالله علیهالسّلام، بارها و بارها تأكید فرمودند كه این حركت من یك حركت سمبلیك است. یك حركت الگویی است. نه اینكه علیه این شخص غاصب باید قیام كرد؛ علیه هر كسی كه مثل او بود باید قیام كرد. در واقع حضرت، خودشان را یكی از مصادیق قانونی كلّی در همهی تاریخ معرفی كردند.
در یكی از بیاناتشان حضرت فرمودند: فلكم فیَّ اسوة:[۱] در وجود من برای شما دوستداران و شیعیان و پیروان و دلدادگان من، یك اسوه و الگو است كه باید به آن تأسّی شود. حضرت نمیگوید من یك آدم هستم، در یك موقعیت خاصی قرار گرفتم، یك رفتاری هم كه به دوشم بوده انجام دادم. نه دیگران من هستند و نه زمان دیگران زمان من است و نه این مسئولیت و مأموریت به دوش دیگران است. این را نمیگوید.
میگوید: فلكم فیَّ اسوة: در وجود من برای شما یك الگوست و باید به من تأسّی كنید.
یا وقتی كه بحث بیعت با یزید بن معاویه مطرح شد، حضرت نفرمود من با یزید بیعت نمیكنم؛ فرمود: مِثْلِی لا یبَایعُ مِثْلَهُ:[۲] كسی كه مثل من است با كسی كه مثل یزید است بیعت نمیكند. در واقع قانون بیان میكند. خودش را مصداقی از یك واقعیت جاری در تاریخ معرّفی میكند. یزید را هم سمبلی از یك واقعیت دیگر…
چشمه می جوشید
از زمین
از دل خاک خشک
و از چشمان مادر هم…
اسماعیل سیراب شده بود و هاجر اشک شوق می ریخت.
و امتحان تمام شد…
روزی دیگر…
حرارت می جوشید
از زمین
از دل خاک خشک
و از دل مادر هم
اصغر رفته بود و رباب اشک حسرت می ریخت.
و امتحان آغاز شد….
و مدتی بعد
آب بود
شیر هم
و رباب که هنوز در امتحان بود…
مهتاب ابیان
لا یَهدی مَن یُضل و ما لَهُم مِن ناصرین
اگرچه بر هدایت آنان حرص ورزی ، ولی خدا کسی را که فرو گذاشته است هدایت نمی کند ، وبرای ایشان یاری کنندگانی نیست .
سوره مبارکه نحل / آیه 37
خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند . بگذار اصحاب دنیا ندانند .
آیا کسی هست که روح خویش را به شیطان نفروخته باشد ؟ چرا هیچ دستی و علمی از هیچ جا به یاری حق بلند نمی شود ؟ آیا همه ی دست ها را بریده اند ؟ زبان ها را نیز ؟ پس چرا هیچ فریادی به داد خواهی برنخواسته است ؟
اگر نبود خون حسین ، خورشید سرد می شد و د یگر در آفاق جاودانه ی شب نشانی از نور باقی نمی ماند … حسین چشمه ی خورشید است .
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
“میگویند چرا ماتم و گریه و اشک را در بین مردم رواج میدهید؟ این ماتم و اشک براى ماتم و اشک نیست، براى ارزشهاست. آنچه پشت سر این عزاداریها، بر سر و سینه زدنها، اشک ریختنها وجود دارد، عزیزترین چیزهائى است که در گنجینهى بشریت ممکن است وجود داشته باشد؛ او همان ارزشهاى معنوىِ الهى است. اینها را میخواهند نگه دارند که حسینبنعلى مظهر این ارزشها بود. یادِ آنهاست؛ زنده نگه داشتن آنهاست.
و ملت اسلام اگر نام حسین را و یاد حسین را زنده نگه بدارد و آن را الگو قرار بدهد براى خود، از همهى موانع و مشکلات عبور خواهد کرد. لذاست که ما در انقلاب اسلامى، در نظام جمهورى اسلامى از صدر تا ذیل، همه - مردم، مسئولین، بزرگان، شخص امام بزرگوار ما - بر روى مسئلهى امام حسین و مسئلهى عاشورا و همین عزاداریهاى مردمى، تکیه کردند و جا دارد. این عزاداریها جنبهى نمادین دارد، جنبهى حقیقى هم دارد؛ دلها را نزدیک میکند، معارف را روشن میکند.”
جنبهى عاطفى آن(عزاداری ها) هم تأثیرگذارِ بر روى عواطف و احساسات همهى مردم است. جنبهى عمقى و معنوى آن، صاحبان فکر و بصیرت را آگاه میکند؛ روشن میکند. بنده بارها در طول این سالها این جملهى امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) را عرض کردهام که فرمود: «ألا لا یحمل هذا العلم إلّا أهل البصر والصّبر»؛ این پرچم - پرچم انسانیت، اسلام، توحید - را آن کسانى که داراى این دو خصوصیتند، میتوانند بر دست بگیرند و بلند نگه دارند؛ «البصر والصّبر»؛ بصیرت و استقامت. امام حسین (علیهالسّلام) مظهر بصیرت و استقامت است.”
مقام معظم رهبری،دیدار اقشار مختلف مردم قم درسالروز قیام نوزدهم دیماه،۱۳۸۶
:: درس های عاشورا در کلام امام خامنه ای (حفظه الله) ::
عاشورا پيامها و درسهايىدارد. درس مىدهد كه جبهه دشمن با همه تواناييهاى ظاهرى، بسيار آسيب پذير است. (همچنان كه جبهه بنىاميه، بهوسيله كاروان اسيران عاشورا، در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد، و بالأخره هم اين ماجرا، به فناى جبهه سفيانى منتهى شد.) درس مىدهد كه در ماجراى دفاع از دين، از همه چيزبيشتر، براى انسان، بصيرت لازم است. بىبصيرتها فريب مىخورند. بىبصيرتهادرجبهه باطل قرار مىگيرند؛ بدون اينكه خود بدانند. همچنان كه در جبهه ابنزياد، كسانى بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بىبصيرتها بودند. اينها درسهاى عاشوراست. البته همين درسها كافى است كه يك ملت را، از ذلّت به عزّت برساند. همين درسها مىتواند جبهه كفر و استكبار را شكست دهد. درسهاى زندگى سازى است. اين، آن جهت اوّل.
22 تیر 71
:: کلام حضرت ماه به روایت یک طلبه ::
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا به یادمان می آورد که تا وقتی بصیرت نباشد عاشوراها مکرر رخ خواهد داد و حسین های زمان توسط یزیدیان زمان به قتلگاه خواهند رفت … این جمله برایمان مرور می کند هر سرزمینی میتواند کوفه شود و هر مردمی کوفی … حتی از همان جای مهر به پیشانی دارهایشان که با نیت قربة الی الله سر از قفای امام زمانشان می برند …
تاریخ برایمان تکرار می کند که همیشه افراد با بصیرت کم اند و خود بصیرت پندار زیاد!
خدای این وقایع “کم من فئة قلیلة” نازل می کند … و در ذهن من این جمله تداعی می شود که هر چند نوید غلبت فئة کثیرة داده شده اما در اقلیت بودن غربتی می آورد به وسعت تاریخ … و نهایت غربتش می شود جائی که مردم ، امام شهیدشان را غریب تر از امام حاضر اما غایب از نظرها می پندارند و حسرت نبودن در عاشورا را می خورند در حالی که فریاد هل من ناصر ینصرنی امام حاضر را نمی شنوند تا برای مان ثابت شود که کوفیان هنوز زنده اند …
+ نافع بن هلال شب عاشورا پس از سخنان امام حسین(ع) برخاست و ضمن اعلام وفاداری گفت: “فانّا علی نیّاتنا و بصائرنا؛همان انگیزه ها و بصیرت ها را داریم و از دست نداده ایم” … آقا جان حلال کن که ما عمارها نه بصیرت داریم نه انگیزه!لطفا تا این جا که زحمت خون دل خوردن برای اسلام را تنهایی کشیدید ازین به بعد هم …
اویی که کریمانه قتال می کند اگر بخواهد احسان کند چه می کند؟
«فقد قاتل کریما»…
جاءَکم رَسولُ مِن انفُسِکم عزیز علَیهما عَنِتُّم حَریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم
هر آیینه شما را پیامبری از خودتان آمد . هر آنچه شما را رنج می دهد بر او گران می آید . سخت به شما دلبسته است و با مومنان رئوف و مهربان است .
سوره مبارکه توبه / آیه 28
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو .. و این هر دو ، عقل و عشق را خدا آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود .
” و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون ” در میان ” کن ” و ” یکون ” تنها همین ” فا ” فاصله است . و آن هم در کلام ، نه در حقیقت . آیا امام که خود باطن کعبه است ، اذن خواهد داد که این بدعت عظیم واقع شود و حرمت حرم با خون او شکسته شود ؟ … خیر .
امام برای اعمال حج احرام بسته ولکن اینان احرام بسته اند تا شمشیرهای آخته ی خویش را از چشم ها پنهان دارند .
حسین آگاه شد که شاید ، حرمت حرم امن را با خون او بشکنند .
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
هر بار فکر میکنم این حالِ غریبِ محرمهام، این بیقراری، این همه حزن، این عشق از کجاست، به تو میرسم. بعد فکر میکنم چند سالی هست محرّمها کنارت نبودهام که به پات بیفتم، که دستهات را ببوسم، که بگویم: این حسینحسین گفتن را تو یادم دادی. من محرّمها، وسطِ گریههای عاشوراییِ تو، بزرگ شدم. وقتهایی که چادرِ سیاهت را روی صورتت میکشیدی، شانههات میلرزید و من هاج و واج تماشات میکردم. من این لرزشِ دل و این بغضِ گلو و این چشمِ پر آب، وقتی اسمِ «حسین» میآید را از تو دارم. این حالِ غریبِ محرمهام یادگار توست. حالا مهربانترین! عزیزترین! خودت بگو من چه باید بکنم که همین یک حقت را ادا کنم؟!
سلامتی وجود نازنین همه مادر ها صلوات
و شادی روح مادران از دنیا رفته فاتحه ای نثار کنیم
مریم . ر
پدر، از همینجا رد شده بود. توی بازگشت از صفین. بعدِ نمازِ صبح همه دیدند خم شد، مُشتی خاک برداشت، بویید و گفت: هاهنا مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم من کان قبلهم و لا یلحقهم من بعدهم… صحابه، عجیب و غریب نگاهش کرده بودند.
اسبِ پسر، پا میکوبید. جلوتر نمیرفت. پرسید: اسمِ اینجا چیست؟ گفتند: کربلا. گفت: اَلّلهم إنّی أعوذ بک مِن الکربِ و البَلاء. هاهنا مناخ رکابنا وَ محطّ رحالنا وَ مسفک دمائنا و مذبح أطفالنا… بندِ دلِ خواهری، آنطرفتر توی کجاوه، پاره شد.
مریم . ر
… در شرایطی كه هر كسی میخواست به زیارت مرقد اباعبدالله علیهالسّلام برود، راه را بر او میبستند و برخوردهای بسیار تند و خشن با او میكردند، ائمّه به رفتن به زیارت مرقد اباعبدالله تحریض میكردند. داستان شیعهای را شنیدهاید كه برای راه یافتن به زیارت اباعبدالله حاضر شد دستش را قطع كنند؟ مأموران متوكّل یك دست این شیعه را قطع كردند و این شیعه به زیارت رفت. سال آینده دوباره آمد كه زیارت برود جلویش را گرفتند. گفت دست دیگرم را هم میدهم.
این همه اهتمام بر زیارت مرقد مطهّر اباعبدالله برای چیست؟ این همه ثوابهای حیرتآوری كه همه هم دقیق و درست است و هیچ كدام اغراق نیست، برای چیست؟ تمام آن فضیلتها و ثوابهایی كه برای زیارت مرقد مطهّر اباعبدالله علیهالسّلام و برای سوگواری و اشك ریختن در ماتم ایشان بیان شده، همه عین واقعیت است. ذرّهای در بیان معصومین غلو و اغراق وجود ندارد. امّا این برای چیست؟ اشك ریختن، زیارت رفتن، مقدّمهی رنگ و بوی حسینی یافتن است. مقدّمهی زندگی حسینی پیشه كردن و اقتدای به اباعبدالله علیهالسّلام در زندگی است…
* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسهی اهل ولاء
دخترم! بگذار لبهاي چوب خوردهام امشب ميهمان بوسهاي باشد از پيشاني سنگ خوردهات؛ از گيسوي پريشان چنگ خوردهات؛ از شانههاي معصوم تازيانه ديدهات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خوردهات. دختركم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.
پرده اول:سر سفره نشسته بود.نامه رسید.در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحیم…من الغریب الی الحبیب…لقمه از دستش افتاد وبسوی بازار کوفه شتافت…مسلم بن عوسجه را پیدا کرد… مسلم:حبیب چه شده؟…نامه را نشان داد…حسین برایم نوشته غریب شده…راهی شدند سه تایی(باغلامشان)…
پرده دوم:صدای دمام از لشکر دشمن به گوش می رسد…کودکان قافله:عمه در لشکر دشمن چه خبراست؟عمه:چیزی نیست،برای دشمن دارد لشکر کمکی میاید…کودکان:عمه پس چرا برای ما لشکر کمکی نمیاید؟عمه:میاید عمه جان…سه نفر در راهند….!
+ شب دوم : پیش کشی به حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه …
ز-هدایتی
همهی زندگیِ من و تو پر است از لحظههای انتخاب؛ انتخابهای ریز و درشت. پر از دوراهیهایی که به تردید میکشانندمان. گفتنها و نگفتنها. نوشتنها و ننوشتنها. رفتنها و نرفتنها. ماندنها و نماندنها. شاکلهی زندگیِ ما را همین انتخابها هستند که رقم میزنند. داشتم فکر میکردم همهی آن لحظهها ما توی عاشوراهای کوچکی افتادهایم که مخیّرمان کردهاند بینِ حسینی بودن یا نبودن. که توی آن لحظههای تردید، زهیربنقین بشویم یا عبیداللهبنحرّ؟! آزاده و بیپروا باشیم یا عافیتطلب و محافظهکار؟! میگفت: “محرّمها آدم از ترس خفه میشد اگر حرّ نبود". راست میگفت.
مریم . ر
کربلایی شدن یعنی ثبات قدم در راه عشق و پایمردی در مهلکه ها و معرکه هایی که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده. همان طور که خدا بهشتی و نعمت هایی دارد که نه چشمی ندیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است مصیبت شما هم همین گونه است. لا عین رات و لا اذن سمعت و لایخطر علی قلب بشر… درست فهمیدم؟ .. حقیقت کربلا یعنی همان نعمت و بهشت خاص خدا که فرمود تلک لخاصه اولیاءه
غلامرضا سازگار، شاعر آئيني، مداح و پايهگذار مجمعالذاكرين حسيني، متخلص به «ميثم» يكي از مشهورترين شعرهايش را براي حر بن يزيد رياحي سروده كه به مناسبت محرم و يادآوري آزادگي حرّ انتخاب شده است.
عزيز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم
گناهي از تمام كوهها سنگينتر آوردم
من آن حُرّم كز اول خويش را سد رهت كردم
تو را در اين زمين بين هزاران لشگر آوردم
به جاي دسته گل با دست خالي آمدم اما
دلي صد پارهتر از لالههاي پرپر آوردم
نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت
ولي بر حنجر خشكيدهات چشم تَر آوردم
غبارم كن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان
فدايم كن كه در ميدان ايثارت سر آوردم
گرفته جان به كف در محضرت، فرزند دلبندم
قبولش كن كه قرباني براي اصغر آوردم
سرشك خجلت از چشمم چو باران بر زمين ريزد
زبان عذرخواهي بر عليّ اكبر آوردم
همين ساعت كه بر من يك نظر از لطف افكندي
به خود باليدم و مانند فطرس پر بر آوردم
بده اذنم كه خم گردم، ببوسم دست عبّاست
كه روي عجز بر آن يادگار حيدر آوردم
چه غم گر جرم من از كوه سنگين تَر بُوَد «ميثم»
كه سر بر آستان عترت پيغمبر آوردم
امير عاملي قزويني در سروده خود به نام «رهبرم را دوست دارم يا حسين(ع)» از كربلا و عشق به ولايت سخن ميگويد.
اي قلم از غربت زينب بگو
از غم سجاد غرق تب بگو
كربلا را اي قلم تصوير كن
يادي از مولاحسين، آن پير كن
نكته اي از حال و روز ياس گو
اي قلم از حضرت عباس گو
از بلاجويان دشت كربلا
از شهيدان بلا در نينوا
از كساني كه ولي را ياورند
عاشقاني كه زجنس باورند
كارعشق از كربلا بالا گرفت
عشق آنجا دامن مولا گرفت
عشق را با جانشان آميختند
خون هفتاد و دو ساقي ريختند
عشق با عباس معني مي شود
قطره با يادش چو دريا مي شود
«عشق از اول سركش و خوني بود
تاگريزد هر كه بيروني بود»
كربلا تكثير بوي ياس بود
كربلا آيينه عباس بود
كربلا يعني شهادت با حسين
هست عالم قطره و دريا حسين
هست دريايي كرانه ناپديد
نام زينب ياد عباس شهيد
هر چه باشد ما نمي دانيم چيست
يا حسين عشق است يا هر دو يكي است
اي حسين كربلا ايجاد كن!
عشق را در جان ما بنياد كن
چشممان را هرزه گردي كور كرد
خودپرستي از خدامان دور كرد
فرقه اي گويند سهم ما چه شد
قسمت ما از غنيمت ها چه شد؟
جنگ با احساس مردم مي كنند
راه مردي را عجب گم مي كنند
در پي پست و مقامند و هوس
عرض خود را مي برد آخر مگس
سبز را از كربلا دزديده اند
برولايت ناكسان خنديده اند
«ناكسان حرص رياست مي خورند
آب را هم با سياست مي خورند»
با ولي در جنگ با نام علي
دشمنان را گفته اند اينان ، بلي
بسكه اين فرقه كثيفند و بدند
عكس فرزند تو را آتش زدند
دردل اولاد تو خون مي كنند
بنگر اي مولا به ما چون مي كنند
ليك خيل عشقبازانت تمام
بسته دل را برولي و برامام
خيل سربازان روح ا لله تو
عاشقان روي همچون ماه تو
دشمنانت را به ذلت مي كشند
جمعه يارانت به ميدان آمدند
رهبري داريم چون تاج سري
رهبري داريم از گل بهتري
رهبري كه يادگار دردهاست
دشمن اين فرقه نامردها ست
رهبري جانباز ، سرباز امام
رهبري كه هست چون ماه تمام
رهبري كه رهرو راه تو است
رهبري همچون خميني مست مست
رهبري مست ولايت با علي
رهبري كه هست او بر ما ولي
رهبري كه هست اولاد شما
عاشق اوييم با ياد شما
يا حسين كربلا ايجاد كن
رهبر ما را زلطفت ياد كن
باش ياد رهبر والاگهر
اي كه هستي عالمي را تاج سر
هست رهبر يادگار كربلا
يادگار رهروان نينوا
رهبرم را دوست دارم يا حسين
جان بپايش مي سپارم ياحسين
چونكه كاري كربلايي مي كند
كشور ما را خدايي مي كند
… عاشورا يك حادثهی زمانی نيست، واقعهای نيست كه در مقطعی از تاريخ اتّفاق افتاده باشد و امروز به عنوان يك حادثهی تاريخی يا يك واقعهی اتّفاق افتاده و عبور كرده بر آن بنگريم. عاشورا هميشگی است. تماميّت اسلام در عاشورا تبلور يافته و اسلام دين جاودان است. از اين رو عاشورا هم يك واقعهی هميشگی است. يك جريان جاری در همهی تاريخ است.
اين جملهی معروف در خاطر همه هست كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا: همهی روزها عاشورا و همهی سرزمينها كربلاست. روحی كه در كالبد همهی زمانها و زمينها دميده شده، روح عاشورايی و كربلايی اباعبدالله عليهالسّلام است، اين حقيقت را بايد يافت كه امروز هم زمين ما كربلاست، زمان ما عاشوراست. بايد در كربلای زمين و عاشورای زمان خودمان، نقش حسينی را پيدا كرده و ايفا كنيم. برای حسينی بودن در زمين و زمان خود، بايد واقعيت عاشورا را شناخت و از اين مكتب درس آموخت، الگو و الهام گرفت، تا حسينی عمل كرد…
قالَ علي ابن موسي الرِّضَا عليه السلام :
إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيةِ يحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ
فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا
وَ هُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنَا
وَ سُبِي فِيهِ ذَرَارِينَا وَ نِسَاؤُنَا
وَ أُضْرِمَتِ النِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا
وَ انْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثِقْلِنَا
وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا
امام رئوف، علي ابن موسي الرضا عليه السلام فرموده اند:
محرم ماهي بود که در دوران جاهليت، خونريزي در آن را حرام مي دانستند
اما در اين ماه، خونِ ما حلال شمرده شد؛
حرمتِ ما هتک شد؛
فرزندان و زنانِ ما به اسيري گرفته شدند؛
آتش در اموال ما افکنده شد؛
و هر آنچه داشتيم به تاراج برده شد؛
و در مورد ما پاسِ حرمتِ رسول الله نگهداشته نشد…
سلام ماه خون
ماهی که تو را شنیدم،
شنیدم که گفتی فلانی اگر از باب توبه راهت ندادند
از باب الحسین(ع) وارد شو!
رساندی به من
درست وسط کنکور به من رساندی:
هر یک گناه، تو را از تراز کنکورت دورتر میکند
و
تراز کنکور «عباس» است
***
از باب الحسین(ع) بیا
در ابوحمزه ثمالی رساندی که خدای کربوبلا
شادی جدحسین را بر شادی شیطان ارجح میداند
و چقدر شاد میشود رسول الله که خداوند به احترام نوهاش
نوکری را که نام حسین(ع) را برده است به بهشت علی(ع) رهنمون سازد
***
از باب الحسین(ع) بیا
باب الحسین(ع) باز شد و این تو و این باب…
دلنوشته ای از الف گلستان ـ اول محرم ١٤٣٣